حکایت دیگری گفته می شود از دوران امیر محمود به نقل از آثارالوزرا در باب رفتار امیر محمود با وزیر احمد حسن در اواخر دوران وزارت او.
امیر خوارزم از امیر محمود تقاضا می کند که با خاندان او وصلت کند. امیر محمود موافقت می کند و خواهر خود را به امیر خوارزم به زنی می دهد.
در خوارزم آشوب می شود و امیر خوارزم کشته می شود. امیر محمود از درباریان می پرسد که باید به خوارزم لشکر کشید و جنگ کرد، یا باید با مصالحه مسئله را حل و فصل کرد.
درباریان و بویژه وزیر احمد حسن که اعتماد امیر محمود را از دست داده اند به مخاطرات جنگ آگاه هستند. ولی می دانند که اگر به امیر محمود توصیه به جنگ نکنند امیر محمود خواهد گفت که آنها با گسترش قدرت او مخالفند. و اگر توصیه به جنگ کنند و شکستی حاصل شود امیر خواهد گفت که او را از افتادن در خطر آگاه نکردند.
و همین گونه هم می شود.