داستان لهراسب و وشتاسف و بهمن گفته می شود.
لهراسب بارگاه شاهی و دیوان های سلطنتی برای ادارۀ امور را بنا نهاد. او بخت النصر را بفرستاد تا "جهودان را مستاصل گردانید بسبب آنک پیغمبری را بکشتند."
در دوران پادشاهی وشتاسف، دیوانهای شاهی گسترش یافت. "زردشت حکیم" در دوران او آمد و وشتاسف دین او را پذیرفت و آتشکده های متعدد ساخت. داستان جنگ با ترکان و پسرش اسفندیار و روبرویی او با رستم و کشته شدن او هم گفته می شود.
بعد از وشتاسف، پادشاهی به بهمن، پسر اسفندیار می رسد. گفته می شود که "کیرُش" یا همان کورش را او برای فتح بابل فرستاد و گفت که بنی اسرائیل را به جای خود بفرستد. گفته می شود که وقتی مرد، یک پسرش، ساسان، سلطنت را نخواست و پسر دیگرش، دارا، خرد بود و حکومت به دخترش خُمانی (همای) رسید.