داستان ضحاک روایت می شود که "سخت ظالم و بد سیرت بود."
نویسنده می گوید که بر دو دوش او دو "سعله بود" و توضیح می دهد که سعله گوشت اضافه است که آدم می تواند آن را حرکت دهد. ضحاک آن را برای ترساندن مردم مار وانمود می کرد ولی این داستان "اصلی نداشت". بعدها این سعله ها به درد آمدند و بر روی آنها مرهم می گذاشتند، که مردم می گفتند مغز جوانانی است که ضحاک می کشد. داستان قیام "کابی" آهنگر را هم روایت می کند.
جزئیاتی از دوران حکومت فریدون و منوچهر و افراسیاب ترک و زَو و گرشاسب که پادشاهان پیشدادی بوده اند، ذکر می شود. در این داستانها، روایتهایی از ابداع علوم و فنون و باغها و قواعد حکمرانی و کندن نهرها و مانند اینها توسط این شاهان ذکر می شود. شاید به نوعی تاریخ پیشرفت علمی و اجتماعی قومی در این این شاهان افسانه ای خلاصه شده است.
داستان آغاز حکومت کیانیان را هم در این قطعه خوانده ام. در این قطعه از پیامبران بنی اسرائیل یاد می شود و گفته می شود که موسی در دوران حکومت منوچهر ظهور کرد.