در این قطعه جزئیات بیشتری از دوران پادشاهی گیومرث، هوشنگ، طهمورث، و جمشید روایت می شود.
این بلخی می گوید که محل زندگی گیومرث اصطخر (شهری در فارس) بوده که خود او بنا کرده است و به روایتی به دباوند بوده است. او هزار سال عمر می کند و همۀ عمرش به "راست کردن احوال جهان و ترتیب جهانیان" مشغول بوده است.
هوشنگ هم در اصطخر بود و در میان آدمیان داوری را بنا نهاد و عدل گسترد. آهن از سنگ به در آورد و ابزار ساخت. به مردم دامداری آموخت. تاج بر سر نهاد و آیین پادشاهی بنیاد نهاد و دزدان و مفسدان را به بیابانها راند.
طهمورث خط پارسی نهاد و بارها بر چهارپایان نهادن و از پشم چهارپایان جامه و فرش ساختن آموخت.
جمشید از آهن و پولاد ابزار ساخت و ابریشم و قز و کتان رشتن و رنگ کردن آموخت و از آن تجملها ساخت. مردم را به چهار طبقه تقسیم کرد: عالمان، جنگجویان، پیشه وران و دیگر اتباع.
از همین چند صفحه می توان اطلاعات ذیقیمتی در مورد زندگی مردمان، که احتمالاً اقوام مهاجر ایرانی و ساکن در منطقۀ فارس بوده اند بدست آورد که از زندگی اولیه شبانی به تدریج به زندگی پیچیدۀ اجتماعی حرکت کرده اند.