غزالی در ادامۀ حکایت گویی، داستانهایی چند از انوشیروان و خلفای راشدین ذکر می کند. بحث اصلی در این حکایتها این است که عدل حاکم موجب رونق و رفاه می شود و ظلم حاکم باعث ویرانی.
در میانۀ بحث رشتۀ سخن به جاهای دیگر هم کشیده می شود. مثلاٌ ذکر می کند که پادشاه باید مراقب جان خود باشد چرا که "جانها به جان وی باز بسته است و صلاح رعیت اندر زندگانی وی است".
مانند همیشه بسیاری از حکایات او به احتمال زیاد واقعیت ندارد و مقصودش رسیدن به اهداف اخلاقی است