شخصیت اصلی این کتاب باشخصیت اصلی کتاب بیگانه، یعنی مورسو، یکی است. در کتاب مرگ خوش مورسو مرتکب به انجام یک قتل شده است. او بعد از کشتن شخصی به نام زاگرو، پولهایش را برمیدارد و بهسوی خوشبختی میرود. در طول داستان ما متوجه اتفاقاتی میشویم که بین مورسو و زاگرو رخداده است....
هر غروب وقتی مورسو از خیابان میگذشت و مغرورانه درخشندگی و سایهای را که بر سیمای مارت نمایان بود، تماشا میکرد، همهچیز به طرز عجیبی ساده به نظر میرسید: حتی شجاعت و استقامتش. از مارت سپاسگزار بود که زیباییاش را هرروز در کنار او چون مستیِ لطیفی به نمایش میگذاشت. مارتی که موردتوجه نبود، به همان اندازهی مارتی شاد که به مردان دیگر علاقهمند بود، او را رنج میداد. او بیشتر از این مسرور بود که قبل از شروع فیلم، وقتی سالن پر بود. همراه وی وارد سینما میشد.
--- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/messageHosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.