قدیم به تمامی همسران #خاورانزندگی ما همسران خاوران شباهتهای بسیار با زندگی نادژدا ( به روسی یعنی امید) ماندلشتام دارد. ما نیز چون او دههها دادخواه عزیزانمان هستیم. اوسیپ در گورهای جمعی کنار اردوگاه کولیما به خاک داده شد و عزیزان ما نیز در گورهای جمعی خاوران.مواجه او با فقدان همسرش و نحوه دادخواهی او درسهای بزرگی برای ما دارد.
کاغذ به مثابهی مدرک جرم!
از آنجا که نوشتن اشعار ماندلشتام بر روی کاغذ، سندی برای محکومیت و اعلام جرم علیه او تلقی میشد، ناژدا ماندلشتام سعی میکرد اشعار و نوشتههای ماندلشتام و آنا آخماتووا را به ذهن بسپارد و حفظ کند. چرا که در آن زمان تنها یک برگه کاغذ میتوانست سرنوشت آنها را تغییر دهد. او حتی سعی میکرد آهنگ اشعار ماندلشتام را که خود او میگفت، چون زمزمهای در گوشش بشنود و از بر کند. زنان بسیاری مثل من وجود دارند که سالیان متمادی شبها بیدار ماندهاند تا واژههای شوهران مردهشان را بارها و بارها تکرار کنند.
دوست دارم زنی را یادآور بشوم که نمیتوانم نامش را ذکر کنم؛ زیرا هنوز زنده است. در ۱۹۳۷ روزنامهها حملات تندی به شوهرش، که مقام بلندمرتبهای بود، کردند. او در خانه نشست تا ماموران بیایند و بازداشتش کنند. او شبهنگام نامهی بلند بالایی خطاب به کمیته مرکزی نوشت و از همسرش خواست آن را کلمهبهکلمه به خاطر بسپارد. پس از اعدام این مرد، همسرش بیست سال را در زندان و اردوگاههای کار اجباری سپری کرد. زمانی که زن سرانجام بازگشت، نامهی همسرش را به روی کاغذ آورد و آن را به کمیتهی مرکزی تحویل داد؛ امیدوارم این نامه در آنجا ناپدید نشود.
“نادژدا “همسر “اوسیپ ماندلشتام “ ۸۱ سال عمر کرد که ۱۹ سال آن همسر او بود و ۴۲ سال بیوهاش. بیوه بزرگترین شاعر شوروی هویتی بس عظیم بود و تعداد آنها در دهه ۳۰ و ۴۰ آنقدر زیاد بود که میتوانستند اتحادیه صنفی بزنند.
هویت “نادژدا” با دو شاعر پیوند داشت، همسرش و “آنا آخماتوا”. زبان شعری این دو شاعر وامدار نثر عالی روسی در نیمه دوم قرن ۱۹ بود .”آخماتوا “همیشه میگفت که بیشتر شخصیتهای داستایوفسکی قهرمانان پا به سن گذاشته پوشکین هستند.
“نادژدا “ همه اشعار این دو شاعر را به خاطر سپرد. او در زمانهای میزیست که مکتوب کردن شعرهای مقاومت مجازاتی بس سنگین داشت. این اشعار بخش مهمی از هویت او شد و در قالب کتاب “ امید علیه امید “ در آمد.
**********نادژدا “معتقد است رنج موجب اعتلا هنر نمیشود. این سفسطهی زشتی است. رنج کور میکند، کر میکند، ویران میکند. “اوسیپ “ پیش از انقلاب هم شاعر بزرگی بود و “آنا “و “مارینا تسوتایوا” هم بدون این همه رنج شاعرانی میبودند که حال هستند.
هویت “نادژدا “را فرهنگ تشکیل داده بود. او سعی کرد که اشعار “اوسیپ “را زنده نگه دارد نه خاطره او را . او ۴۲ سال بیوه شعرهای او بود نه خود او، اگرچه که او را عاشقانه دوست داشت. این عشق نخبه گرایانه فقط در بستر فرهنگ تحقق می یابد نه رختخواب. او در آخر عمرش “اوسیپ” را بیشتر از روز عروسیاش دوست داشت و علت محذوب شدن خواننده به کتابش هم همین است.
بوالقاسم لاهوتی و ماندلشتام
ابوالقاسم لاهوتی، شاعر ایرانی دوره رضاشاه، پس از اینکه به عثمانی گریخت، به شوروی مهاجرت کرد و در آنجا به گفتن شعر به زبان فارسی ادامه داد. لاهوتی در سلسلهمراتب «اتحادیهی نویسندگان شوروی» تدریجا تا آنجا پیش رفت که معاون این اتحادیه شد که منصب بسیار مهمی بود. در واقع آدمهای بزرگی مثل پاسترناک و شولوخوف و… وضعیت امور زندگی و معیشتیشان زیردست لاهوتی بود. لاهوتی رابطه بسیار خوبی هم با ماندلشتام داشت تا آنجا که به سراغ وی میرود و به او پیشنهاد میکند که شعری در وصف رژیم بگوید تا بلکه مشکلاتش با رژیم حل شود. ماندلشتام به حرف او گوش میکند و شعر را مینویسد اما نهایتا دردی از دردهای ماندلشتام را دوا نمیکند. نادژدا ماندلشتام در کتابش از خیلی ها بد گفته اما شاید ابوالقاسم لاهوتی تنها کسیست که وی به خوبی از او یاد کرده و لقب «شاعر مهربان ایرانی» را روی او گذاشته است. لاهوتی بعدا در تاجیکستان وزیر فرهنگ شد و حتی حالا هم چهره محبوبی به شمار می رود.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.