دریچهای کوچک را در نظر بگیرید که روبهروی مکان بزرگی قرار دارد و فقط از آن دریچه میشود همان بخشی از منظره مقابل را به تماشا نشست که در چهارچوب و مساحت دریچه میگنجد
داستان کوتاه هم حکم همین دریچه را دارد و برشی از زندگی یک یا چند شخصیت محدود یا حوادثی خاص است که در نهایتِ ایجاز به تصویر کشیده میشود.
ادگار آلن پو در تعریف داستان کوتاه گفته است: «داستان کوتاه روایتی است که بتوان آن را در یک نشست (بین نیم ساعت تا دو ساعت) خواند. همه جزئیات آن باید پیرامون یک موضوع باشد و یک اثر را القا کند؛ یک اثر واحد را.»
با این حساب، گفتن خلاصهای از داستان کوتاه صوتی «مار»، لذت شنیدن آن را کم میکند. اما اگر بخواهیم به موضوع داستان اشارهای جزئی کنیم، باید بگوییم که داستان صوتی «مار» ماجرای دکتر زیستشناسی است که روی حیوانات مختلف پژوهش میکند و در محل اقامتش موجوداتی مثل ستاره دریایی، گربه، موش صحرایی و حتی مار دارد. وقتی او مثل همیشه مشغول بررسی موضوعی روی ستاره دریایی است، زنی بلندقد به اقامتگاه او میآید که درخواست عجیبی از دکتر جوان دارد و...
زن بهآرامی گفت: «پس توی اون یکی قفس بذارینش». دکتر فیلیپس جا خورده بود. میدانست که دلش میخواهد از آن چشمهای کاملا سیاه، که ظاهرا به هیچچیز نگاه نمیکردند، فرار کند. احساس میکرد گذاشتن موش در قفس کار بسیار اشتباه و گناهکارانهای است، ولی علت آن را نمیدانست. اغلب وقتی کسی خواسته بود ببیند، او موشی را درون قفس گذاشته بود، اما این فکر امشب او را آزرده میکرد.
جان اشتاین بک یکی از شناختهشدهترین نویسندگان قرن بیستم و از نمایندگان مکتب ادبی ناتورالیسم است. این نویسنده آمریکایی هم جایزه پولیتزر ادبی و هم نوبل را از آن خود کرده و در بیشتر آثارش به وضعیت پررنج طبقه کارگر و فرودست جامعه میپردازد.
--- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/messageHosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.