«
کولی کنار آتش» نوشتۀ «
منیرو روانیپور» داستانی است غمانگیز دربارۀ سرنوشت یک دختر زیبای کولی به نام آینه. از همان ابتدای داستان نمیدانیم آینه واقعیت دارد یا گفتگویِ درونی یک نویسنده «مانس» با شخصیت اصلی داستانش است. این دختر کولی برخلاف رسوم قافله با مانس میآمیزد و مردانِ قافله او را پس از ده روز کتک زدنِ شبانه روزی، طرد میکنند. آینه که از خویشان خود محروم میشود سرگشته به سراغِ مانس میرود. اما مانس یک مهمان نوروزی بوده در مسافرخانهای و به تهران برگشته است. از اینجا سفرِ آینه آغاز میشود. سفری در دلِ خطرها. گاه سر از کامیونها و پاسگاه درمیآورد، گاه کارگر باغ گیلاس میشود و گاه در قبرستان میخوابد و مونسِ زن سوخته میشود. در تمام این احوال او میداند غیر واقعی است و فقط شخصیت یک داستان است. او حتا اسم نویسندهاش را نمیداند فقط میداند او مسبب تمام بلاهایی ست که سرش آمده است. مسئلۀ تمام این زنها
«نجاتدهنده» است. آینه به دنبال نجاتدهنده به سفر تهران میرود تا مانس را بیابد، زنِ سوخته روبروی نجاتدهنده ایستاده و به آتش کشیده شده، زنهای این کتاب بطرز عجیبی رنج کشیده و تحقیر شدهاند. همه دنبال کسی هستند که نجاتشان دهد. گلافروز هر روز یک مرد را به خانه میآورد بلکه از آن یک شوهر دربیاید ولی نمیشود! «
کولی کنار آتش» ما را با انواع جبههگیریها دربارۀ نجاتدهنده روبرو میکند. این داستان پسزمینهای سیاسی هم دارد و به حوادث سال 59 میپردازد و آینۀ آن دوران میشود. مریم در این داستان که دختر یک راننده و دانشجو است نجاتدهنده را اعتراض خودِ مردم به وضع موجود میداند و نیلی نمایندۀ آن گروهی ست که محتاطانه اعتراض میکنند اما نهایتا زندگی فردی خود را نجات میدهند و مهاجرت میکنند.--- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.