امروز از شما می خوام که چشماتونو ببندید و تصور کنید که یه روز بعد از ظهر که از سر کار به خانه تشریف می برید می بینید که بادکنکی که چند روز پیش خریدید نشسته روی کاناپه و داره های های گریه می کنه . ازش می پرسید که چرا داری گریه می کنی . در پاسخ به شما می گه که دو سه روزه شدیدا احساس می کنه که نسبت به خانمی که جدیدا به جمع همسایگان شما پیوسته علاقه منده و دلش می خواد که از او خواستگاری کنه اما افسوس که سرنوشت جوری رقم خورده که هرگز نمی تونه به خواستگاری او بره. ازش می پرسید که چرا اما پاسخی به شما نمی ده ! شما که کنجکاو شدید به طبقه بالا می روید...
این برنامه از کاوشگر را راجع به کاکتوس بشنوید...