معرفی کتاب
شیطان و خدا نمایشنامه ای از ژان پل سارتر نویسنده، منتقد و فیلسوف بزرگ فرانسوی است.
نخستین بار در 7 ژوئن 1951 در «تئاتر آنتوان» به روی صحنه آمد و در همان سال به صورت کتاب منتشر شد.
به گفته منتقدین چکیده مهمترین افکار ژان پل سارتر در این نمایشنامه گنجانده شده است.
زمان این نمایشنامه به چهارصد سال پیش بازمیگردد که جنگهای مذهبی در سراسر اروپا سایه افکنده بود و پروتستان و کاتولیک یکدیگر را میدریدند و کفارهی این عمل را دهقان باید با نان و جان خود میداد.
ژان پل سارتر از زبان ناستی، یکی از شخصیتهای این نمایشنامه، مینویسد:
«وقتی که پولدارها باهم میجنگند، فقیرها باید کشته شوند، آنهایی که تسلیم میشوند از گرسنگی میمیرند و آنهایی که تسلیم نمیشوند سر دار میمیرند»
سارتر حقیقت این دو نیروی متضاد، خدا و شیطان را در این کتاب به چالش میکشاند و قدرت انتخاب و ایمان به هر یک از این نیروها را در اختیار انسان میگذارد. همانطور که در فلسفهی خود (اگزیستانسیالیسم)، انسان را موجودی بااراده معرفی میکند که طراح زندگی خود است و میتواند آنچه بد یا خوب است را بااراده و توانایی خود انتخاب کند.
موضوع این نمایشنامه سرگذشت دردناک مردی است که می خواهد آزادانه اول «بدی» را و سپس «خوبی» را انتخاب کند بنابراین نخست شیطان و سپس خدا را سرمشق خود قرار می دهد.
اما بیهودگی این انتخاب را درمی یابد؛ زیرا کاری عبث است که در انزوا و به دور از اجتماع بشری صورت می گیرد.
شخصیتهای کتاب دچار اضطراب، پریشانی و حوادثی می شوند که هیچ یک به نتیجه ای نمیانجامد، در دیالوگ هایی که با یکدیگر دارند این گفته سارتر ثابت می شود که خدا و شیطان هر دو انسان را تباه میکنند و شیطان و خدا، خوبی و بدی، نتیجه یکی است.
به طور مثال هاینریش که از قوانین الهی اطاعت میکند به نانسی که او را ترغیب به ریختن خون میکند میگوید:
«خدا ما را از قتل نفس منع کرده است. خدا از خشونت نفرت دارد.»
نانسی در پاسخ میگوید:
«پس جهنم را چه میگویی؟ خیال میکنی آنجا با گناهکاران نرمی میکنند؟»
هاینریش میگوید:
«خدا میگوید هر که شمشیر بکشد…» و نانسی کلام او را قطع میکند و میگوید: «به شمشیر کشته خواهد شد.»
سارتر در این کتاب نشان میدهد آنچه موجب رستگاری و نجات انسان است، انتخاب هیچ یک از این دو نیرو نیست، زیرا زمانی که به شیطان روی میآورد به خشونت کشیده میشود و برای آنکه خدا را خوش آید خشونت را رها میکند و خدا را انتخاب میکند اما متوجه میشود در راه خدا هم گاهی باید درشتی کرد و گاهی نرمی، بنابراین به این نتیجه دست می یابد که از میان شیطان و خدا، انسان را برگزیند.
سارتر خود می گوید:
"این نمایشنامه سراسر روابط انسان است با خدا."
گفتنی است که واژه هایی چون انتخاب، اضطراب، مسئولیت، آزادی و وجود جزو اساسی ترین مفاهیم فلسفه ی #اگزیستانسیالیست ژان پل سارتر می باشد.
سارتر، با آفرینش شخصیت گوتس، مردی را نشان میدهد که "میخواهد در خوبی یا در بدی به مطلق برسد، اما جز کشتن انسانها نتیجه دیگری نمیگیرد."
گوتس به عمل واقعی دست نمییابد، زیرا با مبارزه تودههای مردم بیگانه است.
فقط پس از اینکه مطلق را نفی میکند و رفتار خود را سراپا دگرگون میسازد، راه «عمل» را مییابد که دگرگونکننده واقعی جهان است.
آنگاه میتواند بگوید:
«مطلقی وجود ندارد. فقط انسانها هستند و دیگر هیچ.»
خود سارتر می گوید :
《این نمایشنامه سراسر شرح روابط انسان است با خدا یا به عبارت دیگر روابط انسان با "مطلق".》
سارتر برای توضیح این نمایش در پاسخ به کاتولیکها می گوید:
«کاتولیکها انتقادی کردهاند که به نظر من وارد است و آن این است که حکومت انسان بدون خدا همیشه با خشونت آغاز می شود. من هم این را می دانم؛ اما تاریخ نشان داده است که حکومت خدا هم همیشه با خشونت آغاز می شود».
#برای_آزادی