*«من جای «لویی ژوردان» که نقش دانشجو رو بازی میکرد صحبت میکردم و دکتر کوشان جای استاد دانشگاه. صدای گرم و بسیار خوبی داشت. گویندههای مرد برای آرتیستهای مرد فیلم کافی بودند، اما ما مونده بودیم که برای یازده بازیگر دختر فیلم که یکی از آنها دانیل داریو بود، چهکار کنیم. از دانشجوهای همراه ما جوانی بود به اسم «فکرت قزانلو» که پدرش کارمند محلی سفارت ترکیه بود. فکرت خواهری داشت به اسم «نوریه قزانلو» که در ایران درس آواز و اپرا خوانده بود و علاقهمند بود که به کنسرواتوار رم بره و رشته اپرا رو ادامه بده. نوریه صدای بینظیری داشت. ازش خواستیم که به جای دانیل داریو صحبت کنه که خداروشکر قبول کرد. اما انتخاب بقیهی دخترها خیلی سخت بود. بالأخره تصمیم گرفتیم به چندتا از دخترهای یونانی فارسی یاد بدیم. مشکل بود، اما در نهایت انجام شد. دکتر کوشان آموزش همسرش دیانا رو به عهده گرفت و خواهرش لولا را بنده. با هر زحمتی بود، کار برای نمایش آماده شد. کارگردانی فنی دوبلاژ رو آقای کانیس کپچاک و فرد دیگهای به اسم یورگوایلیادس انجام دادند و هیچکدام ما نقشی در آن نداشتیم. وقتی کار دوبله تموم شد، بزرگترین و مجللترین سینمای استانبول را به نام سینمای هنری اجاره کردیم. البته قبل از هر کاری، موافقت عزیز طالبی و حسن پیرایش رو که سرمایهگذار فیلم بودند، جلب کردیم. اونموقع فارسی صحبتکردن دانیل داریو از عجایب بود و غوغایی به پا کرد. دوبلهی فیلم دوم با اسم دختر کولی راحتتر انجام شد، اما اون رو در ترکیه نمایش ندادیم. در این فیلم من برای اولین و آخرین بار شعری سرودم که در فیلم خوانده شد. جنگ جهانی رو به اتمام بود و هر روز آماده بودیم که آلمان هیتلری تسلیم شود. در همین اثنا، من و دکتر کوشان یک شراکت نوشتیم با سرمایهی یک میلیون لیره. بیست درصد از اون سهم ما بود، بدون اینکه سرمایهای گذاشته باشیم و بقیه هم سهم عزیز طالبی و حسن پیرایش بود.»
دکتر کوشان قبلِ اینکه به آلمان مهاجرت کنه، شرکت میترا فیلم رو ثبت کرده بود و از خوش یمنی روزگار، بعد این اتفاق، شرکت میترا فیلم دوباره فعالیت خودش رو شروع کرد. شرکت سهامی میترافیلم که دیگه در اون دوران به خاطر این اتفاق روزبه روز اعتبارش بیشتر از قبل میشد، برای خریدن فیلم های سینمایی دختر فراری و دختر کولی از «عزیز طالبی» و انتقال اونا به ایران، در اون زمان دستمزدی معادل هشتهزار لیره در نظر گرفت. روزهای آخر سال1324 بود که کوشان و تفضلی با عزیز طالبی وارد مذاکره شدن و فیلمهای دوبلهشده ی خودشون رو به پنج برابر قیمت خریدند. این فیلمها در فروردین سال 1325 به ایران فرستاده شد. تفضلی در ادامه نقل کرده است:
*«وقتی من رسیدم ایران، 25 اردیبهشت بود و فیلم دختر فراری بیست روز بود که با غوغایی وصف نشدنی در سینما کریستال نمایش داده میشد و میترافیلم برقرار بود و دکتر کوشان تشکیلات حسابی و مفصلی براش در نظر گرفته بود. دفترمون در خیابان لالهزار نو، بعد از چهارراه کنت، در پاساژ ساعتچی بود. دکتر به جز من، شرکای دیگهای هم از بین اقوام و فامیل خودش انتخاب کرده بود. داییش دکتر عبدالحسین شیخ، شوهر خواهرش دکتر عباس واثقی، همسرش دیانا کوشان. دکتر کوشان مدیرعامل شرکت و من هم مدیر اداری اون شرکت بودم. دکتر کوشان تعریف میکرد شب اول نمایش در سینما کریستال هجوم مردم باعث شده بود که در سینما شکسته بشه. فیلم درآمد خیلی زیادی داشت و روایت شده که در شب افتتاح فیلم، احمد قوام، نخستوزیر و عدهای از وزرا و نویسندگان مطبوعات حضور داشتند. در اعلانهای تبلیغی و دیوارکوبها ذکر شده بود که ستارگان فرانسوی فیلم به زبان فارسی سخن میگویند. فیلم دختر فراری اولین فیلمی بود که در ایران با صدای مبدل به عموم مردم نشون داده شد و گویندگان تونسته بودن بهخوبی وظیفهشون رو انجام بدن و در تطبیق صدا با حرکات بازیگران و گنجوندن اصطلاحات زبان فارسی، دقت کامل رو به خرج بدن و حقیقتاً این فیلم رو خوب از کار درآوردند.»
و همینطور از اسماعیل کوشان بانی اصلی این اتفاق بزرگ نقل شده است که:
مستند فانوس خیال
*«در سال 1943 از تهران به وین مهاجرت کردم و در اونجا و در استودیو «وین فیلم» تقریباً تحصیلم تموم شده بود و اوقات بیکاری بود و بهخصوص در زمان جنگ بهخاطر بستن سرحدات و مرزها، اومدنم به ایران ممکن نبود و مجبور بودم اونجا بمونم. به همین خاطر رفتم در وین فیلم و حدود یک سالونیم بهعنوان کمک فیلمبردار و دستیار دوبلاژ مشغول به کار شدم. تا سال 1945 که اواخر جنگ بود، به استانبول در ترکیه اومدم و در اونجا بود که با خودم فکر کردم حالا که این حرفه رو یاد گرفتهم، بد نیست یه کاری انجام بدم. یک فیلم فرانسوی رو با کمک یه سری از تُجار ایرانی اون زمان که در استانبول اقامت داشتن خریدم و در همون ترکیه با کمک عدهای این فیلم رو به فارسی دوبله کردیم و اولین فیلمی بود که به فارسی دوبله شد و اسم دختر فراری رو روی اون گذاشتیم.»
کارهای دوبله دیگه اون موقع تموم شده بود، اما مرزها همچنان بسته بودن و گروه دوبله هم مجبور بودن تو ترکیه بمونند و از اونجایی که دکتر کوشان از وقت تلف شده خوشش نمیومد، به گروه پیشنهاد داد حالا که تو ترکیه هستند، فیلم دوم رو هم دوبله کنند. نام فیلم دوم که «لگیتانلا» بود و بعدش به اسم «دختر کولی» در ایران شناخته شد. این فیلم که اسپانیولی زبون بود و مثل فیلم اول در ترکیه دوبله شد، در سال 1945 به ایران وارد شد و روی پرده رفت. در بخش دیگه ای از نقل قولهای مستقیم دکتر کوشان اومده که:
*برگرفته از مستند فانوس خیال
« استقبال عجیبوغریبی بود. مردم اون زمان تا اون روز ندیده بودند فیلمی خارجی باشه، ولی هنرپیشههای فیلم فارسی حرف بزنند. این اتفاق تلنگری برای من بود و به این فکر افتادم که چرا در ایران فیلم دوبله نکنیم. در همون حولوحوش سال 1945، شرکتی رو راهاندازی کردیم به اسم «میترافیلم» که یه عده از رفقای اون زمان که الان از رجال کشور هستند، مثل دکتر طاهر ضیایی، دکتر اصلان افشار، دکتر اسفندیار یگانگی، دکتر شیخ… و همه از جوونهای اون دوران بودیم و بیستوخرده ای تا سی سال هم بیشتر نداشتیم. با هم شرکت میترافیلم رو تأسیس کردیم و آقای مهندس انصاری به مصر رفتن و وسایل و تجهیزاتی رو که میخواستیم، از اونجا خریدن. به دلیل جنگ، اروپا شرایط خوبی نداشت و خرابی بود، اما مصر تقریباً ساکتتر بود.
در سال 1946 در ایران شروع به نصب این وسایل کردیم و بعد از مدتی طولانی چون در ایران متخصص وجود نداشت – نه فیلمبردار، نه متخصص لابراتوار و نه صدا و هیچی نبود – ما با زحمت زیاد عدهای رو تربیت کردیم و در سال 1947 اولین فیلم فارسی رو که اسمش «توفان زندگی» بود که سناریوی اون رو مرحوم «نظام آخان» نوشته بود و کارگردان فیلم هم آقای علی «دریابیگی» بود و هنرپیشهای که در کار فیلم باشه رو هم نداشتیم و یه عدهای که تیپیک بودن و به درد فیلم میخوردن رو انتخاب کردیم و بعد از اینکه آقای دریابیگی مدت زیادی به این افراد تعلیم داد و اونها رو ساخت، اولین فیلم رو شروع کردیم. متأسفانه چون این فیلم خیلی طول کشید و خرجش هم زیاد شد، شرکت میترافیلم تقریباً ورشکسته شد و سرمایهاش از بین رفت و درآمد فیلم هم بسیار کم بود و کفایت نکرد و شرکای ما هم از این کار دست کشیدند. ولی من بعد از اینکه میترافیلم منحل شد، ادامه دادم و شرکتی به اسم «پارسفیلم» رو راهاندازی کردم که هنوز هم وجود داره. این شرکت اولین فیلمی که ساخت، فیلم سینمایی «واریتهی بهاری» بود که باز هم متأسفانه به لحاظ ساخت فیلم، فیلم خوبی نبود. وقتی که میسنجیم و مقایسه میکنیم در زمان خودش در سی سال پیش خوب بود و فیلم خیلی بدی نبود. اما در هر حال این فیلم هم مخاطب زیادی نداشت. بعد از این فیلم، فیلمی به اسم «زندانی امیر»، فیلم «شمسار» و بعد فیلم «مادر» بود. این چهار فیلم رو که ما درست کردیم، رسید به سال 2510 شاهنشاهی و 1330 هجری شمسی. در همین وقت هم که استودیو پارس در خیابان تخت جمشید بود، دچار حریق شد و متأسفانه این چهار فیلم سوخت.»
«فریدون هویدا» در مصاحبه ای که با برنامه «فانوس خیال» به تهیهکنندگی و اجرای «شاهرخ گلستان» در سال 1365 هجری شمسی داشت گفته که:
*برنامه فانوس خیال شاهرخ گلستان در رادیو بی بی سی
«دوبلاژش خیلی خوشمزه بود. فیلم که خیلی فیلم فوقالعادهای نبود، ولی به قدری ما خندیدیم! برای اینکه یک صحنه بود که این شاگرد شبانهروزی شیطنت میکنه و ناظم بهش میگه مگه خیال میکنی اینجا تهرونه! یه چیزای اینشکلی توی فیلم انداخته بود و همه میخندیدند و به معنای خوب میخندیدند و خوششون میاومد. برای اینکه مردم زبان خارجی نمیدونستن و زیرنویس هم نمیتونستن بخونن. اگه خاطرتون باشه، قبل از دوبلاژ، هی قطع میکردند و یه مقداری از حرفهای قبل و بعد رو خیلی خلاصه مینوشتن. چون خیلیها همون رو هم نمیتونستن بخونن، یکی اونجا وایمیستاد و اون رو میخوند. مثلاً مِتِرنیک رو یهدفعه خوند میرپنج.»
نوریه قزانلو؛ مثلث برمودا
نکته ی خیلی عجیب در تاریخ این اتفاق بزرگ اینه که بعد از یکی دوسال که از دوبله این فیلم گذشت تا امروز، هیچ اثری از نوریه قزانلو اولین دوبلور زن ایرانی پیدا نشد؛ دختر بلندپرواز روزهای دور که سودای خوانندگی اُپرا در سر داشت و در قحطی دخترهایی که در ترکیه زبان فارسی رو بلد نبودن ، مثل یه چشمه ی زلال تو بیابون بی آب وعلف، جلوی چشمهای کوشان و تفضلی ظاهر شد و قبول کرد که با زبان فارسی جای ستاره ی این فیلم حرف بزنه. البته هنوز هم ابهاماتی وجود داره که آیا پدر قزانلو در ایران و شهر تهران کارمند سفارت ترکیه بوده، یا در ترکیه کارمند سفارت کشور ایران. در میون تمام جستجوها و گفتوگوها تا امروز نوریه قزانلو مثل مثلث برمودا کنجکاوی برانگیزترین شخصیت این ماجراست.
رفیق، وکیل همکار
داشتن یک دوست وکیل، شانس خیلی بزرگیه و اسماعیل کوشان در طول فعالیت کاریش، از این نعمت بی بهره نموند. کوشان زمان خریداری دو فیلم سینمایی «دختر فراری» و «دختر کولی» در تاریخ 14 آبان 1324، به ابوالقاسم تفضلی، که اون موقع از دانشگاه بیازیت تو ترکیه فارغ التحصیل رشته حقوق شده بود، بهعنوان نماینده ی میترافیلم وکالتنامه ای میده تا این دوتا فیلم رو خریداری کنه.
رویدادی که فقط برای ایرانیها جذاب نبود
نمایش فیلم در مجللترین سینمای استانبول
«حالا دیگه کار دوبله ی فیلم تموم شد و زمان دیدن نتیجه ی این تصمیم سرنوشت ساز که کوشان برای سینمای ایران گرفته بود رسید، کوشان و رفقاش یکی از بزرگترین، زیباترین و مجلل ترین سینماهای استانبول رو به اسم «سینمای هنری» اجاره کردند. البته قبل از هر کاری باید موافقت حسن پیرایش و عزیز طالبی که به استعداد این گروه اعتماد کردند رو جلب میکردند. «مکرم نورزاد»، سرکنسول ایران در ترکیه و تمام خانوادههای صاحب مقام و منصب و بانفوذ ایرانی مقیم ترکیه رو برای دیدن این فیلم دعوت کردند. شما تو ذهن خودتون تصور کنید که دانیل داریو، معروف ترین بازیگر اون دوران فرانسه، فارسی صحبت کنه، در اون مهمونی چه جوش وخروشی به پا بود. تفضلی هم قبل اینکه فیلم شروع بشه، در مورد مسیری که طی کردند و این دوبله به سرانجام رسید، برای مهمونه ا سخنرانی کرد و چند نفر از بازرگانهای مشهوری که اونجا بودند، فرصت رو غنیمت شمردند و گفتند که حاضرند تا یک میلیون لیره، برای کارهای بعدی سرمایهگذاری کنند. حسن پیرایش در اون لحظه یواشکی به کوشان و تفضلی ندا میده که هیچکس و قبول نکنند و خودش حاضره تا دو میلیون لیره در این کار سرمایهگذاری کنه. و چون به قول او اعتماد داشتند و براشون حجت بود، اعلام کردن که هیچ پیشنهادی رو قبول نمیکنند و روی قول پیرایش، دوبله ی فیلم دوم را شروع کردند.»
در هالهای از ابهام
دستگیری دکتر کوشان
«یه جایی گفتند که هیچ کار بزرگ و تأثیرگذاری بی دردسر نیست. کی فکرش رو میکرد که دکتر اسماعیل کوشان که حتی از تفریحاتش هم به نفع مردم و برای هنر و یادگیری خودش و بقیه بهره میبرد، بی دلیل و مرموز تو یه شب بازداشت بشه و دلیل این اتفاق رو هم تا امروز هیچکس نفهمه. روایت شده تو یکی از شبهایی که پروفسور «هانری کربن» مشهور، میهمان ابوالقاسم تفضلی بود و سر ترجمه ی کتاب «عقل سرخ» سهروردی بحث طولانی میکردند، «پرویز صفینیا» نگران پیش تفضلی اومده و گفته که دکتر کوشان و به همراه هم اتاقیش «دکتر محمد دادخواه» دستگیر کردند و این دو نفر رو بردند زندان. دکتر دادخواه که استخدام یکی از بیمارستانهای ترکیه بود، اصلا آدم سیاسیای نبود. تفضلی، نگران و از همه جا بی خبر، خودش رو به آپارتمان دکتر کوشان میرسونه. به گفته ی تفضلی همه ناراحت بودند و شبانه به کمیساریای پلیس رفتن و کوشان و دادخواه رو از پشت میلههای زندان ملاقات کردند. به هر مکان و هر مقامی هم که مراجعه کردند، هیچکس جواب واضح و درستی در مورد دستگیری اونا نداد. تنها کسی که تونست برای آزادیشون واسطه بشه، «علیقلی اردلان» بود که موفق شد این امتیاز رو براشون بگیره که به همراه دو پلیس سویل، در یکی از هتلهای شهر زیر نظر باشن، تا بعد بازشدن مرزها از ترکیه خارج بشن. همین موقع ها بود که عزیز طالبی فیلمها رو ضبط و به انبار خودش منتقل کرد و حتی حاضر نشد با اونها همکلام بشه. همه چیز به هم ریخت و منتفی شد. گفته شده حسن پیرایش هم که همه جوره طی این همه سال و راه پر فراز و نشیب کوشان و تفضلی اون ها رو ساپورت میکرد، گفت که کاری از دستش برنمیاد. در مدت این پنجاه سال در مورد دلایل دستگیری اونا حدس های زیادی زده شد که هیچکدوم به نتیجه قطعی نرسید.»
خلاقیتی که انتها نداشت
تیتراژ فارسی فیلم دختر فراری
«وقتی حرف از اسماعیل کوشان وسط میاد، کسی که به گفته ی دور و بری هاش تشنه ی تجربه کردن و یادگرفتن بود و دلش میخواست از همه حرفه ها و کارهای مختلف، خصوصاً کارهای هنری که به علاقش نزدیک بود سر دربیاره، پس خیلی دور از ذهن نیست که تصور کنیم تیتراژ فیلم دختر فراری رو هم خود کوشان ساخته باشه. یکی دیگه از ابتکارها و خلاقیتهای کوشان این بود که تیتراژ فیلم دختر فراری رو خودش درست کرد و خط رو «حمید خواجه نصیری» به زیبایی تمام نوشت و «خانبابا معتضدی» هم اون تیتراژ رو فیلمبرداری کرد. در تیتراژ این فیلم اومده که گویندگان: نوریه قزانلو به جای دانیل داریو، ابوالقاسم تفضلی به جای لویی ژوردان، دکتر اسماعیل کوشان به جای فرنان لهدو، «پرویز صفینیا» به جای کی، «فرخ وحيد» به جای آنیکی، «زمان زمانی» به جای یکی دیگر و همینطور تا آخر.»