در ساعت ۶:۳۵ دقیقه، «سرهنگ پروترو» (که قاضی نیز هست) در اتاق مطالعهی کشیش روستا به قتل رسید. او با دخترش «لتیس» و همسر دومش «آن» زندگی میکرد.
ابتدا نقاش جوانی به نام «لارنس ردینگ» خود را قاتل معرفی میکند. سپس خانم «آن پروترو»، همسر سرهنگ، به قتل اعتراف میکند، اما معلوم میشود که این دو برای نجات یکدیگر به دروغ اعتراف کردهاند.
در آن دهکده باستانشناس مشهوری به نام «دکتر استن» هم مشغول حفاری در تپهای است که در ملک سرهنگ قرار دارد و اغلب با او اختلاف نظر داشته است.
از طرفی زنی به نام «لسترنج» نیز تازگی به آن روستا آمده و شب قبل از واقعه با سرهنگ بگومگو داشته است. درست در ساعتی که سرهنگ به قتل رسیده، کشیش را با تلفنی جعلی از خانه بیرون کشیدهاند و همینطور به خانمی به نام «پرایس ریدلی» نیز تلفنی توهینآمیز کردهاند. چند نفر مانند «خانم مارپل»، خانم ریدلی و «مری»، مستخدمه کشیش، معتقدند که از جنگل صدای تیر شنیدهاند.
چند شب بعد خانم مارپل، «دوشیزه گرن»، منشی دکتر استن را ساعت دوازده شب میبیند که با چمدانی به جنگل میرود و دست خالی بازمیگردد. روز بازپرسی هم کشیش با دکتر استن تا ایستگاه قطار میرود. دکتر استن برای چند روز به لندن میرود. بعداً کشیش از خواهرزاده مارپل میشنود که این دکتر استن، دکتر استن واقعی نیست.
از طرفی کشیش میفهمد که لتیس پروترو برای اینکه «آن» را متهم کند، لنگه گوشوارهاش را در اتاق کشیش میاندازد. از طرف دیگر، دوشیزه گرن چند روزی در غیبت دکتر استن به خانه پروترو میرود. آن پروترو به کشیش خبر میدهد که کسی نیمهشب به اتاق زیر شیروانی آمده و پرترهای را پاره کرده است. کشیش در بازگشت از جنگل چمدان را پیدا میکند و آن را به بازرس میدهد. در چمدان چند شیء نقره گرانبها وجود دارد. بازرس یکی از آنها را برمیدارد تا ببیند آیا اصل هستند یا بدل؟
نویسنده: آگاتا کریستی
راوی: بهروز رضوی
قالب: روایی
منبع: کتابخانه صوتی ایران صدا
The Murder at the Vicarage 1930