داستان از زبان هِستینگز بیان می شود :
«دوست کارآگاهم کِرِتین مرا به مهمانسرای اِستایلز دعوت کرد و گفت که یکی از افراد اینجا قاتل است و به زودی قتلی در اینجا اتفاق می افتد».
... بعد از مدتی خانم فرانکلین به شکل مرموزی جان سپرد و طی تحقیقات قانونی اعلام شد که او با استفاده از سم لوبیای کالابار خود کشی کرده است. البته کرتین عقیده داشت که مرگ خانم فرانکلین خودکشی نیست، بلکه قتل است. در روزهای بعد نورتون به من گفت که من از موضوعی باخبر هستم که با مرگ خانم فرانکلین ارتباط دارد. من به او پیشنهاد کردم که با کرتین مشورت کند. درهمان حال بُید اعلام کرد که می خواهد از استایلز برود. بعد هم جسد نورتون را در اتاقش پیدا کردم. من موضوع را به کرتین گفتم و او این مرگ را نیز قتل ارزیابی کرد. آنگاه من که از همه ی این ماجراها گیج شده بودم، از اتاق کرتین خارج شدم.»
نویسنده: آگاتا کریستی
راوی: میکائیل شهرستانی , مهرخ افضلی
قالب: روایی
منبع: کتابخانه صوتی ایران صدا