کارآگاه خصوصی، «چارلز هاوارد»، به دعوت معشوقهی سابقش «سوفیا»، برای حل معمای مرگ یکی از ثروتمندترین سرمایهداران شهر، به خانهای مرموز وارد میشود. عجیب اینکه هیچکدام از اعضای خانواده از مرگ او ناراضی به نظر نمیرسند.
پدربزرگ «سوفیا» به قتل رسیده است. تحقیقات پلیس نشان میدهد که پیرمرد با قطرهی چشم «ایزراین» که بهجای انسولین به او تزریق شده، جان باخته است.
«چارلز» که قصد ازدواج با سوفیا را دارد، به خانهی آنها میرود. خواهر کوچک سوفیا، «ژوزفین» که ۱۱ساله است، همهجا سرک میکشد و اطلاعات جالبی را از همهی افراد خانواده به چارلز میدهد. ناگهان مشکل پیچیدهی دیگری ظاهر میشود. افراد فامیل وصیتنامهی پیرمرد را که سالها پیش امضا کرده بودند، باز میکنند، اما میبینند که هیچ امضایی در وصیتنامه وجود ندارد.
کمی بعد ژوزفین به چارلز اخطار میدهد که الان زمان قتل دیگری رسیده است. همان موقع وکیل خانواده نامهای را از دوست قدیمی پیرمرد دریافت میکند که حاوی وصیتنامهی واقعی او و یک نامهی بسیار مهم است. پیرمرد در آن وصیتنامه بهجز سهمی که برای همسرش در نظر گرفته، همهی ثروتش را به نوهی بزرگش، سوفیا، بخشیده است.
اما قبل از اینکه خبر به گوش بقیهی افراد فامیل برسد، به ژوزفین سوءقصد میشود. گویی قاتل از اطلاعات دخترک هراس دارد. او از این جریان جان سالم بهدرمیبرد، اما قاتل اتاق او را کاملاً به هم ریخته و ظاهراً بهدنبال یادداشتهای دخترک یا چیز دیگری میگشته است.
چارلز ناگاه به یاد روزی میافتد که دخترک را در آبانبار دیده بود و به نظرش رسیده که او چیزی را آنجا پنهان کرده است. چارلز در آنجا نامههای عاشقانهی «براندا»، همسر جوان پیرمرد و «لارنس»، معلم سرخانه، را مییابد. در این نامهها آن دو تلویحاً آرزوی مرگ پیرمرد را کردهاند. پلیس آن دو را به اتهام قتل دستگیر میکند. همزمان افراد فامیل از محتوای وصیتنامه مطلع میشوند و سخت به خشم میآیند.
نویسنده: آگاتا کریستی
راوی: بهروز رضوی , فاطمه رکنی
قالب: روایی
منبع: کتابخانه صوتی ایران صدا