ماجرا خیلی ساده اتفاق میافتد، مردی همسر و دو فرزندش را رها میکند، از آنها عذرخواهی میکند که اشتباه کرده است و اعلام میکند که قصد دارد زندگی جدیدی را شروع کند. اما قصه به این سادگی هم نیست، جدال بر سر این است که آیا ماندن و تحمل کردن درست است یا رفتن و رها کردن؟
آنا گاوالدا با نوشتن داستان من او را دوست داشتم سعی دارد ما را در موقعیت تصمیمگیری قرار دهد تا به این پرسش پاسخ دهیم.
آنا گاوالدا، عشق و دیگر هیچ
آنا رماننویس فرانسوی، در سال ۱۹۷۰ در حومه شهر پاریس در خانوادهای اصیل فرانسوی به دنیا آمد. در ۱۴ سالگی پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و او تحت سرپرستی خاله خود قرار گرفت.
پیش از اینکه از دانشگاه سوربن پذیرش بگیرد در دبیرستان مولیِر تحصیل میکرد و در آنجا به کارهای مختلفی از جمله فروشندگی، بازاریابی املاک، صندوقداری و گل آرایی پرداخت.
امتحان کردن شغلهای مختلف باعث تجربیات و یافتههای بسیار مفیدی برای او شد که با کمک همین تجربیات، داستانهای بسیار جذابش را روایت میکند. مثلا در مورد زمانیکه گلفروشی میکرد تجربه جالبش را اینگونه روایت میکند : «...زندگی را آموختم. دسته گلهای کوچک برای همسران و دسته گلهای بزرگ برای معشوقهها...».
آنا با یک دامپزشک ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند شد. در آن زمان او مشغول تدریس بود و بعضی اوقات در مرکز اسناد کار میکرد. پس از آنکه از همسرش جدا شد زندگی خود را وقف ادبیات کرد.
مجموعه داستان «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» اولین کتاب او بود که به یکی از پرفروشترین کتابهای فرانسه تبدیل شد و به ۱۹ زبان دنیا ترجمه شد و در ۲۷ کشور به فروش رسید.
اولین رمان خود را به نام من او را دوست داشتم را در سال ۲۰۰۲ در فرانسه منتشر کرد که بر اساس شکست عاطفی که در زندگی خود تجربه کرده بود نوشته است. پس از آن، داستان کوتاه ۹۶ صفحهای با نام «۹۵ پوند آرزو» را منتشر کرد که به گفته خودش دربارهی دانش آموزانی بود که در مدرسه نادان به نظر میرسیدند اما در دیگر جنبههای زندگی شگفت انگیز بودند.
در سال ۲۰۰۴ سومین رمان خود را «شکار و جمعآوری» منتشر کرد که یکی از پرفروشترین رمانهای فرانسه لقب گرفت و به سرعت به انگلیسی ترجمه شد. پس از انتشار سه کتاب اول آنا، در سال ۲۰۰۷ بیش از ۳ میلیون نسخه از کتابهای او در فرانسه به فروش رفته بود.
داستانهای عاشقانه و عشق موضوع اصلی آثار گاوالدا است و به عقیده او عشق میتواند خوشبختی آفرین و رمز آلود و در عین حال رنج آور باشد. «به آدمهایی که زندگی احساسی برایشان در درجه دوم اهمیت قرار دارد، به گونهای رشک میبرم، آنان شاهان دنیایند، شاهانی رویین تن.»
آنا همواره به ناشر کوچکش وفادار مانده است و در این باره میگوید:«شهرت و ثروت مرا اغوا نمیکند. آدمی هرچه کمتر داشته باشد کمتر از دست میدهد. ثروت و شهرت دامی برای کودنهاست. باید در استقلال کامل نوشت و دل مشغول فروش اثر خود نبود.»
من او را دوست داشتم، روایت زندگی و روزمرگی
رمان دارای درونمایهای عاشقانه است که با زبان بسیار ساده و روان بیان شده است و مملو از جملات و توصیفات زیبا و ناب است. سادگی روایت کتاب موجب میشود که خواننده به راحتی خود را در کنار پییر و کلوئه احساس کند و خود را جزیی از داستان جذاب کتاب بداند. گفتگوی بی پرده و بدون سانسور پدر آدرین و عروسش نیز جذابیت داستان را بیشتر میکند.
گاوالدا در مورد کتاب که نخستین رمانش هم هست اینگونه میگوید:« من این کتاب را دوست دارم، نسبت به آن احساس غرور میکنم.» رمان دربارهی هنر زندگی کردن است و ناکامیهای ما، دروغهای ما، بزدلیها و تسلیم شدنهای ما را، یادآور میشود. گاوالدا زندگی را دوباره برای ما تصویر میکشد با پرسشها و بن بستهایش، اینگونه است که بسیاری از تصورات ما از زندگی دوباره مورد پرسش قرار میگیرد و ارزیابی میشود.
نویسنده در مورد داستان غم انگیز کتاب مینویسد: «فکر میکنم راهی وجود دارد تا بتوان از واقعیات تلخ و ناخوشایند به آرامی سخن گفت، به هرحال بهترین راه برای بیرون رفتن از کسادی بازار روزمرگی، همین است.» در سال ۲۰۰۹ فیلم «من او را دوست داشتم» بر اساس رمان توسط «زابو بریتمَن» در کشور فرانسه تولید شد.