صدای خفه شده زنان در حاکمیت طالبان؛ «کسی نیست صدای مرا بشنود»
او بارها قصد میکند از شوهرش جدا شود و از او بهخاطر شکنجه و بیتفاوتیاش در قبال فرزندش شکایت کند، اما پس از حاکمیت طالبان هیچ نهادی نیست که به او کمک کند و هیچ دادگاهی نیست که برای دادخواهی حقش به آن مراجعه کند؛ زیرا گروه طالبان همه نهادهایی که از زنان حمایت میکنند را بسته است. او مجبور است به تنهایی جور روزگار را بر دوش بکشد: «فعلاً دستم از همه جا کوتاه شده، کسی نیست صدای مرا بشنود. میخواهم از شوهرم جدا شوم، اما هیچ راهی نیست که بتوانم این کار را کنم. حتا نمیتوانم از خانوادهام کمک بگیرم؛ زیرا این ازدواجی بود که خودم خواسته بودم و هیچ کسی به ازدواج من با این مرد راضی نبود، نه پدر و مادرم و نه برادرانم. بارها پدرم مانع شد، اما فکر میکردم هیچ کسی بهتر از همین مرد نیست. چه میدانستم اشتباه میکنم. فعلاً در افغانستان هیچ کس و کویی ندارم. پس از آمدن طالبان همه رفتند حتا خانوادهام. اگر میبودند و در این وضعیت مرا میدیدند قطعاً مرا نجات میدادند. من هم جرئت ندارم به آنان در مورد وضعیت بد خود بگویم. بعد از فتن برادرانم تندخویی شوهرم هم زیاد شده و کسی نیست دست و لگدش را بگیرد تا مرا لتوکوب نکند. حالا هم برایش کار میکنم و هم شکنجه میشوم. همان که میگوید، «خود کرده را نه درد است و نه درمان».