Sveriges mest populära poddar

https://t.me/radioshereparsi رادیو شعر پارسی

از او ، به سوی او چیزی بسان نور شاید شبیه خیسی شبنم به روی برگ 💖 کیوان شاهبداغی 💖 محمد مصدق

4 min • 10 augusti 2020
از او ، به سوی او چیزی بسان نور شاید شبیه خیسی شبنم... از او ، به سوی او چیزی بسان نور شاید شبیه خیسی شبنم به روی برگ یا رد پای شاپرکی در هوای صبح گویی میان سینه من جای کرده است عطری مشام جان مرا مست می کند نوری دو چشم عاشق من را ربوده است دیگر هوای این دل من ، جور دیگری ست دل را قرار نیست دل داده ام ز دست من عاشقم به زمزمه بلبلان مست من می دوم به ملاقات یک نگاه سر مست یک سلام دیدانه ام ز تماشای قاصدک فارغ ز پرده "من" ، هر چه هست ، اوست می خواندم به ملاقات خویشتن چون هر چه هست ، اوست زیباست هر چه هست دیگر نمانده غمی در نگاه من هرگز ندیده ، دیده من ، جز حضور او دل داده ام به او این سینه ازآن اوست هر جا که می نگرم رد پای دوست خورشید می شود، به طلوعی ز شرق عشق مهتاب ، تا که بتابد به جسم شب او در بهار می شکفد غنچه های گل ظهر تموز رد شعاعی میان حوض با دست خویش برگ خزان را کشیده است می دوزد او ردای سپیدی برای کوه می خواند او به نای قناری به زیر و بم پر می کند دوباره شیشه عطر بهار را باریده مهر او ، که بروید شمیم یاس من دیده ام همه جا جلوه های نور بدرود سایه ها بدرود هر چه غم روئیده مهر گیاهی به جان من بوسیده گونه من را ، نسیم او بگرفته دست دیده من را ، عصای دوست آتش به طور جان من ، از این ظهور اوست من غرق این حضور او نور جلوه گر ، بنشسته در دلم ، که بخواند مرا به خویش چیزی شبیه عشق شاید شبیه دعوت دریا ، ز قطره ای می خواندم به خویش تفسیرچرخه زیبای عاشقی من بوده ام از او اینک به سوی او زیبا ترین سفر از او ، به سوی او روزی شروع نموده سفر را ز شهر او پیموده ام ، دو روزه سفر را ، به قصد او بر گشت گم شده ای ، رو به سوی دوست من محو او ، که هست فارغ ز هر چه نیست آری چه عاشقم دل داده ام به نور. #کیوان_شاهبداهی
Förekommer på
00:00 -00:00