Sveriges mest populära poddar

https://t.me/radioshereparsi رادیو شعر پارسی

اي درختِ معرفت، جز شكّ و حيرت نيست بارت يا كه من باري نديدم، 💖 درخت معرفت 💖 شعر و صدا ا خوان ثالث

59 min • 21 maj 2020
                    اهدا به دكتر عبد الحسين زرين كوب اي درختِ معرفت، جز شكّ و حيرت نيست بارت يا كه من باري نديدم، غير از اين بر شاخسارت   برزمينت كِشت و بردت سر به سوي آسمانها باغبانِ شوخ چشمِ پير و پنهان آبيارت   يا از آن سر شاخه هاي دور و پنهان از نظرها ميوه اي ديگر فرو افكن براي خواستارت،   يا بر آي از ريشه و چون من به خاك مرگ درشو تا نبينم سبز زين سان ، هم زمستان هم بهارت   حاصلي جز حيرت و شك ، ميوه ا ي جز شكّ و حيرت چيست جز اين ؟ نيست جز اين ، ا ي درخت پير، بارت   عمرها بُردي و خوردي ، غير از اين باري ندادي حيف،حيف از اينهمه رنجِ بشر، در رهگذارت   چند و چونِ فيلسوفان، چون بَرِ ديوارِ ندبه ست پيرك چندي زَنخ زن ، ريش جنبان در كنارت   وعده هاي اين ، همه نقل ست و عقلِ دير باور شاخه اي از توست،چون بپذيرد اين شعر و شعارت ؟   قيل و قال آن ، همه وهم ست و فهمِ جستجوگر هركران پويد كه گردد همعنان باشهسوارت   شهرِافلاطون ابله ، ديده با پسكوچه هايش گشته، وز آن بازگشتم ، مي كُند خَمرش خمارت   ما غلامانيم و شاعر (1) ، در فنون جنگ ماهر سنگ ، چون اردنگ  مي سازيم ، ا ي ابله نثارت   چيستي و از كجائي اي گياهِ ريشه درگم وي بنفشه ي اطلسي ، آيا شناسم من تبارت ؟   اي كلاغِ صبحهاي روشن و خاموش برقي خوشتر از هر فيلسوفي دوست دارم قارقارت   پال پال و كورمالان ، من كه عمري خرج كردم زيرِسردِ بي مرّوت سايه ات ، يعني حصارت   چون گشودم چشم عبرت ، ناگهان ديدم كه بيگه پرده اي برفينه پوشيده سرم ، يعني غبارت   من غبارِگردباد آسا بسي در دور و نزديك ديده ام ، امّا نديدستم كه آيد زآن سوارت   هم« ندار»ي با من و هم تا گل قالي ـ حصيرم مي برد دارو ندار ، ا ي پير ليلاجان ، قمارت   مرغزارِگونه گون سبز تورا ، نزديك يا دور گرخوش و ناخوش ، چريده ست اين غزال بي قرارت   گرم و سردت ديده و خشك وتر و نزديك ماهت يا كه مهر دور ، و تن بس شسته در هر آبشارت   ديده پنهان و آشكارا ، مرغزاران تو هر جا نيستم چونان كه پنداري تو ، چندان شرمسارت   ليك از اين ديدار و دانش ، دل سوي اشراق و تابش خواند و بدرود با پيرابلقِ ليل و نهارت   چون « سمك» شادي خورِ عيّار مردان جهانم بُلحسن گوید : «سوي خرقان كش ، ا ي ماهي ، مهارت   گر چه خود را دور از هر باد مي پنداري ، اما ديده ام بسيار دست افشان به هر بادي چنارت »   سوی شهر شعرگردم باز، و دیوار از هوایش زانکه دیوار آهنین ملکی است،هیچستان دیارت   گلبن داوودي(2) پاييز روشن ، خواهد اميد كاي درخت معرفت ، جز شك و حيرت نيست يارت .                                                 تهران خرداد 1364 (1
Förekommer på
00:00 -00:00