جنگ
از قطارها
وخیابان های ما پا گرفت
بی تفنگ
بی موشک
کوچه هارا زیر پا گذاشت
سربازی
با دست های بسته
در اتاق قرنطینه می شد
به در می کوبید
کبوتری گوشه ی ایوان
تخم گذاشته بود
سه بار به پنجره می زد
مرگ
مشت مشت
گندم می پاشید
پرچم ها سه بار پایین امدند
جنازه ها از بزرگراه و
قبرستان های اباد گذشتند
کوری ورق می خورد
زندانیان
با درهای شکسته
سر به بیابان گذاشتند
ساراماگو
سه بار فنجان قهوه را
سرکشید
خاک را دور می زد
جنگ جهانی سوم
یواشکی
لای ملافه ها جا خوش کرده بود
زمین پوست می انداخت