Sveriges mest populära poddar

https://t.me/radioshereparsi رادیو شعر پارسی

خدای را مسجد من كجاست ای ناخدای من؟ در كدامین جزیره‌ی آن آبگیر ایمن است 💖 شعر و صدا احمد شاملو

71 min • 20 maj 2020
خدای را مسجد من كجاست ای ناخدای من؟ در كدامین جزیره‌ی آن آبگیر ایمن است كه راهش از هفت دریای بی‌زنهار می‌گذرد؟   از تنگابی پیچاپیچ گذشتیم – با نخستین شام سفر – كه مزرع سبز آبگینه بود.   و با كاهش شب – كه پنداری در تنگه‌ی سنگی جای خوش‌تر داشت – به در یایی مرده درآمدیم – با آسمانِ سربیِ كوتاهش – كه موج و باد را به سكونی جاودانه مسخ كرده بود. و آفتابی رطوبت زده را – كه در فراخیِ بی‌تصمیمی خویش سرگردانی می‌كشید، و در تردیدِ میان فرو نشستن یا برخاستن به ولنگاری یله بود-.   □   ما به سختی در هوای گندیده‌ی طاعونی دَم می‌زدیم و عرق‌ریزان در تلاشی نومیدانه پارو می‌كشیدم بر پهنه خاموشِ دریایی پوسیده كه سراسر پوشیده ز اجسادی‌ست كه چشمان ایشان هنوز از وحشت توفان بزرگ بر گشاده است و از آتش خشمی كه به هر جنبنده در نگاه ایشان است نیزه‌های شكن‌شكن تندر جستن می‌كند.   و تنگاب‌ها و دریاها. تنگاب‌ها و دریاهای دیگر…   آنگاه به دریایی جوشان درآمدیم، با گرداب‌های هول وخرسنگ‌های تفته كه خیزاب‌ها بر آن می‌جوشید.   «- اینك دریای ابرهاست…     اگر عشق نیست     هرگز هیچ آدمیزاده را     تاب سفری اینچنین     نیست!» چنین گفتی با لبانی كه مدام پنداری نام گلی را تكرار می‌كنند.   و از آن هنگام كه سفر را لنگر برگرفتیم اینك كلام تو بود از لبانی كه تكرار بهار و باغ است.   و كلام تو در جان من نشست و من آ ن را حرف به حرف باز گفتم. كلماتی كه عطر دهان تو را داشت.   و در آن دوزخ – كه آبِ گندیده دود كنان بر تابه‌های تفته‌ی سنگ می‌سوخت ـ رطوبت دهانت را از هر یكانِ حرف چشیدم.   و تو به چربدستی كشتی را بر دریای دمه‌خیزِ جوشان می‌گذراندی. و كشتی با سنگینی سیــّالش با غـّژا غـّژِ د گل‌های بلند – كه از بارِ غرورِ بادبان‌ها پست می‌شد – در گذارِاز دیوارهایِ پوكِ پیچان به كابوسی می‌مانست كه در تبی سنگین می‌گذرد.   امـّا چندان كه روز بی‌آفتاب به زردی نشست، از پسِ تنگابی كوتاه راه به دریایی دیگر بردیم كه به پاكی گفتی زنگیان غم غربت را در كاسه‌ی مرجانی آن گریسته‌اند و من اندوهِ ایشان را و تو اندوهِ مرا   و مسجد من در جزیره‌یی‌ست هم از این دریا. اما كدامین جزیره، كدامین جزیره، نوح من ای ناخدای من؟ تو خود آیا جستجوی جزیره را از فراز كشتی كبوتری پرواز می‌دهی؟ یا به گونه‌ای دیگر؟ به راهی دیگر؟ – كه در این دریابار همه چیزی به صداقت از آب تا مهتاب گسترده است و نقره‌ی كدر فلس ماهیان در آب ماهی دیگریست در آسمانی باژ گونه -.   در گستره‌ی خلوتی ابدی در جزیره‌ی بكری فرود آمدیم. گفتی:        «- اینت سفر، كه با مقصود فرجامید:            سختینه‌یی ته سرانجامی خوش!» و به سجده من پیشانی بر خاك نهادم.   خدای را نا خدای من! مسجد من كجاست؟ در كدامین دریا كدامین جزیره؟- آنجا كه من از خویش برفتم تا در پای تو سجده كنم و مذهبی عتیق را – چونان مومیائی شده‌یی از فراسوهای قرون – به ورود گونه‌یی جان بخشم.   مسجد من كجاست؟   با دستهای عاشقت آنجا مرا مزاری بنا كن!
Förekommer på
00:00 -00:00