Sveriges mest populära poddar

https://t.me/radioshereparsi رادیو شعر پارسی

در سایه‌ی چیزی که نیست نشسته است وُ چیزی که نیست را ورق می‌زند....💖شعر و صدا گروس عبدالملکیان

4 min • 14 maj 2020
در سایه‌ی چیزی که نیست نشسته است وُ چیزی که نیست را ورق می‌زند. او تکه‌تکه بیدار می‌شود و تکه‌تکه راه می‌افتد و تکه‌های بسیارش، مرگ را کلافه کرده است انگشتِ اشاره‌اش که از آسمان می‌گذرد اجازه می‌گیرد از او می‌پرسد: غروب، جز برای غمگین کردن به چه درد می‌خورد ؟ - همین ! پرسشی که پاسخ است تا ابد زنده می‌ماند پس رهایش کن، بگذار برود ! * دیوانه است او که هر بار حرف می‌زند دیوار به سمت دیگرش نگاه می‌کند دیوانه است او که همچنان به کندنِ شب ادامه می‌دهد و خُرده‌های تاریکی را زیر تخت پنهان می‌کند دیوانه است او که گفته بود می‌رود اما رفت و گفته بود می‌ماند اما ماند و گفته بود می‌خندد اما خندید دیوانه است او که رفتن و ماندن و خندیدن را بی‌خیال شده به کندنِ معنیِ «اما» فکر می‌کند دیوانه باید باشد که با طناب او را به سپیده‌دم بسته‌اند دیوانه است او که دیروز تیربارانش کرده‌اند و هنوز به فرار فکر می‌کند garousabdolmalekian@
Förekommer på
00:00 -00:00