دلم یک دوست میخواهد
که اوقاتی که دلتنگم بگوید
خانه را ول کن
بگو من کی کجا باشم
امیدی بر جماعت نیست
میخواهم رها باشم
اگر بی انتها هم نیستم
بی ابتدا باشم
چه میشد بین مردم راروی
آرام و نامرئی
که مدتهاست میخواهم فقط
یک شب خدا باشم
اگر یکبار دیگر فرصتی باشد
که تا دنیا بیایم
دوستدارم تا قیامت در کما باشم
خیابان ها پر از دلدار و معشوقان سر درگم
ولی کو آنکه میتوانم پیشش بی ریاباشم
کسی باید بیاید مثل من باشد
خودم باشدکه با او
جای لفظ مضحک من یا تو ما باشد
یکی باشدکه بعدازسالها
نزدیک او بودن
به غافلگیر کردنهای نابش آشنا باشم
دلم یک دوست میخواهد
شاعر سعید صاحب علم
دکلمه نسیم آقایی (خاطره)