رقصیدی و رقصاندی مفعول و فَعَل ها را
دنیا پُرِ سعدی شد بشمار غزل ها را
تا سایه ی تو یک روز از کوچه ی ما رد شد
انداخت به جان هم ما بچّه محل ها را
سرتاسر دانشگاه، با رد شدن تو... آه !
از عشق تو می گوید استاد،《مَثل》ها را
در هق هق عشق ای ماه، با شانه ی من گهگاه
لرزانده تبی جانکاه بسیار گسل ها را
مرّیخ هوس کرده تا مشتری ات باشد
در هاله ای از عشقت دیدیم زحل ها را
خندیدی و از شهدت شیرین شده کندوها
پس می چشَم از لبهات، هر روز عسل ها را
رقصیدی و دل ها را در عشق فرو بردی
بنشین که خیالت باز، پر کرد بغل ها را
شعر :روح الله ستایش احدی
خوانش: سیده مهشید موسوی