نرگس آتش پرستی داشت شبنم می فروخت
باهمان چشمی که میزدزخم، مرهم می فروخت
زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاکِ عالم می فروخت
زندگی؛ این تاجر طماع ناخن خشک پیر
مرگ را همچون شراب کهنه کم کم می فروخت
در تمام سالهای رفته بر ما روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
شاعر فاضل نظری
موسیقی متن عشاق ، زنده یاد فرهنگ شریف
دکلمه حسن حسینی شورستان