Sveriges mest populära poddar

https://t.me/radioshereparsi رادیو شعر پارسی

نه من سراغ شعر می‌روم نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است . سید علی صالحی . خسرو شکیبایی

31 min • 15 maj 2020
نه من سراغ شعر می‌روم نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است تنها در تو به شادمانی می‌نگرم ری‌را هرگز تا بدین پایه بیدار نبوده‌ام. از شب که گذشتیم حرفی بزن سلامنوش لیمویِ گَس! نه من سراغ شعر می‌روم نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است تنها در تو به حیرت می‌نگرم ری‌را هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده‌ام پس اگر این سکوت تکوین خواناترین ترانه‌ی من است تنها مرا زمزمه کن ای ساده، ای صبور! حالا از همه‌ی اینها گذشته، بگو: راستی در آن دور دستِ گمشده آیا هنوز کودکی با دو چشمِ خیس و درشت، مرا می‌نگرد؟! ________________________ می‌توانم کنار تو باشم و باز بی آواز از راز این همه همهمه بگذرم من از پیِ زبانِ پوسیدگان نخواهم رفت تنها منم که در خواب این هم زمستانِ لنگر نشین، هی بهارْبهار … برای باغ بابونه آرزو می‌کنم. حالا همین شوقِ بی‌قیمت و قاعده همین حدود رویا و رفتنِ از پی نور، ما را بس، تا بر اقلیم شقایق و خیالِ پروانه پادشاهی کنیم. ______________________ اشتباه از ما بود اشتباه از ما بود که خوابِ سرچشمه را در خیالِ پیاله می‌دیدیم دستهامان خالی دلهامان پُر گفتگوهامان مثلا یعنی ما! کاش می‌دانستیم هیچ پروانه‌ای پریروز پیلگیِ خویش را به یاد نمی‌آورد. حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می‌میریم از خانه که می‌آئی یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغ، و تحملی طولانی بیاور احتمالِ گریستنِ ما بسیار است! ____________________ در ارتباط مخفی خود با خواب گریه‌ها حرفهای عجیبی شنیده‌ام. هی ساده، ساده! از پس آستینِ گریه گمان می‌کنند: آسمانِ فردا صاف و هوای رفتن ما آفتابی‌ست. حالا تو هم بلند شو،‌ بگو "ها" وُ برو! اصلا چکارشان داری؟ اینان که مونس همین دو سه روزِ گُلند و گلبرگند و این درخت هم که از خودشان است یک هفته‌ای می‌آیند همین حدود ما و هی هوای خوش و بعد هم می‌روند جائی دور آن دورها … چقدر قشنگند! می‌شنوی ری‌را؟ به خدا پروانه‌ها پیش از آنکه پیر شوند،‌ می‌میرند. حالا بیا برویم از رگبار واژه‌ها ویران شویم عیبی ندارد یکی بودن دیوارِ باغ و صدای همسایه، باران که باز بیاید می‌ماند آسمان و خواب و خاطره‌ای … یا حرفی میان گفت و لطفِ آدمی با سکوت. ____________________ من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام ری‌را میان راه فقط صدای تو نشانیِ ستاره بود که راه را بی‌دلیلِ راه جسته بودیم بی‌راه و بی‌شمال بی‌راه و بی‌جنوب بی‌راه و بی‌رویا من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام اسامی آسان کسانم را نامم را، دریا و رنگ روسری ترا، ری‌را دیگر چیزی به ذهنم نمی‌رسد حتی همان چند چراغ دور که در خواب مسافرانْ مرده بودند! من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام آقایان چرا می‌پرسید از پروانه و خیزران چه خبر چه ربطی میان پروانه و خیزران دیده‌اید شما کیستید از کجا آمده‌اید کی از راه رسیده‌اید چرا بی‌چراغ سخن می‌گوئید این همه علامت سوال برای چیست مگر من آشنای شمایم که به آن سوی کوچه دعوتم می‌کنید؟ من که کاری نکرده‌ام فقط از میان تمام نامها نمی‌دانم از چه "ری‌را" را فراموش نکرده‌ام آیا قناعت به سهم ستاره از نشانیِ راه چیزی از جُرم رفتن به سوی رویا را کم نخواهد کرد؟ من راهِ خانه‌ام را گم کرده‌ام بانو شما، بانوْ که آشنای همه‌ی آوازهای روزگار منید آیا آرزوهای مرا در خواب نی‌لبکی شکسته ندیدید می‌گویند در کوی شما هر کودکی که در آن دمیده، از سنگ،‌ ناله و از ستاره، هق‌هقِ گریه شنیده است چه حوصله‌ئی ری‌را! بگو رهایم کنند،‌ بگو راه خانه‌ام را به یاد خواهم آورد می‌خواهم به جایی دور خیره شوم می‌خواهم سیگاری بگیرانم می‌خواهم یک‌لحظه به این لحظه بیندیشم …! – آیا میان آن همه اتفاق من از سرِ اتفاق زنده‌ام هنوز!؟ _________________________ بی‌قرارم می‌خواهم بروم می‌خواهم بمانم دارم در ترانه‌ئی مبهم زاده می‌شوم به نسیما بگو کتابهای کودکان را کنار گلدان و سوالات هفت‌سالگی چیده‌ام گونه‌هایم گُر گرفته است تشنه نیستم می‌خواهم تنها بمانم در اتاق را آهسته ببند شب پیش خواب باران و پائیزی نیامده را دیدم انگار که تعبیر تمام رفتن‌ها بازگشتِ به زادرودِ شقایق است حالا بوی مینار مادرم می‌آید بوی حنا، هفت‌سالگی، سوال، سفر، ستاره … می‌خواهم به بوی ریواس و رازیانه بیندیشم به بوی نان، به لحن الکن فتیله و فانوس به رنگِ پونه و پسین کوه می‌خواهم به باران، به بوی خاک به اَشکال کنار جاده بیندیشم به سنگ‌چینِ دوداندودِ اجاقِ تُرنج ترانه، لَچَک، کودری، چلواری سپید، بخار نفس‌های استکان طعم غلیظ قند، رنگ عقیق چای نی، نافله، نای، و دق‌البابِ باد بر چارچوب روسواترینِ رویاها! نگفتمت وقتی که خاموشم تو در مزن؟ می‌خواهم به رواج رویا و عدالتِ آدمی بیندیشم می‌خواهم ساده باشم، می‌خواهم در کوچه‌های کهنسالِ آواز و بُغض بلوغ به گیسوی بید و بوی بابونه بیندیشم به صلوه ظهر
Förekommer på
00:00 -00:00