گریه های تلخ او با ادعایش جور نیست
عاشقم اما هوایم با هوایش جور نیست
گر چه تا فصل رسیدن یک قدم مانده ولی
صبر با اصرار بی چون و چرایش جور نیست
خواستم معشوقه ی تنهای او باشم، نشد
بخت من با مصلحت های خدایش جور نیست
با تمام دردهای او صدایم جور بود
با من درد آشنا اما صدایش جور نیست
کاسه ی اشک خودم را ریختم پشت سرش
زیر لب خندید و دیدم خنده هایش جور نیست
پشت هم اسم مرا آهسته نجوا کرد و رفت
رفتنش با ذکر جانسوزِ دعایش جور نیست
دوستت دارم فقط یک ادعای کذب بود
تیترهای زندگی با محتوایش جور نیست
📕مریم ناظمی(کرج)