یار با ما بود و ما غافل از او
او به ما نزدیک وما در جست وجو
ما به ره بودیم و او همراه ما
ما مسافر او به کشتی ناخدا
خانه را گم کرده بودیم از نظر
او ولی از هرچه منزل با خبر
او چو سیمرغ است و ما چون مرغکان
بی مکان است او ولی ما در مکان
گر شدیم از ساغری بیهوش و مست
زان که او جامی ز مِی دارد به دست
درد اگر هست او طبیبی حاذق است
بهر درمان جان ما را لایق است
ما چو بیماران و او صاحب دواست
ناسپاسی خوان او را نا رواست
شاعر دکتر نادر مسلمی
دکلمه ژیلا حبیبی