یکی از قسمتهای سریال فرندز هست که همهگی درباره کارشان صحبت میکنند. یکی باید برای کار برود یک شهر دیگر و نمیتواند شب کریسمس را با خانواده و دوستاناش باشد. بعد میگوید: «خب همه آدمها از کارشان متنفرند و من تنها نیستم.» و هر پنج نفری که آنجا ایستادند میگویند ما عاشق کارمان هستیم و لحظه شماری میکنیم که برگردیم سرکار.