29 avsnitt • Längd: 50 min • Oregelbundet
چکاوا پادکستی درباره گویندگی و دوبله می باشد. در این پادکست درباره دوبلورهای پیشکسوت و حرفه ای و گویندگان جوان صحبت می شود.
از تاریخ دوبله و گویندگی سینما و تلویزیون و رادیو تا استودیوهای دوبله و نریشن و همچنین به معرفی کتاب و مقالات مختلف درباره دوبله پرداخته می شود.
The podcast پادکست چکاوا is created by chakava | چکاوا. The podcast and the artwork on this page are embedded on this page using the public podcast feed (RSS).
شهرقصه. شاهکار بیژن مفید، نمایشی که هنوز هم با گذشت ۵۰ سال، آیینه ی تمام نمای جامعه ی ایرانی است. شاهکاری که تئاتر و نمایش ایران تا ابد وامدار آن است.
در این مجموعه اپیزود ها، شهرقصه را از ۴ جانب بررسی کردیم:
۱. بیژن مفید و ساخت شهرقصه
۲. نمایش شهرقصه و حواشی آن
۳. موسیقی نمایش شهرقصه
۴. فیلم سینمایی شهرقصه
اگر شما هم به دنبال یک اپیزود نوستالژی و دلتنگ دوران طلایی هنر ایران هستید، اپیزود را بشنوید !
شهرقصه. شاهکار بیژن مفید، نمایشی که هنوز هم با گذشت ۵۰ سال، آیینه ی تمام نمای جامعه ی ایرانی است. شاهکاری که تئاتر و نمایش ایران تا ابد وامدار آن است.
در این مجموعه اپیزود ها، شهرقصه را از ۴ جانب بررسی کردیم:
۱. بیژن مفید و ساخت شهرقصه
۲. نمایش شهرقصه و حواشی آن
۳. موسیقی نمایش شهرقصه
۴. فیلم سینمایی شهرقصه
اگر شما هم به دنبال یک اپیزود نوستالژی و دلتنگ دوران طلایی هنر ایران هستید، اپیزود را بشنوید !
شهرقصه. شاهکار بیژن مفید، نمایشی که هنوز هم با گذشت ۵۰ سال، آیینه ی تمام نمای جامعه ی ایرانی است. شاهکاری که تئاتر و نمایش ایران تا ابد وامدار آن است.
در این مجموعه اپیزود ها، شهرقصه را از ۴ جانب بررسی کردیم:
۱. بیژن مفید و ساخت شهرقصه
۲. نمایش شهرقصه و حواشی آن
۳. موسیقی نمایش شهرقصه
۴. فیلم سینمایی شهرقصه
اگر شما هم به دنبال یک اپیزود نوستالژی و دلتنگ دوران طلایی هنر ایران هستید، اپیزود را بشنوید !
این اپیزود درباره ی صدایی است که هویت تیتراژهای ایرانی است. صدایی از بازماندگان جنگجویان کوهستان و ارتش سری . نجوای تیتراژِ او سکوت برّه ها را شکست. صدایی به گرمی عشق اسکارلت و رت باتلر در بر باد رفته که تیتراژ آن را با آوای سراسر احساسِ او شنیده اید. اگر وسترن باز باشید بخاطر یک مشت دلار را با صدای او به خاطر می آورید و اگر در کودکی کارتون شیرشاه را دیده باشید قطعا اسکار را با این صدای درخشان به خاطر خواهید آورد و کافیست مخاطب تلویزیون باشید که صدای دلنشین راوی سریال امام علی را شنیده باشید. صدایی به محکمی فولاد و به برّندگی شمشیر. و این شمشیری است که نمی توان آن را نادیده گرفت؛ استاد خسرو شمشیرگران!
این اپیزود درباره ی صدایی است که هویت تیتراژهای ایرانی است. صدایی از بازماندگان جنگجویان کوهستان و ارتش سری . نجوای تیتراژِ او سکوت برّه ها را شکست. صدایی به گرمی عشق اسکارلت و رت باتلر در بر باد رفته که تیتراژ آن را با آوای سراسر احساسِ او شنیده اید. اگر وسترن باز باشید بخاطر یک مشت دلار را با صدای او به خاطر می آورید و اگر در کودکی کارتون شیرشاه را دیده باشید قطعا اسکار را با این صدای درخشان به خاطر خواهید آورد و کافیست مخاطب تلویزیون باشید که صدای دلنشین راوی سریال امام علی را شنیده باشید. صدایی به محکمی فولاد و به برّندگی شمشیر. و این شمشیری است که نمی توان آن را نادیده گرفت؛ استاد خسرو شمشیرگران!
محمد مهدی جعفری، بنیانگذار موسسه قرن21، یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین افراد در تاریخ دوبله ی ایران است. در روزگاری که همه ی ما فیلم های سینمایی را در VHS تماشا می کردیم، مهدی جعفری بود که در سال 1381 دوبله ی فیلم های روز سینما را به شکل VCD و DVD عرضه می کرد. به گفته ی بسیاری از اساتید دوبله، خدمتی که ایشان به این حرفه کرد، تا ابد به یادگار خواهد ماند.
این اپیزود نتیجه ی دیدار دوستانه ی مدیر چکاوا با محمد مهدی جعفری است.
اگر گذرتان به فیلم های فارسی افتاده باشد قطعا نامش را می شناسید. روبیک منصوری. متخصصی در مقام صدابردار و کارگردان بزرگ صدا در سینمای ایران. به قول همکارانش سینمای ایران تا ابد وامدار این هنرمند ارمنی میباشد. کسی که موسیقی را خوب می شناخت و هنوز هم آثارش، مثل یک سمفونی جاودان و شنیدنی است.
نمیشه 60 سال هنر رو توی یه پادکست خلاصه کرد و پرداختن به تمام فعالیت های درخشان و گسترده سعید مظفری کار راحتی نیست.
اگه گویندگی این هنرمند رو در فیلم های محمدرسول الله به جای زُیِبر، شرلوک هولمز به جای جود لا، یوزپلنگ به جای رضا رویگری، آوار به جای مجید مظفری، مومیایی به جای برندن فریزر، مرد عنکبوتی به جای ویلم دفو و مایکل کیتون، ناخدا و فرمانده به جای راسل کرو، توقفناپذیر به جای کریس پاین، دفترچه امیدبخش به جای بردلی کوپر، عملیات فورچون به جای هیو گرانت و سریع خشن به جای پل واکر فقید رو هم در نظر بگیریم، تازه یک سوم فعالیت های این هنرمند درخشان هم نیست و کارنامه پربارش کاغذها، مستند ها و پادکست های زیادی رو میطلبه.
تلویزیون
قصه های دنباله دار هم به اندازه فیلم هایی که در کمتر از چند ساعت تکلیف بیننده رو روشن میکنند جذاب و تماشاییه.
از وقتی پای سریال های خارجی با قسمت های زیاد، به شکل جدی به تلویزیون ایران باز شد، صدای زیبا سعید مظفری، گوینده یکی از شخصیت های پر طرفدار این سریال ها بود.
اوشین
چطوره از یکی از پر طرفدارترین و تاثیرگذار ترین سریال های بعد از انقلاب، اوشین شروع کنیم. و صدای سعید مظفری که روی ریوزو با بازی شیرو نامیکی شوهر اوشین خوش درخشید.
ریوزو یک شخصیت حامی، وفادار، خوش قول و تلاشگر بود که قدم به قدم مسیر سخت زندگی رو با اوشین گذروند.
صدای مظفری به خودی خود و تا زمانی که خودش به میکروفون اجازه بده، صدای معصوم و مهربونیه و ترکیبِ این صدای معصوم با شخصیت وفادار و عاشقِ ریوزو، به موندگاری این نقش کمک زیادی کرده.
در کنار تمامی این ها، ریوزو مثل هر مرد ژاپنی دیگه ای تواناییهای مبارزه داره و این تجربه و مهارت ها این امکان را میداد تا از اوشین را در برابرِ تهدیدا محافظت کنه.
از اونجا که ریوزو هم مثل هر شخصیت دیگه ای زندگی پیچیده و پر فراز و نشیبی داشته، صدای مظفری رو این نقش هم به اندازه ریوزو سختی ها رو درک کرد تا قصه برامون به یاد موندنی تر بشه.
پزشک دهکده
با وجود گویندگی های زیاد سعید مظفری در مدیوم تلویزیون، اما مردم دوست دارند که صدای این هنرمند رو با سالی پزشک دهکده با بازی جو لاندو به یاد بیارن. چون معتقدند بیشتر از هر شخصیت دیگه ای در این جعبه جادو، صدای مظفری برای بایرون سالی ساخته شده.
سالی یک جنگجوی سابق و شخصیت محبوب در دهکده ست که با دکتر کوین وایک رابطهی نزدیکی داره و به عنوان یک عاشق واقعی طبیعت و محیط زیست شناخته میشه.
به همون اندازه که لاندو به شخصیت سالی، با حساسیت و دقت زیادی پرداخته. مظفری هم تونسته امانت دار خوبی برای احساساتِ ژرف و عمیقِ این بازیگر باشه. اون با صدای مطمئن و دل نشینش، لحظاتِ ترس، اندوه، تردید و خوشبختی این مرد قدرتمند و به تصویر کشیده و با احساسات، عشق و وفاداری این بازیگر تعامل زیادی پیدا کرده.
لاست
همه ما طرفدارهای فیلم و سریال، اوقات جذابی رو با سریالِ خوش منظره و جذاب لاست یا همون گمشده گذروندیم، سریالی که با یک سقوط هواپیما و آواره شدنِ مسافرهاش شروع میشه و ما رو میزبان جزیره سحرانگیزی میکنه که هر چی پیش میره، عجیب و عجیب تر میشه.
ساویر یا جیمز فورد با بازی بی نظیر و تراش خورده جاش هالووی در سریال لاست، یکی از شخصیتهای پیچیده و جذاب این سریاله که به عنوان یکی از بازمانده های پرواز 815 به ما معرفی میشه.
بازی راز آلود و زیرپوستی، در کنارِ چهره خشن و جذابِ هالووی فقط یک ویژگی برای کامل شدن لازم داره، اون هم صدای زیبا و قدرتمند سعید مظفریه که با حس مرموزی و پنهان کاری که در صداش به وجود اورده، این نقش رو به یکی از دلپذیرترین و اسرارآمیزترین شخصیت های این سریال تبدیل کرده و با ریزه کاری ها و جزئیاتی که برای این نقش در نظر گرفته، لایه های عمیق تر این نقش رو با صدای خاصش برای ما روشن تر میکنه؛ نقشِ مردی که گذشته سخت و تاریکی داشته و در این جزیره برای مواجه با چالشها و بقا، دست و پنجه نرم میکنه.
بازی تاج و تخت
رسیدیم به پر طرفدارترین سریال تاریخ جهان، که نه زمان داره نه مکان. فقط جنوبگان داره و شمالگان.
و شاید همین دو ویژگی و نبودن تاریخ، سبب شده تا قصه هر چیزی رو که در ذهنش داره به تصویر بکشه و صد البته اقتباس این سریال از رمان فانتزی ترانه یخ و آتش هم برای بهترین شدن بی تاثیر نبوده.
همینطور که از اسم سریال پیداست و قطعا همه دیدید، جنگ در همه جهان، سر تاج و تخته و هر کسی که قدرت داره تلاش میکنه تا اون تخت و تاج معروف رو به دست بیاره.
اما صدای سعید مظفری به جای جیمی لانیستر در سریال، مثل خود نقش و بازی بسیار پیچیده و تکاملی طراحی شده. جیمی یکی از شخصیتهای اصلی و مهم در قصه با بازی نیکولای کاستروالدوِ که در خانوادهای قدرتمند و ثروتمندی به نام لانیستر بزرگ شده است و در آغازسریال، به عنوان یک شوالیه باهوش، با تواناییهای زیاد و یکی از سربازان و فرماندهان ارتش لنستر شناخته میشه.
اصولا صدای مظفری با وجود گوناگونی زیادی که در گویندگی برای نقش ها داشته، اما بیشتر به همین شخصیت ها نزدیکه.
شخصیت های قدرتمند، با صلابت و جذاب، اما پیچیده با گذشته ای ناشناخته برای مخاطب.
نقش جیمی به شکلِ قابل توجهی در طول داستان تغییر میکنه و کم کم از یک شخصیت مغرور و بیرحم به یک شخصیت مهربون بدل میشه و دست به کارایی میزنه که در برابر اعتقادات و تصمیمات خانوادگی و سیاسی خودش قرار میگیره.
سعید مظفری از حتی یک لحظه بدون تاثیر از احساسات جایمی عبور نمیکنه و بی شک بهترین نماینده صدا برای این شخصیته.
تیزر
سعید مظفری صدای همزمان قوی و لطیفی داره و همین ویژگی باعث میشه که از آغاز تا پایان یک تیزر، ما شاهدِ صدایی پر از شور و نشاط همراه با آرامش باشیم.
بیننده و شنونده یک تیزر، عموما خواستار صدایی در تبلیغه، که در کنار شوق و هیجانی که بهش میده، آروم و رسا باشه، تا هم حس بهتری نسبت به اون چیزی که میبنه و میشنوه داشته باشه و هم وضوح صدا رو احساس کنه.
یعنی به طور کلی میشه گفت، بزرگ ترین ویژگی سعید مظفری در گویندگی، قدرت انتقالِ احساسات اون به شنوندست. اون قادرِ که به راحتی حسِ اشتیاق، ترس، هیجان یا هر احساسِ دیگه ای رو در مخاطب به وجود بیاره و اونها رو ترغیب کنه.
اگه گوینده توانایی انتقالِ هیجان و اشتیاق رو به مخاطب نداشته باشه، عملا قاعده رو رعایت نکرده و شکست میخوره، اما مظفری در کنار کلمات و جملات، استعداد و توانایی زیادی در به چالش کشیدن صدای خودش داره و با آوای دل نشینش شنونده رو حتی در یک یا چند دقیقه با خودش همراه میکنه.
روانی در کلام و بیان یکی دیگه از توانایی های سعید مظفری در گویندگیِ تیزره، اون با تنظیم ریتم صدا، جریانِ جذاب تر و هیجان انگیزی رو در تیزر به وجود میاره.
بیان واضح و قابلِ فهم و درکش، تغییر در سرعت و ریتم، ویژگی هایی هست که از سعید مظفری یک گوینده همه چی تموم و درجه یک ساخته.
گیم
شاید برای افرادی که ماتریکس و دیدند، خصوصا پسر بچه ها، شنیدنِ صدای سعید مظفری روی بازی همین سریال، بسیار جذاب و تداعی کننده اولین فیلمی باشه که اونها رو به جهانِ مجازی پرتاب کرد.
مظفری گوینده ای که با لحنِ برجسته و توانمندش، تمامِ قابلیت های یک گوینده گیم رو داره. اون با صدای صاف، رسا و جذابش، شور و اشتیقای رو برای بازی کننده ها ترتیب میده و جهانِ شگفت انگیزی رو در گیم به وجود میاره.
اون با بیانِ پرجنب وجوش، لحظاتی رو با صدای منحصر به فردش میسازه و تجربهی بازی رو به یک ماجراجویی شگفتانگیز تبدیل میکنه.
گوینده گیمِ خوبی مثل سعید مظفری، با شخصیتِ قوی و جذابش، توانایی برقراری ارتباط با تماشاگران رو داره و با بیان و کلامِ مناسبش، قادر به توصیفِ احساسات، تجربهها و اتفاق های مهم در طول بازیه و تماشاگرا رو در این ماجراجویی جذاب، به راحتی با خودش همراه میکنه.
به خاطر تجربه طولانی مدتش در حوزه صدا، تعامل با مخاطب ها رو خوب بلده و درک بالایی از ارتباط موثر داره.
دقت به جزئیات و خلاقیت و نوآوری که در شکل بیانِ کلاماتش داره، بازی رو برای تماشاگرای گیم جذاب تر میکنه.
باید گفت که گوینده بزرگی مثل سعید مظفری، با تخصص، توانایی و بیان موثرش، میتونه تجربه بازی رو برای علاقهمندان بازیهای ویدیویی به یک تجربه شگفتانگیز و سرگرمکننده تبدیل کنه.
آنونس
صدای رسا و دلنشین سعید مظفری، توانایی جذب بالایی برای کشوندن مخاطب به سینما رو داره.
کسی مثل سعید مظفری که خودش علاقه مند به هنر هفتمه، بیشتر و بهتر میدونه که تماشاگر و شنونده چه لحنی رو دوست داره، میدونه که یک گوینده خوب آنونس، باید صداش برای شنوندگان قابل فهم، روون، دلپذیر و جذاب باشه.
تلفظ صحیح حرف ها و کلمات، برای شخصی مثل مظفری که عاشق ادبیاته، بسیار مهمه و از اون جایی که در دانشگاه هم رشته زبان رو انتخاب کرده، به شدت روی شکلِ صحیح تلفظ اسامی و لغات فنی تاکید داره.
بیان روان و متناسبی که با محتوا و مضمون اثر داره، توانایی اون رو در درکی که از موضوع فیلم داره نشون میده و این باعث میشه که پیام فیلم رو هر چند در مدت کوتاه، به شکلِ واضح تری به مخاطب برسونه.
چابکی صداِ مظفری در اجرا، که شامل توانایی تغییر در شکلِ صدا، استفاده از بلندی ها و بیانی تمیز در تنوعِ شکل های اجرایی مختلفه، اون رو به یکی از گوینده های خوب آنونس تبدیل کرده.
مظفری با لحنِ الهامبخش و اشتیاق آورش، با صدایی که به دل میشینه و در ذهن به یاد میمونه، به راحتی میتونه بیننده رو مشتاقِ دیدن فیلم کنه.
اون با هر جمله زیبایی که بیان میکنه، احساساتی رو به مخاطب بازتاب میده و با صدای جذابش در لحظه زمان رو به اختیار خودش در میاره.
مستند
صداگذاری مستند مخصوصا در زمینه نریشن، با دوبله تفاوت های زیادی داره و شکل دیگه ای از گویندگی رو طلب میکنه.
اما هنرمندی مثل سعید مظفری که بیشتر عمرش رو صرف گویندگی در زمینه های مختلف کرده و امروز روی سکو بهترینا میدرخشه، همیشه اصولی رو در زمینه های مختلف رعایت کرده که امروز از اون یک بهترین تمام عیار ساخته.
مثلا این که در زمینه مستند، صدایی واضح، قابل فهم وجذاب داره. اون خوب میدونه که صدای مناسب برای مستند، صدایی هست که به اندازه کافی برای مخاطب بلند و جذاب باشه.
صدای آرام مظفری در کنارِ تلفظ صحیح و قابل فهم عبارت ها و کلمات، آرامش و صبر لازم رو برای مخاطب در برابر موقعیتهای پیچیده و غیرمنتظره مستند به وجود میاره و با حفظ پیوستگی و تمرکزش، باعث میشه که اطلاعات خوبی رو به تماشاگر منتقل کنه.
تنوع و تغییرات جزئی که در صداش حفظ میکنه، باعث میشه که نحوه بیان و قالببندی داستان تغییر کنه و نوسان داشته باشه، و در نهایت باعث میشه که مخاطب احساس کسالت نکنه و سرگرم بشه.
مظفری بدون تحقیق در رابطه با هر موضوعی پشت میکروفون نمیره و این خصلت روی صدای خوبش تاثیر زیادی میذاره، اون معتقده که یک گوینده مستند، باید دارای دانش کافی درباره موضوعات مستندی که صحبت میکنه باشه و همین جزئیات و اطلاعات مرتبط با موضوعه که گوینده رو قادر به فهمِ بیشتر محتوا و انتقال درست اون به مخاطب میکنه.
از اونجایی که گویندگی مستند به اقتضا اسمش از واقعیت نشات میگیره، لازمه صدایی که صداقت داشته باشه و آگاه به متنی که روایت میکنه.
صدای آرام و قدرتمند سعید مظفری گزینه بسیار مناسبی برای دنیای مستندها و واقعیت هاست. جایی که صداش، چشمانی رو به جهان حقیقت و طبیعت باز میکنه و با لحنِ متعادل و عمیقش ما رو به مهمونی قصه هایی از افراد مشهور و جانورانی که در طبیعت بر زندگی همه ما تأثیر میذارند میبره. مظفری با بیانِ روشن و قدرتمندش از جزئیات و ناشناخته ها میگه و ما رو با جهانِ پیش رو مواجه میکنه.
موخره
در دنیایی که زندگی می کنیم به اقتضا مرور زمان، خواه ناخواه، همه چیز و همه کس به سمتِ کهنگی میره. چون ذات جهان و متعلقاتش در همینه و انسان هم از این تعلقات مستثنی نیست.
اما از اونجا که دیر و زود داره، هستند افرادی که با استعدادِ نابِ ذاتی و تلاش های اکتسابی بی نظیرشون، کاری کنند تا در این مسیر، تازگی جای خودش رو به فرسودگی بده و نشستنِ گرد و غبار کهنگی به تاخیر بیفته.
از هنرمندی حرف میزنیم که با پُر کردن نزدیک به هشتاد برگ از دفتر زندگیش، با هنر بی بدیلی که توی این سالها از خودش به جا گذاشته، آوای جوون، دلنشین، باورپذیر و معصومش رو به بهترین نحو و در قالبِ زیباترین احساسات به مخاطب عرضه کرده.
پشت نوا ِ سحرانگیزش، یک ذهن درخشان پنهان شده و هر نُت و هر کلمه از صداش در یک هماهنگی جادویی تنظیم شدند تا زمینه ی یک ارتباط عمیق بین او و مخاطبانش رو فراهم کنه.
صداش تلفیقی از حس اعتماد و آرامشه و با طنینِ زیبایی که داره احساساتِ خاص و شگفتانگیزی رو به ما منتقل می کنه. اون در تمام این سالها، با این آوای دل انگیز، همراهانش رو به سفرِ خیالی فیلم و سریال ها برده و لحظات شیرینی رو با اونها سهیم شده است.
برای سعید مظفری هنرمند و نازنین، آرزوی سلامتی داریم و امیدواریم که تا سالها از صدای گرم و پرمهرش لذت ببریم.
استاد خوش صدا و خوش بیان ، هر کجا هستید سرتون سلامت و دلتون شاد باشه
صدای عشق
درسته که ما ایرانی های عاشق فیلم و سریال، فرسنگ ها با هالیوود و سینمای جهان فاصله داریم، ولی از اونجایی که هنر مرز نمیشناسه، سینما و تلویزیون همیشه جزئی جدانشدنی از زندگی روزمره همه ما بوده.
این روزها که سیل عظیم فیلم و سریال های روز دنیا، به واسطه پلتفروم های مختلف، از گوشی و لپتاپ و تلویزیون های هوشمندمون سرازیر شدند؛ شاید خیلی یادمون نیاد که چه روزهایی رو با اشتیاق پای جعبه جادویی تلویزیون میشستیم، تا از یه فیلم جذاب و دیدنی لذت ببریم.
ما فیلم های سینمایی خارجی رو، در دورانی که زیرنویس نبود، با صدای دوبلورهایی که حافظ و امانت دارِ احساسات بازیگرهای همه دنیا بودند، میدیدیم و از شنیدن صداشون روی صدای بازیگرهای محبوبمون لذت میبردیم.
یکی از این خوش صداهای روزگاران قدیم و جدید سعید خان مظفری بود مردی موقر، متین و خوش صدا، که بعدِ نشستن رو به روی میکروفون جادویی دوبله، توانایی این رو داره که صدا معصوم ترین تا شرورترین آدم کره زمین رو گویندگی کنه.
بی هیچ تردیدی سعید مظفری، صاحب این صدای زیبا و جوان، یکی از مهم ترین و خوش صداترین گویندگان عصر طلایی دوبله بود، که تا امروز درخشید و شخصیت ساخت.گوینده ای که خالق صداهای شخصیت های گوناگون سینمایی و تلویزیونی بود و برای رسیدن به هدفش، زیر و بم نقش ها رو کاووش میکرد، که صداش و احساساتش رو تا حد ممکن، به صدا و احساسات هنرپیشه نزدیک کنه.
امروز قرار از هنرمندی صحبت کنیم که در دوبله، هیچ چیز براش مهم تر از انتقال درست و صحیح احساسات یک بازیگر نبود و نیست.
زندگینامه
سعید مظفری سال 1321 در شاهرود متولد شد. از اونجا که پدرش توی اداره ثبت کار میکرد و مدام به شهرهای دیگه منتقل میشد، ایشون هم، همسفر روزهای سخت و آسون پدر بود تا اینکه بالاخره بازنشستگی پدر با مهاجرت به تهران مصادف شد و شکل و زندگی جدیدی رو برای سعید رقم زد.
زمانی که در دبیرستان شرف مشغول تحصیل بود، مدیر دبیرستان آقای میرهادی به او پیشنهاد داد که برای سرگرمی و سر و کله نزدن بچه ها با هم، با یک ضبط صوت بزرگ، قصه هایی رو برای بچه ها ضبط و سر صف پخش کنند. و اونجا شروع اولین آشنایی سعید مظفری با ضبط و نوار و قصه بود.
روزهای شیرین مدرسه با سرعت گذشت و سعید سال 42 در دانشگاه مشغول یادگیری زبان ایتالیایی بود تا تعطیلات تابستون سر رسید و وقتی که برای دیدار به خونه پسرعمه اش رفته بود، با محمد علی زرندی دوبلور نورمن ویزدوم آشنا شد و خیرِ این تصادف و ملاقات، آثاری هست که ما امروز با صدای این هنرمند بی نظیر به تماشا میشینیم و لذت میبریم.
فرقی نمیکنه در قامتِ با صلابت و با ابهت کلینت ایستوود در فیلم های کابوی گویندگی کنه، یا مرد انتقام جو افسار گسیخته فیلم دسپرادو یا جنایتکار با بازی آنتونیا باندراس باشه یا صداپیشه ثابتِ فیلم های سخت و پر از جزئیات ستاره هالیوود، برد پیت.
سعید مظفری برای این کار ساخته شده. هست تا شخصیت بسازه و این ساختن رو با چشم و گوش مردم کشورش سهیم بشه. هست تا امانت دار دار احساسات و عواطف انسان هایی بشه که با اینکه قهرمان هستند اما نقطه ضعف های زیادی دارند و البته این ضعف هاست که از اونا قهرمان میسازه.
سعید مظفری در تمامی این سالها از سینما کلاسیک، فیلم فارسی و نوآر تا سریال های پر طرفدار و جذاب روز دنیا، با صدای خاص، جوان، شیک و پر قدرتش، شونه به شونه مخاطب و بازیگرها پیش رفت تا خیلی از فیلم های دنیا رو برای ما خاطره ساز کنه. این پادکست ادای دینی به این هنرمند توانا و دوست داشتنی با این صدای بی نظیره.
قطعا هممون هم صدا و هم شخصیت هایی که با این آوای دل نشین ماندگار شدند رو به یاد داریم. اما برای تداعی خاطرات، پر طرفدارترین های آثار سعید مظفری رو مرور میکنیم و شروع این یادآوری، مدیوم جذاب سینماست
سینما
خوب بد زشت.
شاید با دیدن اولین سریالی که کلینت ایستوود با اون به شهرت رسید تا فیلم هایی مثل به خاطر یک مشت دلار، به خاطر چند دلار بیشتر، هری کثیف، عزیزمیلیون دلاری و… به همه ما طرفداران سینما ثابت شده باشه که بهترین گوینده برای صدای کلینت ایستوود، این نابغه بازیگری، سعید مظفری است.
اما فیلم خوب بد زشت، با ژانر وسترن، و موضوع معمایی، انگار حس دیگه ای توی دل مخاطب های هنر هفتم ایجاد کرد.
کلینت ایستوود در این فیلم ایفاگر نقش نیکو یا همونِ مرد خوبِ قصه رو به تصویر میکشه. یک تفنگدارِ حرفهای که در طول جنگ داخلی آمریکا، در جستجوی یه گنج بزرگه.
سعید مظفری در تمام مدت دوبله این فیلم، تونسته به خوبی صدا خودش رو با صدا سرد کلینت ایستوود و بازیگری خونسرد، بیاعتنا به شرایط و محیط و نقش نیکو هماهنگ کنه. و همینطور از صدای مطمئن و با صداقت اما جدی ایستوود وام بگیره تا شخصیت رو بهتر برای مخاطب به تصویر بکشه.
در وهله اول شاید به نظرم بیاد، با اینکه صدای سعید مظفری در عین حال که یک صدای کاملا مردانه ست اما به خاطر جوون بودن و تراش خورده بودنش، روی شخصیت خشن و صورت تکیده و آفتاب خورده ایستوود نشینه، اما با فاصله فقط چند ثانیه و شخصیت پردازی صدا سعید مظفری، این فرضیات تبدیل به یک اشتباه محض میشه و ما به درستی تلفیق این صدا و صورت رو میپذیریم و سعید مظفری صدای کلینت ایستوود رو برای خودش میکنه.
مظفری در این فیلم با تحولات شخصیتی و مسیر روحی نیکو قدم به قدم پیش میره و صداش رو با چهره و حرکات محدود، اما عمیق نیکو، هماهنگ میکنه و این باعث همدردی و همزادپنداری مخاطب در به تماشا نشستن دوبله این فیلم شده.
قصه عشق
ما تو فیلم ها و سریال ها، قصه های زیادی از پسر پولدار و دختر فقیر یا بالعکس شنیدیم، اما بهترین نمونه از این قصه، فیلم لاو استوری با بازی رایان اُ نیل و الیزابت مک گرو است.
قصه عشق، فیلمی در سبک درام عاشقانه است که سال ۱۹۷۰ توسط آرتور هیلر کارگردانی شده است و داستان الیور دانشجوی ثروتمند و ورزشکاری رو به تصویر میکشه که از یه خانواده مشهوره و جنیفر که دانشجوی هنرهای زیباست و از خانوادهای متوسط میاد. این دونفر با هم وارد دانشگاه هاروارد میشند و همون اول ماجرا درگیریها و تضادهای فرهنگی و اجتماعی این دو نفر سر باز میکنه.
سعید مظفری در این فیلم به جای رایان اُ نیل گویندگی میکنه و این بار با صدای گرم و مهربونش تمام عواطف و هیجانات مرد این فیلم عاشقانه رو دنبال میکنه. صدای مظفری در این فیلم باعث شد تا تماشاگران به شدت با الیور حس همدردی داشته باشند و احساسات عمیق شخصیت اون رو درک کنند. و مکمل های درخشانی با صدای شهلا ناظریان در نقش جنیفر باشند.
همینطور که اُ نیل در فیلم به راحتی تونسته عشق، خوشبختی، درد و رنج شخصیت الیور و به تصویر بکشه و با نحوه بازی شکل طبیعی و عمیقی از احساساتِ یک انسان رو زندگی کنه، سعید مظفری هم با صدایی که انگار عشق رو با تمام وجود درک کرده، نماینده بی نظیری برای تمام احساسات این بازی و نقش ماندگار بوده و به تمام لایهبندی ها و پیچیدگی این نقش اعتبار بخشیده.
به خاطر گویندگی بی نظیر سعید مظفری در این فیلم، او نقش های زیاد دیگری از رایان اُ نیل رو گویندگی کرده.
دسپرادو یا جنایتکار
صدای معصومانه، جوان و زیبا سعید مظفری، وقتی در قامت یک انتقام جو قرار بگیره، لحن رو تغییر میده و مخاطب فقط شخصیتی رو میبینه و میشنوه که تا زمانی که غبار نفرت و کینه روی دلش سنگینی میکنه، خشونت در صدا و لحن، جای خودش رو به معصومیت میده.
این فیلم محصول سال ۱۹۹۵ به کارگردانی رابرت رودریگز است که داستانی اکشن، هیجان انگیز و رمز آلود رو روایت میکنه.
داستان مردی جوان به نام الماریاچی که به دنبال انتقامی خونین از باند قاتلانیه که خانوادهاش رو به قتل رسوندند.
آنتونیو باندراس با بازی خوبش در جنایتکار یا دسپرادو، تصویری حقیقی، زنده و هیجانانگیز از شخصیت الماریاچی را به تصویر کشیده،. باندارس با کمک چهره جذاب اما خشن، بدن و حرکاتش تونسته، جسارت و گستاخی شخصیت رو به درستی به تصویر بکشه. کافیه تا این فیلم پر طرفدار و یکی از سه گانه های مکزیکی رو ببینید، تا متوجه بشید که چقدر صدای سعید مظفری روی این نقش نشسته تا به همه ثابت بشه که معصومیت، حتی در صدا، با توجه به زمان دستخوش تغییر میشه. بازی درخشان باندراس در این نقش و به تصویر کشیدن شخصیتی قوی و عمیق، به سعید مظفری کمک کرده تا دستش در شناخت و تجزیه و تحلیل این نقش باز باشه و فریادهای حبس شده در سینه رو یکجا فریاد بزنه.
نقشی که تلفیقی از شجاعت، سرسختی و غرورئه و باندراس تونسته که الگوی خوبی برای شخصیتِ مبارز و حرفهای را ایجاد کنه و هم زمان ما تمرکز و قدرت صدای مظفری رو درتعقیب انتقام و التیام زندگی الماریاچی ببینیم.
برد پیت
افسانه پاییزی، باشگاه مبارزه، بابل، قاپ زنی، دوازده یار اوشن، بخوان و بسوزان، خانم و آقای اسمیت، سرگذشت عجیب بنجامین باتن، روزی روزگاری در هالیوود، شهر گمشده و قطار سریع السیر، اسم فیلم هایی است که سعید مظفری به جای برد پیت در اونها گویندگی کرده است.
میشه گفت که در تمام این سالها، مظفری دوبلور ثابت این ستاره درخشان هالیوود بوده و نفس، مکث و لحن صداش رو بهتر از هر گوینده دیگه ای میشناسه.
انتخاب بین این همه اثر درخشان، اون هم از این بازیگر خاص، شاید سخت ترین قسمت این پادکست باشه، اما انتخاب ما متفاوت ترین های این کارنامه پر باره.
باشگاه مبارزه
اسم دیوید فینچر، برای اینکه منتظر باشیم تا یه فیلم سینمایی میخکوبمون کنه، اسم معتبریه، مردی که قواعد سینمایی رو میشکونه و با تیکه هاش اثری رو میسازه که بازیگرا رو به چالش های جدی میکشونه و بیننده رو به وجد میاره.
تایلر در فیلم باشگاه مبارزه، یکی از شخصیتهای پیچیده و عجیبیه که برد پیت با توانایی بی نظیرش اون رو به تصویر کشیده، یک شخصیت دوگانه که در ذهن شخصیت اصلی فیلم، مجسم میشه و تماشاگر رو تا اواخر فیلم با خودش همراه میکنه. صدای مظفری این بار نه روی قهرمان قصه، بلکه روی ضد قهرمانی به زیبایی نشسته که نمادی از یک شخص معترض به روزمرگی و تکرار جامعست.
گویندگی پر از افت و خیز و نوسان مظفری در این اثر، یکی از ویژگی های بارز دوبله این فیلمه، که در ابتدا با آرامش خاصی شروع میشه اما کم کم جای خودش رو با شرارت و خباثت این شخصیت عوض میکنه.
سرنوشت عجیب بنجامین باتن
فیلم داستان زندگی مردی به نام بنجامین را روایت میکنه که به صورت بسیار عجیبی به دنیا میاد و به شکلِ معکوس پیر میشه. این نقش سخت، نیازمند تواناییهای برجسته بازیگریه و برد پیت با بازی استثنایی و قدرتمند خودش، این شخصیت پیچیده رو به بهترین نحو به تصویر میکشه. پس با این مضمون و محتوا، کاملا طبیعیه که گوینده برای این نقش تا این اندازه خاص مسیر سختی رو پیش رو داره.
همینطور که پیت در فیلم، تحولات جسمی و روحی بنجامین رو از جوونی تا پیری، از آرامش تا اضطراب و از شجاعت تا ترس به تصویر کشید. ما در تمام مدت فیلم، شاهد گویندگی فوق العاده و شگفت انگیز سعید مظفری هستیم که صدای خودش رو برعکس، از دوران پیری به جوانی تغییر میده و تلاش میکنه تا توازن درستی بین صدا و جزئیات ظاهری و رفتارهای بنجامین ایجاد کنه. مظفری هم مثل برد پیت تونست با ارتباط عاطفی قوی که بنجامین با تماشاگران برقرار کرده بود، این نقش به یادموندنی رو همیشه در ذهن مخاطب موندگار کنه.
آقا و خانوم اسمیت
درگیری بین زوج ها، از زمان سینما کلاسیک تا موج نو و آثاری که این روزها میبینیم، همیشه یکی از حساس ترین موضوعات فیلم هایی با ژانر درام بوده، اما فیلم خانوم و آقای اسمیت به کرگردانی داگ لیمان، با فیلم های هم ژانر خودش تفاوت های زیادی داره. برد پیت در نقشِ جان اسمیت، ایفاگر نقش جاسوسی حرفه ای که به عنوان یک معلم معمولی در مرکز شهر زندگی میکنه.
صدای مظفری که اصولا صدایی شخصیت سازه، این بار به شکل دیگه ای چهره پیت رو میزبان صدای فوق العادش کرده. بازی پیت مقابل آنجلینا جولی درخشانه، اون نقشِ یک مرد درونگرا رو به تصویر کشیده که با گذشت زمان، کم کم لایه های بیرونی و خشن شخصیت رو به نمایش میذاره و صدای مظفری که هم زمان درونگرایی و برون گرایی و ردی این شخصیت رو زیر نظر داره، در کنار صدای زهره شکوفنده به جای جولی، دوبله این فیلم رو دو چندان جذاب کرده.
این فیلم که ترکیبی از عناصر اکشن، کمدی و رمانتیکه، با استقبالِ بالایی از مردم دنیا روبه رو شده .
برد پیت هر اندازه هم که نقشِ تخیلی بازی کنه، به خاطر چهره، شکل احساسات و بازی های باور پذیرش، یک هنرپیشه رئاله، و چه کسی بهتر از سعید مظفری که گوینده برجسته شخصیت هست و تلفیق این دو به پذیرش بیشتر مخاطب کمک میکنه.
کافیه تا دوبله فیلم افسانه های خزان رو ببینید تا متوجه ترکیب زیبا صدای مظفری در نقش تریستان با بازی برد پیت و صدای نصرالله مدقالچی در نقش سرهنگ لادلو با بازی آنتونی هاپکینز بشید.
همینطور رد و بدل کردنِ دیالوگ ها بین رابرت ردفورد و برد پیت با گویندگی چنگیز جلیلوند و سعید مظفری در فیلم جاسوس بازی، نشون میده که چقدر انتخاب درست بازیگرها میتونه روی دوبله فیلم هم اثر بذاره. اون هم برد پیتی که در کنار ردفورد، شمایل جوونی های این بازیگر رو به رخ دوربین سینما میکشه.
آشوب
کمی از دنیای هالیوود فاصله بگیریم و به شرق آسیا سفر کنیم. به سینمای آکیرا کروساوا که بی شک سلطانِ بلامُنازعِ فیلم سازی در ژاپن بود. فرهنگ و زبان ژاپنی، در کنار قابل ستایش بودنش اما کار رو برای گویندگان دوبله تمام دنیا از جمله ایران دشوار میکنه. زبانی پیچیده و کمی خشن که سینک زدن صدای گویندگان اولین سختی این مرحله است و به گفته سعید مظفری این دوبله است که میتونه این شکل از فیلم های خاص ژاپنی را برای بیننده جذاب کنه.
در یکی از این فیلم های کروساوا به نام آشوب، سعید مظفری به جای کیائومی حرف میزند. یک شخصیتِ کمدی، مهم و جستجوگر، که همراه و مشاور وفادار پادشاهه.
این فیلم، که به اقتباسِ نمایشنامه شاه لیر، اثرِ ویلیام شکسپیر ساخته شده، در سال 1986 کاندید بهترین فیلم خارجی زبان شد.
شخصیت کیائومی در این فیلم نقش مهمی داره و با طنزِ خاصش، ابعادی جدیدی رو به داستان بخشیده. اون با استفاده از حرکات بدنی بانمک و شیطنت های لحظه ای، ریتم فیلم رو نگه میداره. صدای مظفری در تمام مدت فیلم با صورت و حرکات کیائومی همراهه و تلاش میکنه صداش رو تا حد ممکن به شخصیت نزدیک کنه.
این مشاور و ملیجک شیرین، قصه رو جذاب و فیلم و قسمت های تاریکش رو متعادل کرده.
اگه دلتون هوای یه فیلم آسیایی کرده، سری به سینماِ زیبا آکیرا کروساوا بزنید.
دیوار
تا خیلی از آسیا دور نشدیم، سراغ هند بریم و صدایی که به خاطر تنش و احساسات زیادش، خیلی دور از فیلم های هندی نیست.
فیلم دیوار محصول سال 1975 ، با بازی آمیتاب باچان و کارگردانی یاش چوپرا فیلمی نمادین و مهمه.
فیلم قصه ویجای ورما با بازی باچان، یک جنایتکار رو روایت میکنه که به همراه برادرش راچیت با بازی شاشی کاپور به دنیای جرم و جنایت وارد میشند.
صدای مظفری در این فیلم به روی صدای باچان به زیبایی نشسته و نماینده خوبی برای نوانس های حسی اون در لحظات مختلفِ فیلمه. مظفری تمامِ پیچیدگی های شخصیتِ ویجای رو زیر نظر داره و در طول فیلم با نوسان هایی که در صداش ایجاد میکنه، بیانگرِ خوبیه برای احساساتِ متضادِ آمیتاب باچانه.
این تضادهای بین دو برادر و نگاه های متناقضشون، یکی از اصلیترین ویژگی های فیلمه که نشون میده، چگونه موقعیت زندگی میتونه مسیر دو فرد رو به سمت و سوی متفاوتی هدایت کنه.
مظفری با گویندگی تمیز و مقتدرش، تا جایی که امکان داشت، به نشون دادنِ شخصیت قوی، اراده استوار و بازی یکدست باچان و تصویر پرشور و عصیانگرِ ویجای، کمک زیادی کرد و باعث شد تا تماشاگر، تواناییهای بازیگری برجستهِ باچان که سردمدار بازیگری در سینماِ هند هست رو بهتر درک کنه
چشم طلایی
اگه از طرفدارای سری فیلم های جیمز باند هستید، حتما فیلم چشم طلایی رو تماشا کردید. در نگاه اول شاید به نظر بیاد که صدای معصوم و آروم سعید مظفری روی شخصیت جیمزباند با بازی پیرس برازنان نشینه، اما هر چی فیلم جلوتر میره، مظفری این رو ثابت میکنه که شناختن شخصیت و درک اون از همه چیز مهمتره. این فیلم که سال 1995 منتشر شد، بازگشت جیمز باند رو بعد از یک توقف پنج ساله به تصویر میکشه و قصه جاسوسی بریتانیایی مستعدی رو روایت میکنه که به ماموریتی جدید فرستاده میشه تا در برابر شخصیت شرور اوروموف قرار بگیره.
در این فیلم پر تحرک، مظفری پا به پای جیمز باند پیش میره و حتی از یک نفسِ پیرس هم نگذشته و با صلابت و قدرت هر چه تمام، صداپیشگی این نقش شجاع، خشن و غیرقابل پیشبینی رو انجام داده. مواجهه با تهدید، ترس و خطر در کنار چهره، روی صدای بازیگران هم اثر زیادی میذاره و سعید مظفری تمامی این احساسات و التهابات نقش رو به خوبی به مخاطب انتقال داده. اون هم به نقشی که نه فقط نسبت به خانه و سرزمینش، بلکه به عنوان یک قهرمان، به جهانی که در اون زیست میکنه، متعهده.
همسایه جاسوس
کمدی بودن یک صدا، ویژگی نیست که در رنگ و شکل صدا بشه پیداش کرد. بلکه لحن صدا و ذوق و قریحه درونِ دوبلوره که از اون یه گوینده طناز میسازه. این ویژگی رو به راحتی میشه در گوینده های عصر طلایی دوبله پیدا کرد و سعید خان مظفری هم یکی از اونهاست. جکی چان همیشه یک شخصیت عوام پذیر و دوست داشتنی بوده و اگه هر کسی در هر جای دنیا دنبال یک کمدی اکشنِ جذاب باشه، بدون شک یکی از انتخاب هاش فیلم های این مرد شیرین و تلاشگره و سعید مظفری که در تمام این سالها اغلب جای این هنرمندِ محبوب گویندگی کرده، با صدای رسا و دلپذیرش، شیرینی خاصی به شخصیت های متعدد این بازیگر بخشیده. در فیلم همسایه جاسوس جکی چان نقش باب هوپر رو بازی میکنه. یک کارمند معمولی در یک مرکز علمی که عاشق دختری به نام گیلی است و در تلاش است تا جواب مثبت ازدواج رو از اون بگیره. با این وجود، زمانی که گیلی به او میگه که باید به ماموریتی خاص بره، زندگی باب دگرگون میشه.
جکی چان با استفاده از استعدادهای کمدی و اکشنی که داره، بازی بسیار خوبی رو در نقش باب هوپر ارائه میده، بازی اون تلفیقی از کمدی و احساسات رمانتیکه که با حرکات و مهارتهای رزمی ترکیب شده. در تمام لحظات حساس، شیرین و اکشن این فیلم، مظفری با صدای هیجان انگیزش، شور و جذابیت زیادی به نقش میده و شخصیت رو برای مخاطب دلنشین تر میکنه.
بین ستاره ای
کریستوفر نولان، کارگردان تکلیف روشنیه که از شروع کارش تا امروز، طرفدارای همیشگی خودش رو داشته و هدفش نشون دادن شکل دیگه ای از سینماست. همیشه موضوع زمان براش مسئله بوده و پرداختش به این موضوع لحظات جذابی رو برای بیننده و حتی شنونده به وجود میاره. یکی از همین زیبایی ها، فیلم سینمایی بین ستاره ای با بازی متیو مک کانهی هست، که در اون نقش جوزف کوبر یک مهندس و یک پدر خوب خانواده رو بازی میکنه. مک کانهی یکی از بازیگرانی هست که چهره اش با تلفیق صدای مظفری به اندازه ای عجین میشه، که نقش تا مدتها در ذهن مخاطب به یاد میمونه. نمونه اش فیلم های آقایان، برج تاریک، وکیل
لینکلن و گرگ وال استریت است. اما این فیلم و این نقش به دلیل مضمون علمی و همزمان احساسی که داره، شکلِ دیگه ای از صدای مظفری رو به گوش مخاطب میرسونه. فیلم داستان کره ی زمین رو روایت میکنه که با مشکلات جدی زیست محیطی روبروئه و تغییرات آب و هوایی و کمبود منابع، باعث نابودی زندگی مردم شده. توی این شرایط، جوزف کوبر با سفری فضایی به دنبال یک پناهگاهی برای بقای بشریت میگرده.
متیو مک کانهی با بازی قدرتمند و درخشانش، تونسته طیف گستردهای از احساسات رو به تصویر بکشه و از این سمت هم سعید مظفری به احساسات و عواطف مک کانهی در این فیلم متعهد بوده و صداش رو با نگاه عمیق، صورت آروم و احساسات کنترلشده اما واقع گرایانه این هنرمند، هماهنگ کرده.
نقش جوزف کوبر در این فیلم، یکی از نقشهایی که بازیگری عمیق و مسلطی رو میطلبه و به همین موازات صدایی روی این بازیگر درجه یک، دوبله شده که میتونه به عمق احساسات این بازیگر سفر کنه.
رستاخیز ماتریکس
میشه گفت ماتریکس اولین فیلمی بود که تا این اندازه جدی و تاثیرگذار به جهان موازی پرداخته و تاثیر مستقیمی بر درک واقعیت توسط انسان ها برای باور یک دنیای ساختگی گذاشته. کیانو ریوز در این فیلم تخیلی نقشِ نئو رو بازی میکنه. یک هکر جوون که در جهانی مجازی به اسم ماتریکس زندگی میکنه و به عنوان قهرمانی برای مبارزه با سیستم و ماشینها انتخاب میشه. این نقش، به دلیل موضوع، قصه و جنس بازی، گوینده ای رو میطلبه که به دلیل تندگویی و سرعت بالای اتفاقات، به زبان خودش مسلط باشه و توانایی تکنیکی بالایی داشته باشه.
صدای مظفری روی چهره متعجب و مبهم کیانو بی نظیره، ریوز در نقش نئو، تونسته شخصیت پیچیده و مبهمی رو به تصویر بکشه که با ظاهری آروم و بی حالت، درونِ پر از شور و شوقش رو برای مبارزه پنهان کنه و بیننده فقط از صدای پر از اضطرابش احساساتش رو بفهمه و این نقطه قوتی برای دوبلور این نقش، سعید مظفری محسوب میشه.
فیلم ماتریکس رو ببینید تا به خوبی متوجه سنخیت این صدای جوان و زیبا با اون چهره جنگجو و هدفمند بشید.
حسین شایگان، متولد نیمه مرداد ۱۳۲۵ قزوین است. او مقطع ابتدائی و متوسطه را در دبستان و دبیرستان پهلوی گذراند و سال ۱۳۴۳ برای تحصیل در رشته شیمی وارد دانشگاه تهران شد. سال ۱۳۴۴ به انگلستان سفر کرد و در South Wales شهر نیوپورت و دانشگاه بیرمنگام به تحصیل رشته مهندسی شیمی پرداخت. از ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۱ بعد از سربازی به استخدام در شرکت ملی صنایع پتروشیمی در آمد. در سال ۱۳۵۳ همزمان کار ترجمه را در استودیو کاسپین و تلویزیون آغاز کرد. سال ۱۳۶۵ به کار مهندسی بازگشت و در نهایت با تاسیس شرکت بتون آماده (شرکت آرک بلوک) و بعد شرکت ایلیاد در زمینه تولید پنجرههای UPVC مشغول به فعالیت شد.
بازگشت مجدد ایشان به تلویزیون در سال ۱۳۷۸ در مقام مشاور، کارشناس و مترجم بوده است؛ و این همکاری تا شروع همهگیری کرونا ادامه داشت. از آثار مشهور ترجمه شده توسط ایشان می توان به موارد زیر اشاره کرد:
تسویه حساب، مخمصه، تایتانیک، سر آلفردو گارسیا را برایم بیاور، هاراگیری، شرایط انسانی، هفت سامورائی، ریش قرمز، زندگی در ترس، یوجیمبو، دودسکادن، سریر خون، مویه کن سرزمین من، گرگهای آبی (چنگیز خان)، بینوایان، داستان دو شهر، مغازه عتیقه فروشی، دوریت کوچولو، آلیور توئیست، آرزوهای بزرگ، دیوید کاپرفیلد، خانه متروک، مجموعه تلویزیونی خانم مارپل، هاچ زنبور عسل، حنا دختری در مزرعه، بل و سباستیان، بچه های کوه آلپ، بلفی و لیلی بیت، گوریل انگوری، اشکها و لبخندها، آرگو، گلادیاتور، مرد سیندرلائی، رابین هود، مرد فیلنما، اژدهای سرخ، الیس، دو پاپ، جامهدار، پدر، متخصص، روباه صحرا، برخورد نزدیک از نوع سوم، ای. تی، پدرخوانده، باراباس، فرمان گمشده، مشت، کرامول، سایونارا، هملت، مکبث، دانی براسکو، مجموعههای تلویزیونی کلمبو، مک میلان، دود اسلحه، الری کوئین، مرد نامرئی، جنایات و مکافات، زندگی جین آستین و بسیاری دیگر.
از فوتبال تا دوبله
زندگی ما آدما، بیشتر از اون چیزی که فکرش رو می کنیم غیر قابل پیش بینی هست و در هر لحظه و ثانیه، غافلگیری های زیادی انتظارمون رو میکشند. حتی برنامه ریزی، که قسمتِ مهمِ زندگیِ بعضی از آدماهاست، گاهی کائنات دست به دست هم میدند تا اون رو بهم بریزند و ما رو در مسیری قرار بدند که هیچ وقت فکرش رو نکرده بودیم. شاید این حرف ها، از زندگی یکی از گوینده ها و دوبلورهای خوب ایران، خیلی دور نباشه. گوینده ای که قبل از انقلاب عاشق فیلم و سینما بود و از دستِ تقدیر، بعد ازانقلاب و به شکل کاملا تصادفی وارد دنیای دوبله میشه. دوبلوری که از سال 1363 به طور رسمی و تخصصی، پا به جهان دوبله میذاره و با مهارت بالا و گویندگی خلاقش، نقش های مکمل و اصلی زیادی رو به یادگار گذاشته. این هنرمند خوش اخلاق و خوش مشرب، کسی نیست جز آقای سعید مقدم منش، که از اوایل دهه شصت تا امروز خاطرات زیادی باهاشون داریم.
بد نیست یه مروری روی زندگینامه این گوینده خوش صدا داشته باشیم.
سعید مقدم منش در دهُم دی ماه سال 1337، در خیابون رودکی تهران و در خونه به دنیا اومد، فرزند اول خانواده هست و در دوران کودکی پسرِ بسیار ساکت و بی آزاری بود. فوتبال علاقه اول و جدیش در زندگی بود و با برادرهای کوچیکترش، هر روز در کوچه و خیابون مشغول بازی فوتبال بودند، به دلیل استعداد زیادی که در فوتبال داشت، در تیم فوتبال جوانان دارایی و جوانان نفت بازی میکرد. تا اینکه پای تلویزیون یا همون جعبه جادویی معروف به میون اومد. اما از اونجایی که پدر و مادرِ خانواده مذهبی بودند و خیلی در اون زمان راغب به داشتن تلویزیون نبودند، آقای مقدم منش به همراه برادرا، برای دیدن فیلم ها و سریال ها به خونه دوست صمیمیشون سعید میرفتند و برنامه ها رو اونجا میدیدند. تا اینکه انقلاب میشه و با موافقت خانواده، یه تلویزیون کُمُدی به خونشون اضافه میشه. بعد از انقلاب، و بعد از فوت پدرشون، بار خرج و مخارج خونه، روی دوش پسر بزرگتر یعنی آقای مقدم منش میفته. به پیشنهاد یکی از دوستان که خودشون در جهاد مشغول به کار بودند، وارد قسمت روابط عمومی تلویزیونِ جهاد و بعد از مدتی هم وارد قسمت آرشیو برنامه های تلویزیونی، موسیقی، مستند و فیلم میشند.
و جالبه بدونید که مسئول ساختمون در اون زمان کسی نبود جز شهید مرتضی آوینی. درک بالا و مسئولیت پذیری آقای مقدم منش، در همون اول کار باعث شد که آقای آوینی، مسئولیت آرشیو تمام برنامه ها و ضبطشون رو به ایشون بسپردند. در اون زمان دانشگاه ها باز نبود و اکثر افراد حرفه ها رو به شکل تجربی و عملی یاد میگرفتند و آقای مقدم منش، کارِ مونتاژ، منشی گری صحنه، نور، صدا و دستیاری کارگردانی رو، زیر نظر شخصی به نام حاج محمد باقر، گذروندند. یکی از روزهای سال 1363 برای بردن یک فیلم و تبدیل کردنشون، در قسمت لابراتوار صدا و سیما، حضور پیدا میکنند که از یک اتاق دربسته، نواهای خوش و آشنا به گوششون میخوره، آقای مقدم منش فیلم ها رو داخل اتاق لابراتوار میذارند و از ساختمون میاند بیرون، اما، آواهای خوشی که از اتاق شنیده بودند، رهاشون نکرد و تصمیم گرفتند که برگردند. وقتی به داخل ساختمون برگشتند، با مردی موقر و خوش صدا، به اسم آقای جلال مقامی آشنا میشند و این آشنایی و آشنایی های بعد از این، و صدای گرم و منعطف و مهربان آقای مقدم منش، در زمانی که اصلا انتظارش رو نداشتند، پای ایشون رو به دنیای دوبله و گویندگی باز کرد و امروز، بی هیچ شکی، یکی از بهترین صداپیشگان و مدیران دوبلاژ ایران هستند.
در کنار معرفی آثار آقای مقدم منش به صحبت های مهمی که ایشون در رابطه با این حوزه انجام دادند هم اشاره می کنیم.
نیک و نیکو
اگه کودک و نوجوون دهه شصت باشید، حتما اسم این انیمه ژاپنی جذاب و شلوغ به گوشتون خورده. نیک و نیکو با اسم اصلی ماجراهای مایا، قصه زنبور عسلی با نام نیکو رو روایت میکنه که حرف مربییش رو گوش نمیده و از کندو جدا میشه و با دوستش نیک، به یک ماجراجویی عجیب و خطرناک پا میذارند که در جهان بیرون از کندو، با حشرات متفاوت و گاهی خطرناکی رو به رو میشند. این انیمه ژاپنی ساخت استودیوی نیپون انیمیشنِ زاپن، در ۵۲ قسمت از آوریل ۱۹۷۵ تا آوریل ۱۹۷۶ توسط شبکه تلویزیونی تیوی آساهی پخش شد. اما این کارتون پرهیاهو، یک آقای سرگین غلتانک یا همون سوسکی که کود ها رو جمع میکنه و با دستش قل میده داره، که همراه همسرش در جنگل و کنار بقیه حشرات زندگی می کنند، شاید اگه صدای آقای مقدم منش رو در حالت عادی بشنوید، خیلی براتون قابل باور نباشه که صداپیشه آقای غلتانک بامزه، آقای سعید مقدم منش هست. ایشون به دلیل انعطاف صدا و خلاقیت در تیپ گویی های مختلفی که داشتند و دارند. شخصیت های کارتونی زیادی رو گویندگی کردند. و آقای غلتناک، با صدای زخمت و کلفت، اما منحصر به فرد و با نمک آقای مقدم منش، یکی از به یادماندنی ترین شخصیت های این کارتون دوست داشتنی شده.
-آقای مقدم منش، معتقدند، با این سرعت بالا و روزافزون تکنولوژی، به طور کلی عرصه دوبله، در کمتر از دو دهه دیگه، شکل واقعی و درست خودش رو از دست میده و با فناوری و تکنولوژی هوش مصنوعی و خط اصلی صدایی که به دستگاه داده میشه، حضور گوینده به شکل مدام و پشت مانیتور و بلندگوهای دوبله، برای همیشه حذف خواهد شد. تا قبل از دیجیتالی شدن دوربین ها و وقتی که فیلم ها با دوربین های 35 گرفته میشد، حس همزاد پنداری گوینده و درکی که از شخصیت ها داشت، به مراتب بیشتر از امروز بود، و اصلا حضور فیلم های قابل دفاع و تامل، و بازی های تاثیر گذار و نقش های جذاب، انگیزه بیشتری به گویندگان برای دوبله و صداپیشگی آثار سینمایی و تلویزیونی میداد. اما امروز با فیلم های کم دیالوگ و پُر پروداکشن، با جلوه های ویژه تصویری زیاد و بازی های فیک و بی روح، دیگه حس و حالی برای گویندگی و صداپیشگی، مثل دهه های گذشته برای صداپیشگان باقی نمونده. ایشون همچنین معتقدند که ترجمه بد و بی دقت و بی حوصله، یکی دیگه از دلایل افت دوبله هست و درک مطلب پایین و سرسری ترجمه کردن آثار خارجی، باعث شده که فیلم های خارجی، مثل دهه های قبل اون جذابیت رو نداشته باشه. و این بی دقتی ها قسمت زیادیش، به مدیران و متصدیانی برمیگرده که فقط بدون هیچ حس و حال و هیجانی، صدای ترجمه شده میخواند.
کمسیر و رکس
در اواخر دهه هفتاد، تلویزیون ایران، میزبان سریال خارجی متفاوتی بود، سریال کمسیر و رکس که از سال 1994 تا 2004 در کشور اتریش و از سال 2007 به بعد در کشور ایتالیا ساخته شد و روی آنتن رفت. که یکی از نقش های اصلی اون رو، سگ زیبا و باهوشی از نژاد ژرمن شپرد، به عهده داشت. سگی به اسم رکس که پا به پای کمسیر و دیگر پلیس های سریال، کمک زیادی به گروه تجسس میکرد و بار زیادی از ماموریت ها رو به دوش میکشید، در کنار رکس و کمسیر، یکی از شخصیت های معروف و کلیدی این سریال، ارنست استاکی، با بازی کارل مارکوکسِ که مکمل بسیار خوبی برای ریچارد موزر کمسیر اصلی فیلم به حساب میاد. صدای آروم، موقر و عمیق آقای مقدم منش، تناسب خوب و درستی با این شخصیت و حالت های رفتاریش بر قرار کرده بود. همچنین منهای نقش، صدای ایشون در نقش استاکی و آقای یاکیده در نقش ریچارد موزر، مکمل های صوتی و آوایی خوبی برای هم بودند و صدای بم آقای یاکیده در کنار صدای زیر اما قدرتمند و پر عمق آقای مقدم منش، به زیبایی در کنار هم نشستند.
از نظر آقای مقدم منش فیلم های خارجی قبل و بعد از انقلاب، تفاوت های قابل توجهی با هم دارند، ایشون معتقدند که فیلم های خارجی قبل از انقلاب، که به ایران فرستاده میشد، فیلم های عمیق و انسانی بودند که از لحاظ ساخت و تکنیک، نزدیکی بیشتر به مدیوم سینما داشتند. اما رفته رفته، خصوصا بعد از سال 2000، فیلم های خارجی کم کم از مدیوم اصلی یعنی سینما دور شدند و جلوه های ویژه و فیلم های اکشن و ابرقهرمانی، دیالوگ و انسان رو از سینما گرفتند و صدای صحنه های اکشن جایگزین صداهای انسان و روابط انسانی با هم شد. و به نوعی حتی هالیوود، که بزرگ ترین صنعت سینمایی جهان در دنیاست، دستخوش این تغییر شد و ماشین ها، ربات ها و جلوه های ویژه گسترده، جایگزین سینمای انسانها شد.
افسانه جومونگ
افسانه جومونگ، یه سریال کره ای بسیار محبوب و پر طرفدار تاریخیه که از سال 2006 تا 2007 در کشور کره ساخته شد و در سال 86 و 87 روی آنتن شبکه سوم سیما رفت و مخاطبین زیادی رو، پای تلویزیون نشوند و طرفدار خودش کرد. این سریال قصه جومونگ، بنیانگذار گوگوریو رو روایت میکنه، که 37 سال قبل از میلاد، در بخش شمالی شبه جزیره کره حکومت میکرد. در کنار صدای درجه یک علیرضا باشکندی که صداپیشه شخصیت اصلی، جومونگ هست. صدای آقای سعید مقدم منش، بر روی امپراطور به زیبایی و با قدرت تمام نشسته و همراه و نفس به نفس شخصیت، با این صدای وسیع، با صلابت و صاف، مخاطب رو به وجد میاره. صدایی که در شخصیت های متفاوت، مظلوم و بی دفاع به نظر میرسه، در اینجا کاملا متوازن و متناسب با یکی از شخصیت های اصلی پیش میره و حتی غالب به نقش میشه و بهش جسارت و قدرت بیشتری میده. اگه بیننده فیلما و خصوصا سریال های حماسی کره، چین و ژاپن باشید، و از زبان و ادبیاتشون مطلع، متوجه میشد که صحبت کردن به جای این شرقی های منحصر به فرد، با این ادبیات خاص، اصلا کار راحتی نیست و دوبلورهای ایرانی، به شکل درخشان و بی نظیری، این کار رو عملی میکنند. و به جرات میشه گفت که تیم دوبله افسانه جونگ، یکی از بی نظیر ترین تیم های دوبله و گویندگی سریال بودند.
نخستین وعده دیدار
سال 1324 برای سینمای ایران سال عجیب و سرنوشت سازی بود، سالی که چند هنرمند با انگیزه و خلاق، به مدیریت دکتر اسماعیل کوشان، تصمیم گرفتند تا مردم ایران، خیلی راحت تر از قبل، به تماشای آثار خارجی بشینند و با زبان مادری خودشون فیلم ها رو بشنوند و درک بیشتر و بهتری نسبت به فیلم های خارجی زبان داشته باشند. اما از بین این همه فیلم خارجی زبان، قرعه به فیلم سینمایی فرانسوی نخستین وعده دیدار به کارگردانی هِنری دکوئن افتاد و بالاخره سینمای ایران هم بعد از این جرقه تاثیرگذار، صاحب دوبله شد و در سال 1325، فیلم سینمایی نخستین وعده دیدار با دوبله فارسی رو پرده سینماهای ایران رفت. اما اولین نسخه دوبله شده این فیلم، بعد از چند سال در آتش از بین رفت و استودیو چکاوا، در سال 1399 تصمیم گرفت که بعد از هفتاد و پنج سال، مجددا این اثر زیبا رو به زبان فارسی دوبله کنه. خالی از لطف نیست که بدونید گویندگی یکی از نقش های اصلی مرد این اثر، به اسم نیکلاس رژمونت روآقای سعید مقدم منش به عهده گرفتند. مردی میانسال، خجالتی و متشخص، که درگیر یک بازی عشقی میشه و در نهایت مجبور میشه که زمین رو برای رقیب خالی کنه، اگه این فیلم رو ببنید متوجه میشید که گویندگی آقای مقدم منش به جای نیکلاس با بازی فرنان لودو، بسیار هماهنگ و قابل درکه. در تمام مدت فیلم، صدای ایشون، تشخص و حتی زیرکی که در بازی فرنان لودو است رو، به مخاطب القا میکنه و با همزادپنداری بی نظیرش با این شخصیت، اعتبار زیادی به این نقش بخشیده. اساسا به دلیل آرامش و مهربانی که صدای آقای مقدم منش داره، شخصیت ها و نقش های با وقار و اصیل زیادی رو می طلبه و این نقش هم مثل دیگر نقش های ایشون شیرین و به یادماندنی شد.
آقای مقدم منش، به شدت موافق ورود جوون های خارج از سازمان به بخش اصلی دوبله و سازمان صدا سیما هستند، مشخصا یعنی افرادی که در استودیوهای خصوصی مشغول به کارند، و بدون هیچ پشتوانه محکمی، فیلم ها و سریال ها رو دوبله میکنند. ایشون معتقدند که اگه راه برای افراد مستعد در این عرصه باز نباشه و در مسیری هنری که قرار دارند، نا همواری ها زیاد باشه یا به وجودش بیارند. در نهایت بازنده اصلی مردم، حتی پلتفرم ها و تلویزیونه. جایی که منبع تغذیه هنری مخاطبینه، باید میزبان مستعدترین و خلاق ترین هنرمندان باشه تا بازتاب خوبی داشته باشه. چون در کنار درآمد که اهمیت بسیار زیادی داره، روح یک هنرمنده، که با ایفای کارهای هنری که علاقه مند به انجام اونهاست ، اغنا و ارضاء میشه. هنرمند باید توسط مردم شناخته و ستایش بشه تا با این انرژی جلو بره و هنرآفرینی کنه.
سی و هفت سال از نظر عده ای شاید زیاد نباشه و به یک چشم بر هم زدنی، گذشته باشه، اما برای افرادی که در این سی و هفت سال، در اتاق های تنگ و تاریک و نمور دوبله نشسته اند و در این فضایی که تنفس شاید به لحاظ کیفی، آخرین المان ممکن باشه. با تمام ذوق و قریحه و خلاقیتی که داشتند، از پشت میکروفون ها هنرآفرینی کردند و این هنرآفرینی رو با مردم سرزمینشون به اشتراک گذاشتند، بیشتر از سی و هفت سال، یعنی سابقه آقای مقدم منش در این عرصه، میگذره. فیلم و سریال های زیادی توسط ایشون دوبله و مدیریت شدند، که به دلیل کوتاهی زمان، نمیشه از همشون حرف زد، کافیه بدونید که پنجاه و دو فیلم به مدیریت آقای مقدم منش دوبله شده و بالای شصت اثر رو ایشون گویندگی کردند. تله، کیمیاگر، هرکول، یادداشت های یک سامورایی، فریب خورده، گروه نجات، انیمیشن عصر یخبندان، مرد عنکبوتی ۳، انیمیشن ماشین ها ۲، زیبای خفته، انیمیش رومئو و ژولیت، سواران طوفان، مرز جنون، گمشده در تایلند، بازی مرگبار، قلب های شجاع، سکوت کوهستان، جنایات سفید، بازنشسته، در تعقیب پدر خوانده، پایان ناخوشایند و یوگی و خرسه و پرستاران فیلم و سریال هایی که آقای مقدم منش، با صدای زیباشون اون ها رو دوبله کردند و به یادگار گذاشتند.
اخلاق خوب، شخصیت افتاده و بی ادعا، تجربه زیاد و مهارت بالا ، روحیه خوب و با انگیزه و در نهایت کیفی که از این کار میبرند، آقای مقدم منش رو تبدیل به گوینده ای کرده که هنوز، لذت دوبله فیلم و گویندگی از پشت میکروفون، براشون مثل روز اوله، کسی که با محترم و تاثیر گذار شمردن پیشکسوتان این حرفه، با وجود تجربه بالا و مهارت بی نظیر، هنوز در این عرصه جزو هنرمندان متواضع و فروتن به شمار میاند و معتقدند که هرچی گذشتگان کاشتند، ما امروزی ها درو می کنیم.
ما چکاوای ها برای آقای سعید مقدم منش نازنین آرزوی بهترین ها رو داریم و امیدواریم سالهای سال سرشون سبز و نفسشون گرم باشه.
پروفایل بهروز رضوی
بیوگرافی و صفحه دایره المعارف
بهروز رضوی
اپیزود این قسمت از پادکست چکاوا مختص کسی که صدای گرم، مهربان و قدرتمندش آشنا با گوش مخاطبان ایرانیه. فردی که با برنامه قصه شب، سالهای سال با صدای شنیدنی و گوش نوازش، میزبان شنوندگان رادیو تهران میشد. بهروز رضوی از آن دسته گویندگانیه که احتیاجی به معرفی نداره، چون مردم ایران سالهای زیادی رو با صدای رسا و خاطره انگیِز اون زندگی کردند و قصههای شبانش رو شنیدند. بهروز رضوی برادر (عاطفه رضوی-بازیگر و چهره پرداز)، مجری رادیو و تلویزیون، صداپیشه و بازیگر ایرانی متولد سال 1326 دریزد حرفه خود رو در جایگاه گوینده در رادیو در سال 1347 شروع کرد. از مهمترین آثار آقای رضوی، روایت مجموعه مستند ایرانه که در زمان پخش، طرفدارهای زیادی رو پای تلویزیون کشوند و صدای با صلابت و زیبای ایشون، زینت بخش این مستند تاثیرگذار که زیبایی های ایران را به تصویر کشیده، شده بود. بهروز رضوی همینطور سراینده ترانههای شناخته شده ای مثل (کویر دل و گمشده با صدای مرجانه).
دراین پادکست میخوایم ازنقطه آغاز کار آقای رضوی به عنوان گوینده، مروری به فعالیت های ایشون داشته باشیم.
آقای رضوی در ابتدا عضو گروه ادب امروز رادیو بودند و سِمت نویسندگی این گروه رو به عهده داشتند، زمانی که تعداد گوینده های کشیک خیلی کم شد، مدیر گروه، آقای نادرپور، اصرار کرد که مطالب و مقالات نوشته شده رو یه گوینده بخونه. از اونجایی که تعداد مقالات زیاد بود، پیشنهاد میده که در کنار گوینده ها، از بین نویسنده ها، اگه کسی آمادگی داره یا میخواد تست بده، متن نوشته شده خودش رو بخونه، بهروز رضوی هم با اون صدای ملکوتی در همون تست اول پذیرفته میشه و از همون جا کار خودش رو به عنوان گوینده آغاز میکنه و صدای پراز حجم و زیباش، به قلمش میچربه و دیگه این صدا مجالی به نویسندگی نمیده و فعالیت آقای رضوی به شکل جدی در گویندگی آغاز میشه.
به گفته خود ایشون، این شکل از فعالیت ها رو در وهله اول با مطبوعات و خبرنگاری خصوصا خبرنگاری کتاب و رادیو و کتابهای تازه منتشر شده، کتابهای تجدید چاپی، نویسندگان کتاب ها، مترجمین کتاب ها، و گزارش شروع کردند.
به نقل از صحبت های ایشون: در قبل از انقلاب، برنامه ها بیشتر به شکل برنامه های تولیدی بودند، اما بعد از انقلاب تغییراتی به وجود اومد و برنامه ها به شکل زنده تغییر پیدا کردند و ۴ ساعت ۴ ساعت مثل رادیو پیام الان، پخش میشدند. و در طول هفته اجرای یکی از این دو تا چهار هفته ها رو آقای رضوی به عهده میگرفتند0 خب در قبل از انقلاب سلیقه و پسند افراد به شکل دیگه ای بود و بعد انقلاب هم ناچار به تغییراتی شدند. اما کار گویندگی تغییرش ارتباطی به تاریخ و مناسبات نداره، بلکه تغییرش در پختگی و پیشرفت بیشتر آدما و فعالیتی که انجام میدن و آروم، آروم وارد این عرصه میشند معنی پیدا میکنه.
آقای رضوی با اینکه پنجاه و خورده ای سال از حضورشون در این فضا میگذره اما به گفته خودشون به دلیل دقت نظر و وسواسی که به این کار دارند، هنوز که هنوزه با ورودشون به استودیو دلهره و تنشی که از همون ابتدای کار داشتند رو دارند و به نظرشون این احساس، اتفاقاً کمک میکنه به زنده بودن و حس یه گوینده.
گوینده های نسل های قبل مثل گویندگان امروزی، این تکنولوژی غافلگیر کننده دیجیتالی رو نداشتند و آقای رضوی هم از این قاعده مثتثنی نبودند، هنوز تکنولوژی ضبط، تا دیجیتال و رَم، پیشرفته نشده بود. چه زمان هایی که مجبور بودن به خاطر یه اشتباه، نوارها رو ببرند و از اول صداها رو ضبط کنند. اوایل گویندگی آقای رضوی هم ، صدای گوینده ها با فرم و شکل نوار های ریل ضبط میشدند، اول اُپتیک بود و بعد از مدتی تبدیل به نوارهای مغناطیسی شدند و بعد به مرور زمان کم کم سیستم دیجیتال به وجود اومد و کارها رو راحت کرد و سرعت زمان و عمل رو بالا برد.
(سوال مصاحبه شونده –محراب بیگی: من یادمه که اون زمان اشتودل رکورد داشتین، اون نوار های ریل صدا رو ضبط میکردند، یعنی هنوز در واقع مثل دیجیتال و رم این تکنولوژی ها نبود.
آقای رضوی هنوز از این خبرا نبود خیلی که برنامه، برنامه مفصلی بود و صداهای مختلفی می خواستند، از آن ۱۶ باندی ها استفاده می کردند، خاطرتون هست، ۱۶ بندی ها صحبت می کردند و یک بار هم صدای من روی اونها زده شد.
محراب بیگی : حالا که وارد حوزه استودیو شدیم، چیزی که من احساس می کنم، یه چیزایی تو حوزه گویندگی و دوبلاژ تغییر کرده، تغییر تکنولوژی. من با دوستای بزرگواری که صحبت می کنم، عمدتاً، از این تغییر یه سری مسائلی رو میگن، من معتقدم یه بخشیش بخش اداری و مالی نیست، بخش تکنولوژی، خب قبلاً وقتی صمحراب بیگی می خواست ضبط بشه، مگه چندتا استودیو بیرون بود، خیلی تعداد استودیو ها محدود بودند، یک تعداد استودیو بود، که توی اون ها صدا ضبط می شد، و امکاناتش امکانات سختی بود، و بعد خب امکانات کم کم مغناطیس اومد، از اپتیک اومد مغناطیس، بعد کم کم اومد روی دیجیتال و خیلی کار و راحت تر کرد. این تغییر روند تکنولوژی چه تاثیری رو روی کیفیت کار گذاشت و چه تغییری رو روی گویندگی ایجاد کرد؟
رضوی: سرعت عمل را بیشتر کرد، و به علت سرعت عمل بیشتر، طبیعتاً آمادگی بیشتری آدم باید داشته باشه، حاضر به یراق تر باشه و خودش رو با این تغییرات بتونه منطبق کنه. اینها بودن همه اون فواید و تنها تفاوتی که با گویندگی های معمولی داشت.
محراب بیگی: اون زمان که روی ریل بود کار سخت تر بود هی باید برداشت های مجدد میگرفتیم هی باید نوار بر میگشت عقب و قیچی میکردند.
رضوی: معطلی که داشت و زمان و وقتی که میبرد خیلی تفاوت کرده و سرعت عمل خیلی بالا رفت.
آقای رضوی معتقدند که دوبلاژ و گویندگی جزو اون دسته از کارهایی هستند که هر آدمی به اون علاقهمند میشه، حتی اگه از قبل به اون علاقه ای نداشته باشه، از بچگی به حوزه هنر و خصوصا صدا و رادیو علاقمند بودند و همیشه گویندگی آقای مانی رو خیلی دوست داشتند، نمایشهای رادیویی رو که گوش میکردند و در کنار جذابیتهایی که خود نمایش براشون ایجاد میکرد، شکل و فرم مقدمه گفتن و خداحافظی کردن آقای مانی هم براشون شنیدنی و جذاب بود. به همین خاطر به رادیو علاقه مند و از همه عواملی که در رادیو فعالیت میکردند، شناخت داشتند و دقیق میدونستند که برنامههای رادیویی، هرکدومشون چه ساعتی پخش میشه و اینجوری بود که تنها سرگرمی و تنها وسیله اطلاعاتگیریشون در دوران کودکی و نوجوونی رادیو بود.
آقای رضوی در مورد ابتدای حضورشون در رادیو نقل کردند که: آذرماه سال 1347 بود که اولین کار رادیوییم رو انجام دادم و بابتش حقوق دریافت کردم. این شکل از کارها اگه با عشق و علاقه همراه نباشه بابتش مشکل پیش میاد. کار و عملی هم که با علاقمندی عجین شده باشه، کسالت و خستگی نداره و من همچنان نسبت به کار گویندگی علاقه خیلی زیادی دارم. با وجود اینکه هیچوقت فکر نمیکردم وارد این حرفه بشوم، چون رشته تحصیلی من چیز دیگه ای بود و قرار بود که مهندس معمار بشم، اما یه جاهایی در طول مسیر به مشکلاتی برخورد کردم و مجبور به ترک تحصیل شدم و بعد از وارد شدنم به دنیای رادیو آسه آسه توجه و علاقمندیم به این شغل بیشتر و بیشتر میشد.
(سوال مصاحبه شونده- محراب بیگی در رابطه با اون دوتا خاطره برای کمک به خیریه و دانشجوها ؟
آقای رضوی- من کاری که انجام میدم راستش می خوام به نحو احسنت باشه به همین خاطر هم وقت صرف می کنم هم دقت بیشتری دارم هم با علاقه مندی انجام میدم و این هم اون موضوع خیلیه که زمینش بود دست منو می بست و من از این کارا می کنم و میگم اینم زکات کار من باشه و دلیلی برای انجام ندانش ندارم به همین خاطر بود که این برنامه ها اتفاق افتاد و اون بچه های صمیمانه صمیمی بودند.
مقایسه منش آقای رضوی با تختی
آقای رضوی- من اونقدری که می تونستم از این عالم پول در بیارم در نیاوردم، و غالباً هم به همین ترتیب گذشته ،درآمد میتونست خیلی بیشتر از این حرف ها باشه، اما خیلی از کارها را رد میکردم و کارهایی که میشد پول خیلی زیادی ازش گرفت، چون تم یا حال و هواش با من جور نبوده، و کارهایی رو که پذیرفته بودم با همه وجودم انجام دادم.
(سوال مصاحبه شونده- محراب بیگی – بحث اقتصاد گویندگی و دوبلاژ نظرتون چیه؟
من امیدوارم همه کسایی که در این زمینه کار میکنند گویندگی برای فیلم می کنند ای گویندگی براشون برای منبع درآمدشون نباشه،
یعنی منبع ثانویه ای باشه که قابل گذشت باشه، بتونی نادیده بگیری بتونی مجانی انجام بدی، خیلی به اون نیاز نداشته باشی و من خوشبختانه چون به کارهای دیگری مشغول بودم و درآمدهای خوبی ازشون داشتم خیلی به درآمد این بخش کار توجه نداشتم و برای همین خیلی از کارها را نکردم و خیلی از کارهایی رو که انجام دادم سعی کردم با دل و جون بکنم.
آقای بهروز رضوی از قبل از انقلاب تا به امروز در کنار کار رادیو و گویندگی در عرصه تصویر هم خوش درخشیدند و در فیلم هایی چون هرجایی محصول سال (۱۳۵۳)، محموله (۱۳۶۶)، ردپایی بر شن (۱۳۶۶)، جستجوگر (۱۳۶۸)، آب را گل نکنید (۱۳۶۸)، یک بار برای همیشه (۱۳۷۰)، شانس زندگی (۱۳۷۰)، دادستان (۱۳۷۰)، شعلههای خشم (۱۳۷۱)، آبادانیها (۱۳۷۱)، نجاتیافتگان (۱۳۷۴)، هنرنمایی کردند ایشون معتقدند که رادیو وسیله و رسانهای که عمومیت بالایی داره و به عبارتی رسانهِ گرمیه. شنونده های ما، روی برنامههای رادیویی تفکر و تأمل زیادی دارند. مخاطبان در زمان گوش دادن به رادیو ذهن اکتیو و فعال تری دارند، چون حداقل برای تجسم و تصور چهره گویندهای که صداش رو میشنوند یا مثلا، تجسم صحنههایی که گوینده در رابطه با اونها صحبت میکنه. به همین دلیل یک متن مناسب و خوب کافیه تا یه برنامه خوب رو روی آنتن شبکههای رادیویی ببره. اما در تلویزیون حاشیه های زیادتری مثل دکور، صحنه، گریم، لباس، سر و شکل و چهره گوینده وجود داره. در تلویزیون بیننده فقط با صدا سر و کار نداره و شاید مواردی مثل صدا اولویت اصلی خودشون رو از دست میدند. ممکنه یک گوینده با چهره خیلی خوب و آرایش درست و مناسب بتونه در تلویزیون توجه مخاطب رو جلب کنه و حتماً یک دکور مورد قبول و یک رنگآمیزی خیلی خوب هم به برنامه کمک میکنه؛ اما رادیو خیلی سادهتر از این برگزار میشه، یک متن خوب و صدای قابلقبول و مناسب، برنامه رو نجات میده و میتونیم اون برنامه رو یک برنامه خوب رادیو بنامیم.
به گفته ایشون، مردم در مکان های عمومی خیلی برخورد مهربانانه ای دارند، و بهترین پاداشت و دستمزد و اتفاق برای هنرمند همین برخورد مردمه. چون همه شاید بدونند که در رادیو دستمزد آنچنانی نمیدند که برای گوینده شرایط خاصی رقم بخوره. اگه کارهای جنبی رادیو نبود، زندگی ما گوینده های رادیو اداره نمیشد، اما این آشناییها و برخوردهای دوستداران رادیو با من، مشوق اول و آخر منه.
(سوال مصاحبه شونده- محراب بیگی)
من میدونم که شما تعداد زیادی فیلم بازی کردید از قبل از انقلاب، از اون فیلم هاتون تعریف کنید، حالا به غیر از حوزه گویندگی، در عرصه تلویزیون و سینما و کار مجری گری و اجرا داشتید و در برنامه تلویزیون اجرا داشتید از اون ها یکم تعریف می کنید؟
آقای رضوی
برنامه های تلویزیون اصلا علتش که شروع شد، همین بود که آقای نادرپور، وقتی در اجرای برنامه تلویزیون هم مشکلی داشتیم، پیشنهاد کرد که از گوینده های رادیو تست بگیرند برای تصویر ببینند کدوم مناسب تر هستند که من قبول شدم و برنامه هایی که ایرج گرگین، چون خیلی حق به گردن ما داشتند در عالم کار، و خصوصاً اینکه من یک نیم نگاهی به سبک و سیاق ایشون داشتم، و از نوع گویندگی ایشون خوشم میومد، این بود که انگار این توجه، یکی از سردمدار های گویندگی در عالم اجرا آقای ایرج گرگین بود که سبک و سیاق بسیار خوبی هم داشت و من هم به تبعیت از اون کار گویندگی در تصویر رو شروع کردم و ادامه دادم، و خب رفته رفته، آدم خودش یواش یواش یه تغییراتی میکنه یه سبک شاید پیدا میکنه، این اتفاق افتاد ولی در ابتدا نیم نگاهی به کار ایشان و اجرای ایشان داشتم، و ایشون یه برنامهای داشت به اسم ادبیات ایران، دست اندرکاران ادبی و این برنامه آغازین که من شروع کردم برنامه ای بود درباره پروین اعتصامی، و از اون به بعد هم دیگه ادامه پیدا کرد شاعران دیگه شخصیت های دیگه، و موضوع هایده دیگه اصلاً ولی شروعش از اینجا بود، سرکار خانم پروین اعتصامی شروع کردم.
فیلم های سینمایی خاستگاه همه جوان های آن روزگار تئاتر بود و بازیگری و وقتی پا به عرصه میزاشتی، خب، اگه مناسب با نقشی بودیم و اگه مناسبتی داشت با چهرمون یا انداممون یا زبان بدنمون، با یک شخصیت و کاراکتر، دعوت میشدیم به کار، در حال تست ای هم داده میشود، کارو انجام می دادیم، که به هر حال در حد قابل قبولی بود، که ادامه پیدا کرد، پیش از انقلاب من دوتا فیلم بازی کردن، یکی فیلمی بود که آقای خسرو حریر تاج ساخت، اولین فیلم خسرو حریر تاچ، در این فیلم چند سکانسی بازی کردم، بعد فیلم هرجایی بود که آقای ژورک ساخت، و توی اون فیلم نقش عمده را بازی کردم، چون با ژورک دوست بودم و همین باعث می شد که کارایی ضبطبم رو اونجا معمولاً میذاشتم و اونجا انجام میدادم، و اکثر نریشن فیلم هایی که برنامه آینده و تیزر هایی که گفته میشد من میگفتم و شروع کارم در آنجا بیشتر اینها بود.
آقای رضوی، جزو اون دسته از گویندگانی هستند که به جنس صدای واقعی و رئال که برخواسته از حس و حال خود متن باشه، اعتقاد خیلی زیادی دارند، و از هیجان های زیادی و بی دلیل و بازی کردن بی جهت با صدا و اجراهای اگزجره و گل درشت تا به امروز پرهیز کردند و به شدت طرفدار گویندگی طبیعی و واقعی هستند. اگه مستند ها و گویندگی های گوناگون ایشون رو در زمینه های مختلف از گویندگی مستند با موضوع طبیعت و دفاع مقدس گرفته تا گویندگی دکلمه های شعر دیده و شنیده باشید، متوجه این موضوع که ایشون حس و صداشون متکی به موضوع و متن هست و هیچ اضافه کاری و غلوی در صداشون ندارند میشید.
صدای ایشون رو تا به امروز روی تیزرهای بازرگانی و خصوصا فیلم های سینمایی قبل تا بعد از انقلاب، زیاد شنیدیدم و آنونس های زیادی با صدای مطمئن و منسجم ایشون ماندگار شدند و در آینده هم قطعا ماندگار خواهند .
(سوال مصاحبه شونده- محراب بیگی – اولین تیزر تبلیغاتی که گفتین خاطرتون میاد؟
رضوی- من راستش بیشتر همون فیلم های سینمایی بود، یه مجموعه فیلمی بود که دوبله میشد و آقایی که استودیو داشتند با نظر ایشون فیلم ها دوبله میشد. فیلمها و سریالهای میساختند که من این چیزها رو میگفتم. ببینید وقتی که راجع به کتاب صحبت میکردیم، کتاب چیزی نبود که خیلی احتیاج به تبلیغ و پروپاگاندا اونطوری داشته باشه، سعی کردیم به صورت طبیعی و راحتش در موردش صحبت کنیم. ولی وقتی معرفی فیلم یا کالا بود، من کالا خیلی کم گفتم به خاطر همین یادم نمیاد که گفته باشم خیلی. اینکه به نسبت وضع و وزن سوژه صحبت می کردیم و گفتگو می کردیم. من البته از همان آغاز هم از این اگزجره ها و توپ و تشر های گویندگی خیلی دوست نداشتم و ازش فرار میکردم. و سعی کردم لحن طبیعی و راحتی داشته باشم. چون معتقدم بعضی از این لحن ها، لحن های حراجی هست و قابل اعتماد نیست وقتی اینجوری حرف میزنی شنونده باور نمیکنه، هرچی طبیعی تر باشه طبیعت باشه، قابل قبول تر برای شنونده ها، و سعی من بر این بود که تا میشه طبیعی و بدون هارت و پورت گویندگی کنم.
از بین آثار آقای رضوی، یکی از مهم ترین و تاثیر گذارترین کارهای ایشون، مستند ایران ساخته حمید مجتهدیه که در اون به معرفی آثار تاریخی، ملی و مذهبی ایران پرداخته شده تا افراد علاقه مند به تاریخ این سرزمین رو با فرهنگ و مناسبات این کشور آشنا کنه . تصویربرداری هوایی درخشان و بی بدیل این مجموعه اون رو از مستندهای مشابه متمایز کرده.
بین کارهام مجموعه مستند ایران را خیلی دوست دارم، مستند ایران حال خیلی خوبی رو به شنونده می ده، خدا حفظش کنه آقای حمید مجتهدی، با علاقه و وسواس عجیبی خودش فیلم برداری می کرد، که یکی از موارد خیلی مهم اون مستند فیلمبرداری درخشان حمید مجتهدیه، چون سالیان سال در سینما هم فیلم برداری کرده بود و آشنا بوت با فیلمبرداری، اصلاً ۹۰ درصد بار مستند روی فیلمبرداری هست. مجموعه خیلی مجموعه مورد علاقه منه، با وجود اینکه ۲۵ شش سال از عمرش میگذره اما هنوز به پایان نرسیده، منتها آقای مجتهدی یه ذره کسالت داشت یه دوره ای و کار تعطیل شد، ولی انشالله که ادامه پیدا خواهد کرد.
آقای رضوی منهای کار مستند، کار دوبله رو هم انجام دادند و میزان ظراقتی که در کارهای مستندشون در نظر گرفتند رو هم در کار دوبله پیاده کردند. اصولا جنس صدای آقای رضوی به جهت اُبهت و قدرت و حجم بالایی که داره، به شخصیت های قوی و حماسی نزدیک تره و کاراکترهای تاریخی رو میطلبه. اما به دلیل انعطافی که صداشون داره، از پس شخصیت های متفاوتی برمیاند، اما با تمام این تفاسیر چیزی که خیلی برای آقای رضوی مهمه در خدمت متن و شخصیت بودنه و اصول اول کاری ایشون روی گویندگی بدون اغراق و گل درشتی بنا شده. و تفاوتی که تا به امروز بین کار گویندگی و دوبله قائل شدند، ایشون رو به یکی از گوینده های سرشناس، پر طرفدار و مستعد بدل کرده0
(سوال مصاحبه شونده- محراب بیگی. شما با توجه به اینکه کار گویندگی را انجام دادید، تفاوت دوبله با گویندگی چیه؟
آقای رضوی – خب خیلی فرق داره و تنها وجه مشترکشون میکروفون، ولی خب وقتی یه نقشی رو قرار آدم دادم بگه، یا یه گفتاره آزاد رو میخواد بگه در تعریف یک فیلم یا تبلیغ یک فیلم طبیعتاً فرق داره، تو دوبله باید کلی طبیعی تر و راحت تر و اینا باشه در کار تیزر و تبلیغات لحن یک مقدار فرق میکنه جدیدتر میشه مستعمل تر میشه.
(سوال مصاحبه شونده- محراب بیگی- شده فیلم رو در خانه دارید نگاه میکنید دوبله فیلم سینمایی و بعد بگید من اگه این کار رو میکردم بهتر بود و بگید ای کاش من اینکار دوبله میکردم؟
آقای رضوی- شده که هوس کردم که ای کاش من این کارو می کردم، اما نه به خاطر اینکه این کاری که کاری که داشته میشده کار بدی بوده ، به خاطر اینکه موضوع و تم مورد علاقه من بوده و من دوست داشتم سهمی درون داشته باشم.
(سوال مصاحبه شونده- محراب بیگی- خب چه فیلمی در خاطرتون میاد؟
یک مجموعه ای بود مرحوم لطیف پور مستند بود که آقای لطیفی پور میگفتند و من خیلی اون رو از جنس خودم میدیدم و خیلی دلم میخواست این گویندگی بکنم، البته پاداد و خیلی از فیلمهای مستندی که من گفتم نزدیک به اون مستند بودند، علت ای فروغ گرگین خیلی سمت استادی دارند برای من، در غیاب خودشون البته،
(سوال مصاحبه شونده-محراب بیگی- چه توصیه ای برای کسایی که میخوان وارد این عرصه بشند دارید؟
آقای رضوی- اصلاً عجله نداشته باشند و مراجعه بکنند به مدیران دوبلاژ و کسی که در این عرصه هستند که بتونه از اول هدایتشان بکنه ولی خیلی صبور باشند گویندگی اگه بخواد جوابگو باشه در دراز مدت اتفاق میوفته سالهای اول خیلی بار مالی خوبی نداره و خیلی تعیین کننده نیست
(سوال مصاحبه شونده-محراب بیگی- تاثیر اینترنت و فضای مجازی زیاد و این همه فیلم که توی فضای مجازی که چه تولیدی ها تولید می کنند و چه تو فضای مجازی انجام میشه چه تاثیر روی گوینده گذاشته؟
آقای رضوی- قضیه از این جهت هست که خیلی در دسترسه و زود جواب میده خوبه ولی از یه جهت دیگه اینکه باید این کار را با دقت انجام بدهند سخته این عالم یه عالم بی انتهای که هیچ کس نمیتونه تو شبه من رسیدم به بالاترین قله و ته خط باید رفت تا وقتی که این کار و این جریان ادامه داره نمیشه بگی من بهترینم، ممکن تصادفاً کمک کنه یه کاری خوب از آب در بیاد ولی این نیست که تمام و کمال بتونه انجام بشه.
(سوال مصاحبه شونده-محراب بیگی با توجه به این رشد تکنولوژی این احتمال خیلی زیاد وجود داره که اپلیکیشن و نرم افزار و سخت افزارهایی که بخشی از صدای گوینده رو بگیره و بتونه شبیه اون رو تولید کنه با این اتفاق اگر پیش بریم آینده دوبلاژ و گویندگی را چه جوری ارزیابی می کنید؟
آقای رضوی- احساس می کنم که لطمه به اینکار نخواهد زد و اتفاقاً این کار رو تثبیت میکنه اون صمحراب بیگی که باهوش مصنوعی تدارک دیده میشه طبیعی ایران داره یه جدول بندی چه فرمی رو میزارن جلوی اون صدا و گفتارهای رو میگن و مطابق با اون صدای اول این صدا کجا صمحراب بیگی که من با همه حس و حالم که در من تاثیراتی میزاره و از فیلتر من رد میشه کجا، بر اساس ازدیاد کار ناچار بشیم که از این روش هم استفاده کنیم ولی این روش ها آن تک بودنش خوبه یگانه بودنش خوب و بهش کمک میکنه که مورد توجه واقع بشه اگه بخواهیم به این راحتی و آسانی با یه جابجایی یه فیش و دوشاخه و پریز و اینها صدارو تبدیل کنیم به یه صدای دیگه یا بر اساس این صدای متنی رو بخونیم حالا نمی دونم مباحث چه می کنند و چه جوری در میاد چیزی که من پیش بینی می کنم به نظرم یه خورده حالت تصمیم میگیره.
صدای آقای بهروز رضوی، برای تمام مردم ایران حال و هوای تاریخی و در عین حال زنده بودن داره. صمحراب بیگی که در تمامی این سالها روی هر اثری از دکلمه و تیزر و فیلم و سریال گرفته تا هر شکل از مستند، شگفتی مخاطب رو برانگیخته و اون اثر رو موندگار کرده. از بزرگترین و مهم ترین ویژگی های صدای آقای بهروز رضوی، همراه شدن صدای ایشون با هر اثرییست ک بر روی اون گویندگی میکنه. صمحراب بیگی که به راحتی با اثر عجین میشه و مخاطب، هم زمان، هم با صدا و هم با تصویر به اون دنیا دیدنی و شنیدنی سفر میکنه.
(سوال مصاحبه شونده- کی و چطوری به این سبک تون رسیدید وقتی که میشنوی میدونیم این صدا صدایه بهروز رضویه وقتی می شنوی میدونیم این صدا و طنین همیشه آشناس برای ما؟
آقای رضوی-اولن علتش اینه که من کارم رو با علاقه مندی انجام میدم و کارم رو وقتی شروع کردم کاملا علاقه مندان بود. و خیلی دلم میخواست که به خوبی از عهده اش بر بیام و جای هیچ حرفی نباشه، به این خاطر خیلی وسواس داشتم از همان آغاز از همون اول که خیلی گل درشت و اگزجره نباشه و خیلی تو ذوق نزنه. و صدا به اندازه طبیعی خودش باشه. منوچهر والی زاده که شاید اولین مشوق من بود زمانی که من شروع به کار کردم و اولین کارم رو داشتم تو استودیو ضبط میکردم خیلی دوستانه و مشوقانه من رو تشویق کرد و به من خوش آمد گفت، و از این طبع بی ریا و ساده و سازگار اون خیلی خوشم اومد و الحمدالله دوستی و رفاقتمون ادامه داره و من هم همچنین سمت شاگردی اون رو دارم.
(سوال مصاحبه شونده- اگه بخوای یه جمله آقای والی زاده بگید چی میگید
آقای رضوی- منوچهر جان اون چیزی رو که در گویندگی دارم مقدار زیادیش رو مدیون توام، چه با حضور تو و چه بی حضور تو. به هر حال بر من ببخش و بر من روا بدار.
آقای رضوی دارنده مدرک درجه یک هنری کشور با صمحراب بیگی قدرتمند، مهربان و دل پذیر پنجاه و خورده ای ساله که بی ادعا و متواضع، بامنش و رفتار منحصر به فرد وگرم و افتاده، میزبان گوش مردم و میهمان بی توقع اما با دقت و وسواسِ استودیوهای ایرانه. گوینده ای که همیشه براش خود اثر از دستمزد و بار مالی داستان مهم تر بوده و صمحراب بیگی که قرار بود شنونده و مخاطب رادیو و تلویزیون و سینما رو با خودش همراه کنه در الویت .
شاید ماندگاری آثاری که تا به امروز آقای رضوی انجام دادند از تعداد خود آثار بیشتر باشه و دلیل این پر رنگ بودن و ماندگار بودنِ صدای ایشون، دلی انجام دادن و ذوق و قریحه و لذتی باشه که این کار از ابتدا تا همین امروز براشون به وجود اورده. صدای ایشون بیشتر بیانگر حقیقت و واقعیت هاییه که لحنشون با احساس واقعی ای که از درونشون شعله میکشه، روی این واقعیت ها صحه میذاره و مخاطب رو از چیزی که میبنه و میشنوه مطمئن تر میکنه. گوینده ای که شاید هر خواننده ای آرزو داشته باشه که دکلمه آلبوم موسیقیش مزین به صدای ایشون باشه و شاید هر مستند سازی همیشه توی دلش خواسته که صدای ایشون به اثرشون اعتبار بیشتری ببخشه. آقای بهروز رضوی گوینده و بازیگر و دوبلور با سابقه ایرانی در تمام این سالها ذات و جوهره این کار براشون از همه چیز حائزاهمیت تر بود و هیچ وقت کیفیت رو با هیچ چیز در این عرصه تاخت نزدند.
این اپیزود یک ویژه برنامه ی نوروزی است و در آن از برخی عزیزانی که به هر نحوی با چکاوا در ارتباط بوده اند، درخواست شده تا نظر و حس خود را به چکاوا بگویند.
این که میگن تنها صداست که میمونه، حقیقتا فقط یک جمله نیست، بلکه مفهوم عمیقی داره که فقط با گذر زمان پدیدار میشه. یعنی باید زمان های کوتاه و بلندی بگذره تا مشخص بشه که صدای یک فرد، تا چه اندازه میتونه تاثیرگذار باشه و توی ذهن ها باقی بمونه. فرقی نمیکرد چه زمانی از روز، ممکن بود صبحمون رو با روشن کردن تلویزیون و اولین تیزر تبلیغاتی با صدای ایشون شروع کنیم یا پشت فرمون و ترافیک طولانی مدت چراغ قرمز باشیم و صدای گرم و صمیمانش رو از رادیو بشنویم، ایشون دوبلور کارتون های مورد علاقمون بود که عصرا به هوای دیدنشون، تکلیف های مدرسه رو زود تموم میکردیم و گوینده خوش صدای تیزرهایی بود که شبا وسط مهیج ترین لحظه های فیلم های سینمایی حالمون میگرفت. اگه هنوز بعد از دو سه دهه، صدای جذاب و پُر شور و نشاطِ گزارشگرِ کارتون پر طرفدار فوتبالیست ها و راوی ای کیو سان یادتون باشه، یا اگه بتونیند از بین خاطره های قدیمی و ضمیر ناخودآگاهتون، تیزرهای تبلیغاتی تلویزیونیِ لاستیک دنا،پفک نمکی مینو، پاک یادت نره معروف، بابا برقی و سیا ساکتی رو پیدا کنید، حتما در کنار تصاویری که الان نوستالژیک به حساب میان، صدایی رو به یاد میارید که انرژی عجیب و منحصر به فردی داشت. صدایی که در اکثر اوقات، غالب به اون تصاویر بود و مخاطب رو با خودش همراه میکرد. اون صدای کسی نبود جز حسین باغی، سلطانِ بی بدیل و خلاقِ تیزرگویی ایران، که سالهای زیادی از عمرش رو صرف گویندگی تیزرهای تلویزیونی، آنونس و گاهی هم دوبله کرد. هنرمندی که با صدای رسا، قدرتمند، گرم و پر انرژیش، سالهای زیادی به تبلیغات تلویزیونی و آنونس های سینمایی و سریال، اعتبار داد و با درکِ عمیق و حسی زیبایی که در صداش داشت، امانت دار خوبی برای آثار تلویزیون و سینما بود. ایشون سالهای زیادیه که جای خالیش در دوبله، تیزرها و آنونس ها احساس میشه اما صدای با صلابت و منعطفش همچنان جاودان و ماندگاره.
در روزهایی که تلویزیون ایران، هنوز مخاطب های خاص و عامِ خودش رو داشت و برای اینکه بیننده های همیشگیش رو حفظ کنه، سراغِ برترین آثار و آدما میرفت؛ روزهایی که هنوز قصه برای گفتن زیاد بود و آدمایی که بتونند این قصه ها رو به بهترین شکلِ ممکن به تصویر بکشند، چشمِ تماشاگر رو جلب لنزِ جادویی دوربین میکردند، (تبلیغات تلویزیونی) خودش به تنهایی یکی از جذاب ترین برنامه ها، یا بهترِ بگیم میان برنامه های تلویزیون ایران بود.
درسته، داریم از دهه های هفتاد و هشتاد تلویزیون ایران صحبت می کنیم. زمانی که دیگه کم کم، گَرد و غبار خاک ریزهای ایران، از روی شیشه های تلویزیون و شیشه های دلمون داشت پاک میشد و مردم و خانواده ها تصمیم گرفتند که دیگه غصهِ روزهای تلخ و تاریک جنگ رو از روی چهره هاشون به اعماق قلبشون بسپردند و با خاطره عزیزاشون زندگی کنند. اون روزها تصمیم بر این بود که شادی کم کم جای خودش رو به غم بده و تلویزیون هم در این تصمیم سهیم بود. با فاصله گرفتن از دهه شصت، تفکرِ ترقی و آباد ساختن میهن، حسابی پُررنگ شده بود و یکی از شعارهای معروفِ دولت ایران، ارتقاء صنعت و سازندگی بود که با تولید با کیفیت داخلی، به سرانجام می رسید؛ و بهترین روش برای عرضه این تولید، تبلیغاتی بود که از تلویزیون پخش میشد، چرا که در اون زمان، این جعبه جادویی، بهترین رسانه برای ارائه این تبلیغات بود. اما این تبلیغات به ابزار و موادی احتیاج داشت، که در وهله اول بتونه بیننده رو جذب و اعتمادش رو جلب کنه. در کنار تصاویرِ زیبا و وسوسه برانگیز، ساخت خلاقانه و متنِ تاثیر گذار اما، مخاطب به یک ندا یا صدای مطمئن و پر انرژی نیاز داشت. صدایی که به کالایی که تبلیغ میکنه و یا حرفی که میزنه ایمان داشته باشه و مخاطبین رو راغب کنه تا بین فیلم و سریال، از جاشون بلند نشند و آنونس و تبلیغات تلویزیونی رو هم، مثل خود فیلم و سریال، با اشتیاق تماشا کنند. بعضی از مردم و اکثر هنرمندانی که در حوزه صدا و ساخت تیزر و آنونس فعالیت دارند، می دونند که بهترین آنونس گوی تاریخ هنر ایران، استاد ابوالحسن تهامیه که از زمانی که سینما جزوی از این سرزمین شد، قهار ترین و درجه یک ترین آنونس گوی ایران بود. اما با مسافرت طولانی آقای تهامی، و آزمون و خطا شدنِ دیگر گویندگان و صداپیشگان ایران در مدت این غیبت طولانی، فقط و فقط یک گزینهِ جایگزین روی میز مالکان کالا، تهیه کنندگان سینما و تیزرها و مسئولان تلویزیون بود، و اون گزینه آقای حسین باغی بود که اگر چشم روی انصاف و عدل نبندیم، بهترین گزینه ممکن برای این ولیعهدی بود. حالا وقتشه که مروری به زندگینامه ی این هنرمند فقید داشته باشیم و بیشتر با فعالیت هاشون آشنا بشیم.
بیوگرافی
حسین باغی متولد هفتم مهرماه سال ۱۳۲۹ در تهران و محله های خاني آباد و قنات آباد بود. دوره ابتدايي رو در دبستان شريعت گذروند و چند سال بعد به دبيرستان معروفِ رازي رفت. مثل ِخیلی از بچه های اون زمان و این زمان، آقای باغی در کودکی علاقه خیلی زیادی به صداسازی و تقلید از صداهای دیگران داشت، تا جایی که در دوران مدرسه، وقتي وارد کلاس مي شد، بچه ها رو دور خودش جمع مي كرد و صدای تیپ و شخصیت های معروفِ اون روزها رو که دیده و شنیده بود، برای بچه ها نمایش میداد. از اون جایی که علاقه زیادی به طور کلی به حوزه موسیقی، صدا و صدا سازی داشت، در نوجوونی سراغ موسيقي رفت و دوره رديف خواني موسيقي كلاسيك را گذروند. یک دوره کوتاهی هم موسيقي پاپ رو دنبال كرد. جایی خود آقای باغی نقل کرده که: يادمه اون زمان همه پسر بچه های جوون و نوجوون از خانواده هاشون دوچرخه میخواستند، اما من از پدرم یک ضبط صوت می خواستم که واسطه مهمی برای علاقه اول و آخر اون روزهای من بود. با این ضبط صوتی که همه دنیا من شده بود، صدای اساتيد بزرگي مثل سارنگ و محتشم، رو ضبط و بارها و بارها به صدای زیبا و دل انگیزشون گوش میدادم. آقای باغی، بعد از گرفتنِ ديپلم، آماده یادگیری زبان فرانسه، در يك كالج معتبر زبان شد، اما همچنان گویندگی و صدا سازی، علاقه اول و آخر ایشون بود و شعله ای که درونش از عشقِ به این کار، زبونه می کشید، لحظه ای اون رو رها نکرد. پس خیلی دور از تصور نبود که زمانی که فقط هفده سال داشت، سراغ گویندگی تیزر بره و این علاقه رو تبدیل به یک شغل و جایگاه اجتماعی کنه. صدایی که اونقدر با صلابت و پر حجم و خلاق و منعطف بود، که فعالیت در یک حوزه به خصوص، اون رو محدود میکرد. پس بعد از چهار سال تمرین و یادگیری و فعالیت های بدون وقفه، وقتش رسیده بود که از گویندگی برای کالا و مکان، ارتقاء پیدا کنه به گویندگی آثار هنری و سینمایی بپردازه و این بار جملات رو، با آغشته شدن به احساسات متفاوت تجربه کنه. پس در سال 1350 وارد حوزه گویندگی آنونس شد. از ویژگی صدای خوب اینه که خیلی زود خودش رو نشون میده و مثل استعدادهای دیگه زمانی رو برای تلف کردن وقت هدر نمیده. اینجا بود که باغی تصمیم گرفت، خودش رو در عرصه دوبله هم محک بزنه و حضور در این جهان پر از احساس رو هم تجربه کنه. در طول این مدت و دورانی که هنوز سینمای کلاسیک با ژانرهای مختلف دست و پنجه نرم میکرد، حسین باغی شروع به گفتن دیالوگ های کوتاه و بلند برای فیلم های کلاسیک کرد و طولی نکشید که جای بازیگران بزرگی مثل جان ساکسون، فرناندل، آدلفو چلی، راجر مور، تونی کورتیس و راج کاپور گویندگی کرد. حسین باغی هر روز با پشتکارتر و با انگیزه تر به حرفه مورد علاقش ادامه میداد تا انقلاب شد و شکل تمام مدیوم های تصویری و سمعی به طور کلی تغییر کرد. اما باغی به گویندگی در تیزرهای تبلیغاتی و آنونس گویی و دوبله، اما به شکل و شمایل دیگری ادامه داد تا شش سال بعد یعنی در سال 1363 وارد رادیو شد و از اونجایی که انرژی و خلاقیت زیادی در تغییر صدا و پتانسیل بالایی برای گویندگی شخصیت ها و تیپ های مختلف داشت، خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو میکرد، از سمت مردم و مدیران در رادیو پذیرفته شد. چیزی نگذشت که در همون سال، اجرای یک مسابقه تلویزیونی به نام یک مسابقه، سی سوال رو پذیرفت و یک کارنامه تمام عیار در جایگاه یک هنرمند از خودش به ارمغان گذاشت. با اینکه در دوبله گزیده کار بود اما، کارتون ها و انیمیشن های معروف زیادی رو گویندگی کرد و این آثار انیمیشنی به اندازه ای موندگار هستند که در ذهن بچه های دهه های هفتاد و هشتاد، که اون ها رو در دهه اول زندگیشون میدیدند موندگار باشه. انیمیشن هایی مثلِ دور دنیا در هشتاد روز به جای ریگودون، نیک و نیکو به جای چهار دست، ، فوتبالیستها به جای گزارشگر، ای کیو سان به جای راویو، سفرهای میتی کومون به جای کایکو و در بعضی از قسمتها در نقشهای منفی، جزیره ناشناخته به جای پوری پوری و پاپای که در ایران به ملوان زبل معروف بود رو گویندگی کرده. به دلیل انعطاف بالایی که در صداش داشت و تیپ ها و شخصیت های زیادی رو گویندگی کرده بود، توانایی این رو داشت که در فیلم ها، به جای یکی، جای چندین شخصیت مختلف گویندگی کنه، بدون اینکه کسی متوجه این بشه که گوینده این چند صدا، یک نفره، باغی فیلم های زیادی مثل سریال کاراگاه کاستر به جای شخصیتهای مختلف، ناوارو به جای بازرس بارادا، بازی با مرگ به جای منوچهر افسری، پسرم زنده بمان، دُن آرام، دور دنیا در ۸۰ روز، کنت مونت کریستو، سریال جک هالبورن، بمب، حلال و حرام، و غازهای وحشی رو دوبله کرده.
استعداد شگرف در در گویندگی تیزر و آنونس
اما همیشه در بین تمام استعدادهای یه انسان، یک استعداد به بقیه استعدادها غالبه و برای حسین باغی، این نبوغ و شایستگی، در گویندگی تیزر و آنونس خلاصه میشد. طوری که اساتید این حرفه، اون رو استاد تمامِ این حوزه میدونستند و بر خلاف نظر خودش که از روی تواضع، این قابلیت رو حاصل تمرین میدونست، اما خیلی ها معتقد بودند که یک نبوغ و غریزه خدادادی در روح و وجودش در جریان بود که بدون تمرین و با یک جمله کوتاه حق مطلب رو ادا میکرد و چیزی بالاتر از استانداردی که وجود داشت ارائه میداد. تیزرهای زیادی مثل تیزرهای راهنمایی و رانندگی که گوینده غالب شخصیتها مثل سیا، داوود خطر و هومن بود، تیزرهای مرتبط به شرکت گاز و بهینهسازی مصرف سوخت و وزارت کار، تا گویندگی برای بانک ملت تا اواسط دهه هفتاد، که وسواس عجیبی بر تأکید بر روی کلمه بانک ونحوه بیان آن را داشت، گویندگی کرده است.
و آنونس های زیبایی مثل مادر، سپید دندان، ناخدا خورشید، نوادا اسمیت، هامون، بوفالوی سفید، رابین هود، پدرخوانده، سر آلفردو را برایم بیاورید، ملکه برفی، رستم و سهراب، سیندرلا، ماراتن من، سوپرمن، علاءالدین و چراغ جادو، سقوط امپراتوری رم، و آنونس فیلمهای کمدی مثل چیچو و فرانکو، نورمن ویزدوم، جری لوئیس، لوئی دوفونس و لورل و هاردی رو با صدای دل انگیز و پر انرژی حسین باقی شنیدیم.
از اونجایی که حسین باغي با نت و موسيقي آشنا بود و زير و بم صدا رو میشناخت، کاملا آگاه بود که جملات از کلمات و حرف هایی تشکیل شدند که برای بیان هر کدومشون، تكنيك خاصي لازمه.
با اطمینان کامل میشه گفت که احساسات و ظرافتی که باغی در این زمینه داشت رو هیچ گوینده ای تا زمان حیات اون تجربه نکرده بود، تکنیک هایی که باغی برای گویندگی تیزر در نظر میگرفت، از تلفیق تلفظ درست کلمات، اداي درست حروف و واژگان، و حسی که از آنونس و تیزر مورد نظر در اون لحظه داشت، به وجود می اومد، در آکسان گذاری بی نظیر بود و تأکید هایی که بر شدت صداش روی یک یا چند نُت داشت، اون رو به تکنیکی ترین گوینده تیزر و آنونس بدل کرده بود. حسین باغی آنونس ها و تیزرهای تلویزیونی رو به جای یک شکل، یک صدا و یک لحن، در چندین صدا، لحن و شکل متفاوت بیان می کرد و این جملات، به اندازه ای از هم متفاوت میشد که انتخابشون برای تهیه کننده و کارگردان تیزر همیشه سخت بود؛ چون هر لحن، جذابیت و شکل خاص خودش رو داشت و اگر بخوایم ساده تر بگیم، اون استاد بیان شیوه های مختلف در گویندگی تیزر و آنونس بود و این فقط قسمت کوتاهی از نبوغ اون در گویندگی تیزر و آنونس بود. اون به تنوع در گويندگي به جای شخصيت هاي متفاوت در تیزرها علاقه زیادی داشت و همیشه مشتاق بود تا شخصیت های متفاوت و فضاهای متفاوت رو در گویندگی تجربه کنه. راجع به ویژگی های تکنیکی حسین باغی حرف زیاده و در این پادکست نمی گنجه، اما باید گفت، که اون معتقد بود که یک گوینده تیزر یا آنونس، باید روانشناس و جامعه شناس هم باشه تا بتونه سلیقه مخاطب رو به خوبی بشناسه، مثلا برای تبلیغ یک کالای به خصوص مثل کیف، باید میدید که اقشار مختلف جامعه، در هر صنف و با هر شغلی، چه جوری کیف رو در دست می گیرند یا روی شونه هاشون میندازند و با این پیش زمینه کیف رو تبلیغ میکرد و معتقد بود با اینکه یک تیزر شاید به یک دقیقه هم نرسه اما، باید برای گوش و ذهن مخاطب ارزش قائل بود، همینطور دغدغه تولید کننده رو داشت و معتقد بود، محصولی که تبلیغ میکنه، شاید سالهای زیادی برای تهیه اون زحمت کشیده شده و باید برای این فرآیند و هزینه ارزش قائل بود. اینجوری بود که نتیجه کار همیشه مثبت و درخشان از آب در میومد، چون کم هستند افرادی که بتونند بین تکنیک و احساساتشون، توازن و تعادل ایجاد کنند.
حسین باغی معتقد بود که همیشه گوينده بايد در نظر داشته باشه كه اين متن، موزیکاله یا کمدی، سیاسی هست یا تاریخی . یه گوینده باید از فضایی که مشاهده میکنه احساساتش نشات بگیره و اون رو با مخاطب شریک بشه. این شناخت میتونه تاثیر عجیب و به سزایی روی مخاطب بذاره. وقتی همه ما به این تفکر برسیم، متوجه میشم خیلی عجیب نیست که هنرمندی مثل حسین باغی، هم گوینده تیزرهایی مثل بابا برقی، سیا تاکسی، و اکثر شخصیت های راهنمایی و رانندگی باشه و رستوران و ساعت و پفک تبلیغ کنه، هم آنونسِ هامون داریوش مهرجویی و پدرخوانده کاپولا و ماجراهای نورمن ویزدوم و بگه و هم دوبلور فیلمی مثل بن هور باشه.
سهم حسین باغی از زندگی 60 سال بیشتر نبود و در ۲۹ آذر سال ۱۳۸۹ چشم از جهان فروبست.
کاملا واضحه که بعضی ها استثنا هستند و هرچقدرم که بگذره، جای خالیشون رو هیچکسی نمیتونه پر کنه و شاید زمان زیادی باید بگذره که یکی مثلشون تکرار بشه. انگار خلق شدند تا یادگاری هایی از خودشون روی زمین به جا بذارند و بعد از تموم شدن کارشون کوله شون رو بردارند و به مقصد اصلی برگردند. حسین باغی که در اصل باید حسین باقی خونده بشه، یکی از همین استثناهای سرزمین ایران بود که تا زمانی که نفس می کشید صدای گرمش، مخاطب رو سر ذوق می آورد.
روحش شاد و در آرامش ابدی.
اصولاً ماندگار شدن یک اثر هنری، خصوصاً در حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون، میتونه به عوامل زیادی مربوط باشه. مثلاً اینکه در زمان خودش باشه و تو زمانی که باید، پخش بشه یا اینکه بازیگرهایی که تناسب بیشتری با نقش دارند انتخاب بشند، یا به طور کلی عوامل پشت صحنه یک دست باشند و به سمت یک هدف مشخص پیش برند. یا مثلاً اینکه اثر، همسو با دغدغههای اجتماعی مردم باشه. اما در نهایت تمام اینها، که می تونند یک اثر هنری رو منسجم و سرپا نگه دارند، بدون تاثیر گذار بودن، نمیتونند هیچ کمکی به مهم بودن و موثر بودن اون اثر بکنند. فیلم، سریال، یا به طور کلی هر اثر هنری، در کنار سرگرم کننده بودن، اگر تاثیر گذار نباشند و قشر قابل توجهی از مردم رو درگیر نکنند، در نزدیک شدن به مخاطب موفق نمیشند. از اونجایی که آدمها، با وجود تفاوت فرهنگی، زبانی و اجتماعی که با هم دارند، شاید به نظر بیاد که خیلی با آثار بین المللی و متفاوت از اقلیم و سرزمین خودشون نمی تونند ارتباط برقرار کنند، ولی در حقیقت، تجربه نشون داده که بزرگترین وجوه هنر، احساس و ادراکه و احساس و ادراک مرز و جغرافیا نمیشناسه و انسان ها رو با تمام تفاوت ها و تمایزاتی که دارند به هم نزدیک می کنه. اما یک اثر هنری در قالب فیلم، نمایش یا سریال، وقتی خیلی به مخاطب نزدیک میشه، که بار دراماتیک پیدا کنه و برای تماشاگر سمپاتی و دلبستگی ایجاد کنه، که بیننده بتونه خودش رو جای شخصیت های اثر بذاره و تمام لحظه ها و موقعیت ها را درک کنه. از اونجایی که فرهنگ ایرانی، از همون روزهای اول تمدن، به هنر آغشته بوده؛ شنیدن قصه و حکایتِ زندگی آدمها، حتی در دوره سخت و دردناک جنگ هم براشون جذابیت داشت.
تقریبا میشه گفت سالهای آخر جنگ ایران و عراق بود، زمانی که مردم ایران دلشون به دوتا شبکه تلویزیونی یک و دو خوش بود و شنبه های سال ۱۳۶۵ براشون حس و حال دیگه ای رو رقم می زد. اگه زیاد اهل فیلم و سریال باشید، حتما در جریان هستید که سینما و تلویزیون سرزمین متمدن و پر رمز و راز ژاپن، یکی از بهترین صنعت های فیلم و سریال سازی غنی در جهانه. سرزمین کارگردانهای نامدار و درخشانی مثل آکیرا کوروساوا و هایائو میازاکی که تاثیرات مهم و بسزایی در صنعت فیلم و سریال در جهان گذاشتند و ایران هم از این قاعده مستثنا نیست. اما شبکه دو با پخش سریالی به اسم سالهای دور از خانه، که در ایران به اسم اوشین مشهور شد، مخاطب های زیادی رو در سراسر ایران با هر سلیقه ای، شنبه شب ها به مدت 45 دقیقه پای تلویزیون مینشوند و با قصه تاثیرگذاری که داشت سرگرمشون می کرد این سریال پرطرفدار 77 قسمتی، حکایت دختری در دهه اول قرن بیستم میلادی بود، که در یک منطقه روستایی از سرزمین ژاپن، با فقر شدیدی دست و پنجه نرم میکرد. طوری که پدرش در کودکی اون رو با یک کیسه برنج تاخت می زنه و بالاخره اوشین با طی کردن مصیبت ها و درد های بی شمار، مثل از دست دادن پسرش در جنگ و خودکشی همسرش، بعد از گذشت روزهای دشوار، موفق به تاسیس یک فروشگاه زنجیره ای میشه.
این اثر و تراژدی، در عرصه سریال سازی، نه تنها در ایران بلکه به طور کلی در آسیا و قسمتی از غرب، چشم های زیادی رو به خودش خیره کرده بود. حس همزاد پنداری زنان با این شخصیت سریالی، به اندازه ای زیاد بود که، اوشین رو الگوی رفتاری و زیستی خودشون قرار داده بودند. این اثر پر مخاطب در بیشتر از 60 کشور در جهان پخش شد و طرفدار های زیادی رو به خودش اختصاص داده بود.
این سریال ژاپنی، یک درام تلویزیونی صبحگاهی بود، که در 297 قسمت 15 دقیقه ای، به مدت یک سال، از شبکه NHK پخش میشد. این سریال، یکی پربیننده ترین سریال های کشور ژاپن در تمام دوران بود، که با زیرنویس های انگلیسی تا عربی روی آنتن های تلویزیون ۶۸ کشور مختلف رفت و نامش رو برای همیشه در هنر جهان موندگار کرد. تهیه کنندگی این سریال رو، یوکیکو اوکاموتو به عهده گرفته بود و جالبه بدونید که، به دلیل اپیزود های زیادی که سریال داشت، شش کارگردان متفاوت این سریال رو کارگردانی کردند. موسیقی تیتراژ این اثر، که به دست کوئیچی ساکادا ساخته شده بود، به دلیل آهنگ بی نظیری که داشت، حسابی در جهان گل کرد.
هر چقدر هم که فرهنگ کشورهای آسیایی، اروپایی و آمریکایی با هم متفاوت باشه، اما چون این اثر و سریال، به مقوله های مهم و مشترکی مثل عشق، ایثار، ایستادگی و بخشش می پرداخت، با احساسات زیادی از سمت تماشاگران جهانی روبرو شد، و اینکه فرهنگ کشور ژاپن رو که یکی از زیباترین و منحصر به فرد ترین فرهنگ های جهان است رو با دنیا آشنا کرد. یکی از مهمترین ویژگیهای این سریال به تصویر کشیدنِ نوسان های شدید اقتصادی بود و دلیل استقبال مردم ژاپن، مقابله این سریال با مصرف گرایی های بیش از اندازه و زندگی های پر زرق و برق اون دوران بود. اثری که در کنار امید و تشویق به کارآفرینی و فعالیتهای تاثیرگذار، جامعه رو تشویق به ساده زیستی میکرد. و این المان در تمام کشورهایی که این سریال رو پخش میکردند موثر واقع شد. مثلاً در ایران که این اثر با اختلاف 2یا 3 سال پخش شد، تاثیرات عجیبی روی رفتار مردم اون زمان و حتی بازارها و وضعیت اقتصادی مردم گذاشت. مثلاً چاپ شدن عکس اوشین روی بعضی از لباس ها و کالاها یا فروشگاه های دست دوم فروشی که از نام خانوادگی اوشین به اسم تاناکورا وام گرفته شده بودند، رونق بسیار زیادی در ایران پیدا کردند و روی فرهنگ و زیست اقتصادی مردم ایران هم تاثیرات زیادی گذاشته بود.
این پادکست رو ما به مناسبت هرچند قدیمیِ پخشِ سریالِ اوشین در ایران ساختیم و سعی کردیم که تمام حواشی و اتفاق های پیرامونش مثل دوبله بی نظیر و درخشان خانم ژاله علو، که تحت تاثیر همین حواشی بود رو براتون تعریف کنیم. هر از گاهی تداعی هایی به این شکل و مرور خاطرات قدیم، شاید ما رو به اون دوران ببره و حالمون رو بهتر کنه. دورانی که هنوز از فیلم و سریال های روز جهان اشباع نشده بودیم و دیدن یک سریال این چنینی صمیمیت زیادی رو بین خانواده ها ایجاد می کرد و برای مدتی هر چند کوتاه از دیدن دست جمعی یه اثر لذت میبردیم.
پس بهتر از اول شروع کنیم که ساخت این سریال به عهده چه کسی بوده و حواشی و اتفاق های این اثر تا کجا پیش رفتند.
نویسنده سریال : هاشیدا سوگاکو
هاشیدا سوگاکو متولد 1925، بعد از تحصیل در رشته ادبیات ژاپنی، به یک استودیوی فیلمسازی به اسم شوچیکو میره و با انتخاب رشته فیلمنامه نویسی مستقل، فعالیت خودش رو در عرصه هنر شروع میکنه. اوشین و سالهای دور از خانه، انقلاب بزرگی نه فقط در عرصه کاری هاشیدا، بلکه در صنعت سریالسازی ژاپن داشت. هاشیدها با نوشتن این اثر دراماتیک، افراد زیاد و متفاوتی رو با یک شخصیت داستانی همدل کرد و به فکر فرو برد.
این سریال از فقر و تنگدستی تا رسیدن به ثروت و موفقیت یک زن رو به درستی و زیبایی به تصویر کشید و نام هاشیدا رو در عرصه هنر و تصویر برای همیشه جهانی کرد. نکته جالب و قابل توجه این داستان اینه که هاشیدا، قصه اوشین رو تا حد زیادی از زندگی سخت خودش الهام گرفته بود، مثل تنش های بسیاری که در زندگی خودش تجربه کرده بود، تنش هایی نظیره دعواهایی که بین خودش و مادر همسرش اتفاق می افتاد، بی مهری هایی مثل زیرآب زدن های متمادی او در کار هنریش و تلاش افراد در استودیوی فیلمسازی، که اصرار داشتند ننویسه و به یک منشی ساده تبدیل بشه. اما در نهایت این نویسنده صبور باهوش و خلاق، موفق شد که با اثر سالهای دور از خانه از مرزهای کشورش عبور کنه و اسمش در جهان بارها بارها برده بشه. هاشیدا، در سال ۲۰۲۱ و ۹۵ سالگی از دنیا میره.
یوکو تاناکا ، اوشین قصه سال های دور از خانه
یوکو تاناکا، بازیگر نقش اصلی سریال هستش، که همه ما ایشون رو بیشتر با نام اوشین میشناسیم. یوکو در این سریال معروف، نقش یک زن تلاش گر و خستگیناپذیر رو بازی میکرد که بی رحمی ها و سختی های روزگار، اونو حسابی ساخته بود و به یک زن قوی و با صلابت تبدیل کرده بود، که بعد از تموم شدن روزهای سخت و رسیدن به موفقیت و ثروت، خاطرات فصل دشوار زندگیش رو از بچگی تا کهنسالی، برای نوه هاش و از طرف دیگه، هم زمان برای تماشاگران سریال تعریف میکنه.
یوکو تاناکا چند سالی میشه که وارد دهه شیشم زندگیش شده و همچنان به زندگی پر بار و هنریش ادامه میده. بد نیست سرکی به زندگینامه این بازیگر بندازیم و از حال و احوال اين روزهاش مطلع بشیم و ببینیم که این بازیگر مشهور و دوست داشتنی سرزمین زیبای ژاپن، برای رسیدن به موفقیتی که هنوزم ادامه داره چه مسیری رو طی کرده
یوکو تاناکا، زمانی که هنوز اوشین نشده بود
یوکو در ۲۹ آوریل سال ۱۹۵۵ به دنیا اومده و دوران کودکی و نوجوونیش رو بدون هیچ دردسر و مشکلی سپری کرده. تو نوجوونی از دانشگاه مِیجی ژاپن فارغالتحصیل شده و فعالیت هنری خودش رو به طور جدی از سال ۱۹۷۹ با بازی در نقشی در سریال (سیستر ما) شروع کرده و جالبه که بدونید بعد از این سریال، در کارتون معروف و محبوب تمام نسل ها، بابا لنگ دراز، اثر جین وبستر، صداپیشگی کرده. این سریال کارتونی که برای ایرانیها، خصوصا دخترهای های ایرانی کاملا شناخته شده و پر طرفداره، از هنرنمایی ها و گویندگی های مهم یوکو در نقش زیبا و طنازانه جودی ابوته. یوکو در سال ۱۹۸۱ در اولین تجربه فیلم سینمایی به اسم ایجایناکا هنرنمایی کرد و بعد از مدتی توی یک فیلم سینمایی دیگه به اسم هوکوسای جلوی دوربین رفت.
این درخشش ها و فیلم های پشت سر هم، باعث دیده شدن و شهرت فراوونِ یوکو شد که در همون سال جایزه بهترین بازیگر مکمل زن و بهترین بازیگر تازه وارد رو از جشنواره آکادمی ژاپن دریافت کرد. یوکو بدون هیچ وقت تلف کردنی مدیومش رو تغییر داد و به خونه هنری اولش، تلویزیون برگشت و مجددا در سریال دیگه ای به اسم (ساختن خاطرات) حضور پیدا کرد. هنرنمایی ها و برنده شدن های یوکو در سال های بعدی زندگیش در ژانرهای مختلف سینمایی، از درام تا کمدی و جنایی ادامه پیدا کرد. تا بالاخره و در نهایت با شاه نقشی به اسم اوشین، برای همیشه در ذهن مردم جهان ماندگار شد. نقشی سخت، درون گرا و پر فراز و فرود، که متحمل سختی های روزگار بود و باید به جای فرار و ناامیدی ، می ایستاد و گذشت میکرد. بازی درخشان یوکو در این سریال بی تکرار و قصه گو، اون رو تبدیل به یک ستاره جهانی کرد و در لیست اول بازیگرهای مهم و تاثیر گذار قرارداد.
بعد از حضور و درخشش در این سریال تلویزیونی، ترجیح داد که حضور بیشتری در تلویزیون داشته باشه و بعد از ساله های دور از خانه، در سریال های زیادی در ژانر های تاریخی و درام ایفای نقش کرد و در نهایت با فیلم بچه ها در جزیره، به جهان سینما برگشت، که با این اثر، بیشتر از قبل به جامعه جهانی سینما معرفی شد و نقدهای بینالمللی بسیار مثبت و موثری دریافت کرد. به حدی که لسآنجلس تایمز بازی یوکو تاناکا رو در این فیلم درخشان خوند و از اون زمان تا به الان موفقیت های مداوم و پشت سرهم یوکو ادامه داره. اون در مصاحبه هایی که در مورد شخصیت اوشین انجام داد، نقل کرده که درس های مهم و زیادی رو از این شخصیت گرفته و مثل اوشین، سعی داره که بسیار تلاشگر و صبور باشه، با اینکه دهه ششم زندگیش رو میگذرونه اما به هیچ وجه به دوران بازنشستگی فکر نمیکنه و عاشق حضور در صحنه های سریالی و سینماییه، شاید تمام این صبر و تلاش برای یوکو ، الهام گرفته از شخصیت خاطره انگیز و با انگیزه اوشین باشه.
دوبله اوشین در ایران
اگه بخوایم دراماتیک بودن این قصه ژاپنی، تاثیرگذار بودنش و تسلط کارگردان و بازیگر های اثر رو کنار بذاریم، یکی از مهمترین دلایل برقراری ارتباط این سریال با مردم ایران، دوبله درخشان و مسلط این سریال به مدیریت خانم ژاله علو بود. باید یادمون باشه که این سریال در خلال جنگ ایران و عراق دوبله شد. یعنی در زمانی که نگرانی آدمهای اون دوران، به اندازه ای بود که دیدن یک سریال یا هر اثر هنری دیگه، به دلیل ترس از جنگ و نابودی هر لحظهای خودشون و خانوادشون، می تونست بی اهمیت باشه. اما دوبله این سریال ژاپنی، به اندازهای پخته، یکدست و منسجم بود، که به معنای واقعی کلمه مردم ایران رو به وجد اورده بود، حس و روحی که گوینده های ایرانی، به شخصیت های سریال میدادند، به اندازهای تاثیر گذار و پر از احساس بود، که همزاد پنداری با شخصیت های اصلی و فرعی سریال، برای مخاطبانِ سرسخت و به اقتضای زمان، تلخ ایرانی، اصلاً کار سختی نبود. پس بار دراماتیک قصه و تلاش تیم درخشان دوبله به سرپرستی ژاله علو، سریالِ اوشین رو، مهمونِ همیشه خواسته خونه های ایرانی کرده بود. مدیریت با ظرافت، منسجم و هوشمندانه ژاله علو، در کنار تلاش تیم گویندگی، این اثر رو که نزدیک به ۳۵ سال از اون میگذره، تبدیل به یکی از خاطره انگیزترین سریال های خارجی تلویزیون در ایران کرده.
فهمیه راستکار، گوینده دوران کهنسالی
از اونجایی که سریال، با پیری اوشین و روایت های اون از قصه زندگیش، از کودکی تا کهنسالی شروع میشه. ما در ابتدا سریال، صدای رسا، مهربان و آرامش بخشِ مرحوم فهمیه راستکار رو میشنویم، که دوبله اوشین رو در سن پیری به عهده داشتند. با وجود اینکه خانم راستکار فقط در این مقطع سنی دوبله اوشین رو انجام دادند اما، درکی که از این نقش داشتند، به اندازه ای زیاد بود، که مخاطبین سریال، بعد از شنیدن و دیدنِ دوره های سنی دیگه این شخصیت، متوجه شدند که ریتمِ منظم و هارمونی عجیبی بین این دو صدا و فرم حرف زدن وجود داره. فهمیه راستکار، به دلیل جنس صدای ناب و بی همتایی که بین گویندگان زن داشت، عموما در نقش هایی با این شکل روایت و نقش های تاریخی، درخشان ظاهر میشد.
دوبلور شخصیت دوست داشتنی اوشین
حالا که صحبت از این سریال شد و مدام اسم شخصیت اصلی اورده میشه، بد نیست که بدونیم دوبلور این صدای لطیف و ابریشمی، که به جای اوشین حرف میزد، کدوم یکی از گوینده های خانم ِدوبلاژ ایرانه. دخترهای دهه ۶۰ و 70 بی شک، با آثاری مثل آنی شرلی، مسافر کوچولو، چوبین، بچه های کوه آلپ، بچه های مدرسه والت و جزیره ناشناخته بزرگ شدند و از صدای شیرین و مهربون خانمِ مریم شیرزاد در این آثار، با تمام وجود لذت بردند. بله، صداپیشگی اوشین سالهای دور از خانه، به عهده مریم شیرزاد، یکی از بهترین گویندگان کارتون، و به طور کلی از گویندگان درخشان عرصه دوبلاژه.
برای دونستن اینکه چطور مریم شیرزاد برای این نقش جذاب و استثنایی پذیرفته شد، باید به خیلی سال پیش برگردیم. به زمانی که خانمِ ژاله علو، سردمدارِ هنرِ دوبله بودند و از واحد نمایش رادیو، مریم شیرزاد رو میشناختند. آقایی از طرف خانمِ علو به خونه مریم شیرزاد زنگ میزنه و برای سریال سال های دور از خانه به ایشون پیشنهاد گویندگی برای نقش کودکی های اوشین رو میده. خانوم شیرزاد اون روزا، تازه کارتون مسافر کوچولو رو تموم کرده بود و کمی خسته بود و راغب نبود که در دوبله این سریال حضور داشته باشه، اما با اصرار های ژاله علو به عنوان پیشکسوت و فردی که دوستشون داشتند، پیشنهاد رو میپذیرند و در نهایت، نقش بچگی های اوشین به مریم شیرزاد میرسه، اما در ادامه کار، به پیشنهاد درست و البته ریسک پذیرِ ژاله علو، مریم شیرزاد، گویندگیِ جوانی و میانسالی این شخصیت رو هم به عهده میگیره. البته هر چند خودش در ابتدا مخالف بود، چون معتقد بود که تا به اون زمان نقش بزرگسال نگفته و از پسش بر نمیاد، اما با درایت ژاله علو و اعتماد به نفسی که به شیرزاد داده شد. به راحتی و با کمی تمرین، نقش اوشین رو در کودکی، جوانی و در میانسالی برای همیشه موندگار کرد. بعد از گذشت مدتی که سریال به اواسطش رسیده بود، خانوم شیرزاد به سوگ پدر میشینه و چند وقت بعد، برای برگزاری یادبودی، تمامِ خانواده قرار میذارند که در شهر زیبا کنار، دور هم جمع بشند؛ از این طرف اما، هم زمان سریال اوشین داشت دوبله میشد و پیشنهادِ سفرِ مریم شیرزاد برای یادبود پدر، تیم دوبله رو غافلگیر کرد. اما اون همچنان، مُصِر بود که این سفر رو بره و مخالفت تیم دوبله حتی، اون رو از تصمیمش منصرف نکرد. و از طرف سازمان گفته شد که اگه به یادبود پدرش بره و غیبت کنه، گوینده دیگه ای رو جایگزین ایشون می کنند. با تمام این تفاسیر، خانم شیرزاد به سفر میره و در دوبله 3 اپیزود این سریال حضور نداشت و خانم افشاری در این سه قسمت، گوینده نقش اوشین میشند. با وجود صدای زیبا خانوم افشاری اما، مردم ایران اوشین رو با صدای مریم شیرزاد میخواستند و به اون عادت کرده بودند و طاقت اینکه صدای دیگه ای رو جای این شخصیت بشنوند، نداشتند. پس هر روز به خاطر یکشنبه آینده و پخش سریال، با روابط عمومی شبکه دو تماس میگرفتند و خواستار برگشتن صدای مریم شیرزاد به شخصیت اوشین میشدند. بعد از برگشتن اما خودِ شیرزاد، به دلیل اُنسی که به این نقش گرفته بود، پذیرفت تا آخر سریال به جای اوشین صحبت کنه.
به نقل از مریم شیرزاد، رفتار انسانی، مهربان، با درک و مادرانه خانوم علو به ایشون کمک کرد تا برای دوبله این نقش، محکم و درست قدم بردارند و تا زنده هستند خودشون رو مدیون مهر و لطف بانو ژاله علو ميدونند.
بعد از تموم شدن دوران جوانی و میانسالی، دیگه نوبت این رسیده بود که مریم شیرزاد با اوشین دوست داشتنی، خداحافظی کنه و دوبله این نقش خاص رو مجددا به فهمیه راستکار، با اون صدای آرام و بی نظیر، امانت بده. خانوم راستکار هم با هنر و مهارتشون، ریتم نقش رو در ادامه گویندگی مریم شیرزاد به درستی نگه داشتند و ابهت و صلابت نقش رو برای تماشاگر حفظ کردند.
گویندگی سعید مظفری به جای همسر اوشین ریوزو
سعید مظفری که به دلیل جنس صدای جوان، شیک و منحصر به فردی که داره در بین گویندگان بسیار مشهوره و با وجود هشتاد سال سن، اما، همچنان این صدای مردونه و زیبا رو حفظ کرده و سهمِ مهمی در ماندگار شدن این سریال دوستداشتنی داره. وقتی در مورد اولین نقشِ تاثیرگذار و دلپذیری که گویندگی کردند، ازشون سوال شد، انتخابِ ایشون، نقش به یاد موندنی و دوست داشتنیِ ریوزو همسرِ اوشین، در سریالِ سالهای دور از خانه بود. به نظرِ آقای مظفری، این نقش و به طور کلی این سریال در زمان پخش، تماشاگرهای زیادی رو پای تلویزیون نشوند و همینطور مخاطبین، همزاد پنداری بسیاری با شخصیت های این سریال داشتند، همچنین زحمت و تلاش های مستمر و هدفمند بانو علو، باعث شد تا سریال سالهای دور از خانه ماندگار بشه و تمام شخصیت ها و گوینده های این اثر، در ذهن مخاطبان حساسِ ایرانی جا خوش کنند.
-سیل عظیمی از گویندگان بی نظیر اون زمان و این زمان، در این اثر ماندگار، هنرنمایی کردند. ژاله علو که منهای مدیریت دوبلاژ، گویندگی متن این سریال رو هم به عهده داشت و حسین شایگان مترجم این اثر بود، اما لیست هنرمندانی که در این سریال مشهور و پر خاطره درخشیدند عبارت اند از، فهیمه راستکار( اوشین در سنین کهنسالی)، مهوش افشاری و مریم شیرزاد( اوشین در سنین جوانی) محمدعلی دیباج( معلم) آزیتا لاچینی( مادر) شهروز ملک آرایی( پدر) مهین بزرگی( مادر بزرگ) سعید مظفری(ریوزو) احمد مندوب هاشمی(اجین) شوکت حجت (پسر اوشین) همت ( پسر اوشین) خسرو شایگان( پسر اوشین) حسین معمارزاده(پدر ریوزو) ثریا قاسمی( مادر ریوزو) فاطمه نیرومند( پسر اوشین) شمسی فضل اللهی( آرایشگر) نیکو خردمند( دوست اوشین) امیر صمصامی( پسر اوشین) مینو غزنوی( کایو) آذر دانشی( مادربزرگ کایو)، غلامعلی افشاریه( یاکوزا)، حسین حاتمی، مهدی آرین نژاد، سیاوش مینوی( برادر اوشین) محمد یاراحمدی، امیر قطعه ای، فریبا شاهین مقدم، بیژن علی محمدی، ناصر خویشتن دار، حسین بیگی، جهان خادم المله، نرگس فولادوند، اکبر میرطاهری، داریوش کاردان، تاج الملوک سپاهی، زهره شکوفنده، ولی الله مومنی، تورج نصر، ژیلا اشکان، محبوبه احمدی افشار، منوچهر والی زاده،مریم صفی خانی، مهین برزویی، عباس نباتی، محمد عبادی، سعید مقدم منش، رزیتا یاراحمدی، احمد کلانتری، پرویز ربیعی، شیوا گورانی، ایران بزرگمهر و حسین باغی.
و صدابردار این مجموعه محمد بیداران بود و حسین باغی گوینده تیتراژ این سریال
خالی از لطف نیست که بدونید، منتقدین دوبله، مریم شیرزاد رو اون سال به عنوان دوبلور برگزیده انتخاب کردند.
مهناز افشار و اوشین
قصه بازی مهناز افشار با بازیگر نقش کودکی اوشین، یعنی آیاکو کوبایاشی، از جایی شروع شد که تاکه فومی تسوتسویی، بعد از سفری که به ایران داشت، علاقه زیادی به این سرزمین پیدا کرد و مشتاق بود تا فیلم مشترکی با هنرمندانِ این کشور بسازه و در نهایت در سال ۱۳۹۷، با موافقت جواد نوروزبیگی، تهیه کننده ایرانی، شرایط فراهم شد تا ایران و ژاپن در فیلم مشترکی به اسم مهمان خانه نو با هم همکاری کنند. قصه این اثر در مورد مادری به اسم نوشینِ ، که با تنها دخترش زندگی آرومی داره اما با سفر مردی ژاپنی به ایران، آسودگی و آرامششون صلب میشه.
اکران این فیلم سینمایی، به دلیل شرایط حاد کرونا، به تعویق افتاد و در نهایت از طریق پلتفرم اینترنتی، به صورت آنلاین اکران شد.
در کنار مهناز افشار، لاله مرزبان و علی شادمان، بازیگر مشهور ژاپنی ماساتوشی ناگاسه و آیاکو کوبایاشی بازیگر نقش کودکی های اوشین در این فیلم محصول مشترک ایفای نقش کردند.
حواشی سریال اوشین
بریم سراغ حواشی ریز و درشتی که در زمان پخش سریال و بعد از اون پیش اومد.
در زمان پخش سریال در ایران، شایعه ای مبنی بر اینکه، خط اصلی داستانی سریال، در زمان دوبله، تغییر کرده، و تفاوت و ناهنجاری های فرهنگی، دلیل اصلی این تغییر بوده، همه جا پخش شد، و حتی چندین سال بعد هم، در تمام سایت ها و بعد از ورود فضای مجازی در صفحات، پر شده بود که، داستان اصلی سریال سال های دور از خانه و سرنوشت اوشین، قربانی سانسور صدا سیما شد. تا جایی که به مزاح، ناصر ممدوح در یک مصاحبه ای گفت، به اندازه ای میزان تغییرات در این اثر زیاد بود که برای خود مردم ژاپن یک قصه جدید محسوب میشه و قراره که سریال دوبله شده ایران رو با قصه ای جدید از ما بخرند و مجددا در ژاپن پخش کنند. اما بعدها مشخص شد که سانسورهای سریال به اندازه ای که آقای ممدوح در مصاحبه گفتند، نبود و خط اصلی داستان اصلا تغییر نکرده بود، و تغییرات فقط محدود به قسمتی از مکان ها و محتوا و بعضی از دیالوگ ها میشد. و بعد از مصاحبه با چند نفر از عوامل دوبله، مثل خانوم مریم شیرزاد، عنوان شد که سریال، تغییرات چندانی نکرده و فقط برای مثال، اسم یک مکان عوض شده و آدمها و دیالوگها و احساساتشون سرجای خودشون مونده بود. به همین دلیل خیلی به بافت کلی داستان فیلم، صدمه وارد نشد و جذابیت اثر به طور کلی حفظ شده بود. اما تغییرات اندکی در دوبله اتفاق افتاد، مثلا اینکه به لحاظ ادبیات، به اندازه ای با فرهنگ ما سازگارتر شده بود. شاید اگر دقیقا مثل نسخه اصلی فیلم بود، اون طور که باید و شاید، با مخاطب ارتباط برقرار نمیکرد. حتی خانوم علو در جایگاه مدیر دوبلاژ این اثر، در یک مصاحبه ای گفتند، به شما قول میدم که سریال سالهای دور از خانه، همین اثری هست که به تماشای اون نشستید و غیر از یکی دو مورد کوچیک تغییر اساسی و مهمی نداشته، فقط چون فیلم در زمان جنگ ایران و عراق پخش میشد. روحیه ضد جنگی که داشت، به لبه تیغ سانسور گرفت و بعضی از تفکرات سیاسی اون زمان، بنا به فرهنگ و شرایط ملی خاص اون دوران باید تغییر میکرد. اما فیلم های آسیایی خصوصا ژاپنی به دلیل عنصر خانواده، سکانس های شرم آور و نا بهنجاری ندارند و شان و منزلت خانواده در این سریال ها حفظ میشه. و به همین دلیله که با جامعه ایرانی همخونی داره.
یک نکته جالب در رابطه با سانسور سریال اوشین
طبق گفته های قبلی، عده زیادی در سال های اخیر معتقد بودند که این سریال خیلی زیاد، تحت تاثیر سانسور صدا و سیما قرار گرفته و در نسخه اصلی این سریال، اوشین به هیچ عنوان یک آرایشگر معمولی نبوده و مشتریهای این آرایشگاه هم، مشتریهای سادهای نبودند. و در حقیقت اوشین، آرایشگر یک شرکت گیشاگری یا همون روسپسگریه، که بعد از ورشکست شدن شوهرش، مجبور میشه که در یک خانه فساد کار کنه. اما قصه این حدسیات و سانسورها، از جایی جالب میشه که، ترانه علیدوستی بازیگر تئاتر و سینما، چند سال پیش، برای اکران مجموعه فیلم هاش به کشور ژاپن سفر میکنه و برای پایان این حواشی، این سوال رو از یکی از منتقدین ژاپنی میپرسه و در نهایت جوابی که میگیره، این بود که این ها شایعاتی بیشتر نیست و اوشین در سرزمین ژاپن هم، نماد وقار و نجابت بوده .
ماهنامه فکاهیون
از سال ۱۳۶۱ نشریه یا ماه نامهای، به اسم فکاهیون که قبل از اون با نام توقیفیون منتشر میشد، مجددا تاسیس شد و قبل از نشریه گلآقا، یکی از ماهنامه هایی بود که اساساً نگاهی طنز به مسائل روز و اجتماعی داشت و چند سردبیر و طنز پرداز در کنار هم، نگاه ویژهای به مقوله طنز داشتند و در سال ۱۳۶۷ و در شماره هشتاد این ماهنامه، به شرایط اقتصادی اون زمان و همینطور شرایط اقتصادی سریال سالهای دور از خانه کنایه زدند و با عکسی که روی جلد از سریال و شخصیت اصلی اون اوشین بود با تیتر سالهای دور از برنج، چاپ پر فروشی رو در اون سال تجربه کردند.
نکات عجیب
از نکات عجیب این سریال، تاثیری بود که به فرهنگ کشورهای مختلف، همینطور ایران گذاشته شده بود. برای مثال، پدرام کریمی، مجری ایرانی، در یک مصاحبه ای عنوان کرده بود، که در قسمت هایی از این سریال، افراد فقیر و نیازمند، به دلیل شرایط بد مالی و کمبود مواد غذایی در او دوران، برنج رو با ترب سفید میخوردند، و این تاثیر زیادی روی مردم ایران گذاشته بود، تا جایی که افرادِ با وضعیت خوب مالی به میوه فروشی ها میومدند و ترب سفید میخریدند.
یا برای مثال اوشین که در دهه شصت، با نام خانوادگی تاناکورا در سریال سال های دور از خانه، کرکره مغازه دست دوم فروشی خودش رو بالا میکشید ، مردم ایران تحت تاثیر افکار و رفتارهای او قرار گرفته بودند و نام تاناکورا رو، روی مغازه های دست دوم فروشی خودشون گذاشته بودند. و برای مقابله با مصرف گرایی، شروع به خریدنِ اقلام دست دوم کرده بودند.
یا مثلا اگه هنوز هم به پاساژهای معروف هر شهر یا فروشگاه های اینترنتی سر بزنید، لباس هایی با همون شکل و شمایلِ لباس هایی که اوشین در اون سالها و در سریال به تن داشت، به چشمتون بخوره. یا حتی در برندهای بهداشتی مثل مارک های شرکت پاک نهاد و اسکاچی که عکسِ اوشین رو، روی مارک اون طراحی کردند، ببینید.
فیلم اوشین محصول 2013
شاید براتون جالب باشه که بدونید، فیلم سینمایی، با نام اوشین، و با اقتباس به نسخه سریالی این اثر، در سال 2013 ساخته شده. که این بار تمرکز اصلی این فیلم ، روی دوران کودکی اوشین و رشد پرورش اونه و در اصل دوران سخت و دشوار بچگی اوشین رو به تصور کشیده. اما به طور کلی، داستان، همون قصه ای است که هاشیدا سوگاکو برای نسخه تلویزیونی ای که سال های پیش، روی آنتن رفت، نوشته، اما قصه های کوچیکی هم در کنار خط اصلی قصه اضافه شده.
سی و پنج سال از پخش این سریال در ایران گذشته، و سیلِ فیلم و سریال های روز دنیا، هر روز و هر ساعت از سایت های اینترنتی و پلتفرم های داخلی و خارجی به سمت مردم خودمون و جهان سراریز میشند. اون هم با بهترین تصویر و صدای ممکن. اما تفاوت این روزها با سی و پنج سالی که مثل برق و باد گذشت، در لذتِ جمعی دیدن و درکنار هم دیدن این سریال یا سریال های دیگه بود، نه تک و تنها، با لپ تاپ و ویدئو و پروجکشن و سینماهای خانگی اون هم بدون جمع. در اون زمان حتی، فیلم ها و سریال ها، قابل شمارش بودند و به اندازه این روزها تولید نمیشدند. به خاطر همین، مردم ایران و حتی جهان اشباع از دیدن فیلم ها و سریال های مختلف نبودند و از همون چندتایی که به دستشون میرسید، نهایت لذت رو میبردند. به دلیل دغدغه های کمتر، درک شرایط انسانی و اجتماعی بالاتری وجود داشت و به همین تناسب، میزان همزادپنداری با شخصیت ها بیشتر بود. دیگه نه فقط در این رابطه، بلکه در هر موضوع دیگه ای، هیچ چیز مثل قبل نیست و فقط جای شکرش باقیه که نوستالژی هایی به این زیبایی، در روزهای سخت و تنهایی، شاید به عنوان یک خاطره شیرین ماندگار در ذهنمون تداعی بشند و به دادمون برسند.
از اونجایی که سینما از زمان ابداعش تا امروز، آینهی تمام نمای جوامع جهانی بوده و هیچ سوژه ای رو در این صد و اندی سال از دست نداده، از یه جایی به بعد فیلمنامه نویس ها و کارگردان ها فقط زاویه نگاهشون رو به سوژه ها تغییر دادند، چرا که تمام قصه ها با موضوع های متفاوت حداقل یک بار نوشته و ساخته شدند. اما موضوعات سیاسی، با درونمایه انقلابی، در کشورهای مختلف، همیشه از سوژه های محبوب برای کارگردان های سینما بوده و فیلمهای سینمایی زیادی بوده که در این راستا ساخته شده. داستان فیلم V For Vendetta یا الف مثل انتقامجو، با اینکه به طور کلی بر اساس داستانی واقعی ساخته نشده، ولی ادای دینی کرده به اتفاقاتی که در سال 1605 توسط شخصی به نام گای فاکس افتاده. اما مهم ترین نکته اینه که فیلم، یه مفهوم بسیار مهم و تاثیرگذار رو به بیننده منتقل میکنه که افراد قدرتمند زیادی تو دنیا، از اون ترس و واهمه دارند و همه تلاششون می کنند تا باهاش رو به رو نشند. این اتفاق مهم وحدتِ مردمه که اگه با هم متحد بشن، از تمام نیروها و قدرت های بزرگ دنیا جلو میزنند.
فیلم سینمایی انتقام جو، از همون دقایق و سکانس های اول فیلم، تکلیفش رو با مخاطب روشن میکنه و به درستی نشون میده که قدرت مردم از قدرتهای بزرگ دنیا بیشتره، به شرط اینکه به حقوق و منفعت خودشون آگاه باشند. جالبه بدونید که این فیلم، اولین تجربه کارگردانی جیمز مکتیگو در سال دو هزار و پنجه که با بازیگرهای سرشناسش مثل هوگو ویوینگ بازیگر ارباب حلقه ها و ناتالی پورتمن بازیگر فیلم های حرفه ای و قوی سیاه، این اثر رو به فیلمی بسیار ماندگار و درخشان در این ژانر تبدیل کرده. تهیه کننده های فیلم، جوئل سیلور و واچوفسکیها که تهیه کننده های سه گانه ماتریکس هم بودند، بودجه ای ۵۰ میلیون دلاری رو براش در نظر گرفتند، که با فروش 133 میلیون دلار در گیشه ها، سود و درآمد نسبتاً خوبی رو تجربه کرد و با مضمونی که داشت، دست خالی، جشنواره های سینمایی رو ترک نکرد.
قصه فیلم
با اینکه اثر محصول سالِ 2005 اما داستان فیلم، در سال ۲۰۲۰ و در جریان دومین جنگ داخلی آمریکا اتفاق میفته، در دورانی که دنیا، در جنگ و آشفتگی قرار داره و همزمان یک بیماری به اسم ویروس سنت ماری در کل اروپا پخش شده. در این میون اما، یک دولت امنیتی به سرپرستی آدام ساتلر، سرزمین انگلیس رو اداره میکنه که توسط این دولت، مهاجرها، مخالفان سیاسی، یهودی ها، مسلمون ها، حتی ملحدها و افراد زیادی رو در اردوگاههای کار اجباری زندانی و اعدام می کنند. کشور، شکاف طبقات زیادی داره و ایرلندیها در پایینترین طبقه اجتماعی به سر میبرند. اما در تاریخ ۴ نوامبر، مردی که خودش رو V معرفی میکنه که یک آنارشیسته و نقاب گای فاکس معروف رو روی صورتش میذاره با بازی هوگو ویوینگ، ایوی یکی از کارمندهای شبکه تلویزیونی بریتانیا با بازی ناتالی پورتمن رو از دست پلیس مخفی، در حین تعرض، که به خاطر منع عبور و مرور در شب گیر افتاده بود، نجات میده. ایوی هاموند که خودش یه زن جوون از طبقهی کارگرِ، پدر و مادر خودش رو طی همین قضایا از دست داده. V، ایوی رو به پشت بوم خونه میبره و در اونجا، تخریب بنای اولد بیلی رو که خودش ترتیب داده بود تماشا میکنه. همزمان از بازرسی به اسم فینچ خواسته میشه تا کارهای V رو دنبال کنه.
در این مدت، V شخصیتهای مهم دولت حاکم رو، پشت سر هم ترور میکنه و بعد از مدتی کوتاه رئیس پلیس میفهمه که ترور شده ها، افرادی بودند که قبلاً در زندان سیاسی همکاری داشتند و سلاح های بیولوژیک رو روی زندانی ها آزمایش میکردند و پدر و مادر ایوی نیز از دسته همین مخالفان دولت انگلیس بودند و تنها بازمانده اون زندان و آزمایش های ترسناک، V هست که در حال انتقام از جنایات رژیمه. واضحه که شخصیت آرمانگرایی مثل V که اسمش ایهامی از vendetta به معنای انتقام و victory به معنای پیروزیه. تا لحظه آخر برای آزادی جامعه دست از تلاش بر نمیداره و مردم رو که نظاره گر ظلم هستند، به نبرد خیر علیه شر دعوت میکنه.
دوبله فیلم
اگه تا الان فیلمای دوبله شده زیادی رو نگاه کرده باشید، قطعا خوب میدونید که دوبله فیلمهای پر هزینه، پر جمعیت و اکشنِ این چنینی، به مراتب سخت تر از فیلم های درام و کم شخصیته. همینطور فضایی که به فیلم حاکمه و آواهای بیرونی مثل صداهای انفجار، تخریب و به طور کلی ساند افکت ها، برای گویندگان و مدیر دوبلاژ کار رو مشکلتر میکنه. فیلم با مونولوگ ها و صدای زیبا اما بغض آلود مینو غزنوی شروع میشه که به جای ایوی با بازی ناتالی پورتمن گویندگی میکنه. مونولوگ هایی که از تفکر به رهایی و آزادی و دل تنگی از V مردی که نه ایوی بلکه اروپا رو نجات میده، حرف میزنه. با تماشای نسخه دوبله فیلم، میبینید که چقدر درست و به جا صدای مهربون و دلنشین مینو غزنوی روی صورت معصوم، پر احساس اما نگران ناتالی پورتمن نشسته، تا جایی که پختگی صدا غزنوی نسبت به صورت کم سن و سال پورتمن به چشم نمیاد. غزنوی تمامِ مدت فیلم با تمام احساسات ایوی، از نگرانی سکانس های اول، آرامشی که با بودن کنار v به دست میاره، تا لحظه انتقام، همراه میشه و ثانیه ای اون رو رها نمیکنه.
ولی شخصیت v که تمام مدت فیلم صورتش، با یه ماسک عجیب و غریب مخفی شده موتور محرک فیلمه و وقتی که چهره بازیگر پنهون شده، تکیه گاه های بعدی اون به عنوان یک هنرپیشه، زبان بدن و صدای اونه که میشه گفت، هوگو ویوینگ در قامت یک مرد انتقام جو برای این نقش، انتخاب بسیار درستی بود، شخصیتی مقتدر و با وجود اینکه صورتش دیده نمیشه اما، تمام ابهت نقش رو با صدا و بدنش حفظ کرده و دوبله این نقش هم باید به عهده گوینده ای بود که بتونه همزمان صلابت صدا و نقش رو به صدا و تصویر بکشه و نصرالله مدقالچی بهترین انتخاب ممکن برای این ابر قهرمان کمیک بود. ظرافت و زیبایی صدای غزنوی در کنارِ صدای پر قدرت مدقالچی، هارمونی زیبایی در فیلم ایجاد کرده. فیلمی که پر از بازیگرای خوبه، قطعا گویندگان خوب زیادی رو هم می طلبه، صدای محمود قنبری به جای استفان ریا در نقش اریک فینچ، رئیس پلیس ارشد نیو اسکتالند ، یک شخصیت مکمل اما تاثیرگذاره که در کنار روبرت گریوز در نقش دومینیک استون، گروهبان بازرس فیلم با صدای کنترل شده و مسلط منوچهر والی زاده، دو شخصیتی هستند که با پیدا کردن اطلاعات، ریتم فیلم و نگه میدارند.
میثم نیکنام با انرژی همیشگی و قدرت صدایی که داره به درستی و به اندازه از پس گویندگی راجر علام در نقش لوئیس پروترو براومده که صدای لندن بود و سابقه فرماندهی در اردوگاه کار اجباری رو هم داشت. بهمن هاشمی که خودش سابقه اجرا هم داره در این فیلم، به جای استفان فرای در نقش گوردون دیتریش گویندگی کرده، مجری شبکه بی تی ان، که سعی داره با هیجان های کاذب مردم رو پای تلویزیون نگه داره و سرشون رو گرم کنه. رضا آفتابی هم گوینده نقش پیتر کریدی، رئیس پلیس مخفی بریتانیا با بازی تیم پیگوت اسمیتِ، که تا لحظه آخر جلوی v کوتاه نیومد. آفتابی با نوسان هایی که در صداش برای دوبله این نقش به وجود اورد و لحنِ گزنده و شرورانه ای که در سکانس های آخر فیلم برای اون در نظر گرفت، تناسب خوبی بین صدا و چهره پیتر کریدی ایجاد کرد. افشین زی نوری هم به جای بن مایلز در نقشِ راجر داسکوم صحبت میکنه. رئیس بخش تبلیغات دولت و مدیر اجرایی شبکه تلویزیونی بریتانیا که تلاش میکنه در حین حفظ ظاهر، جلوی برقراری عدالت رو بگیره. و در نهایت محمدعلی دیباج با صدای خشن اما مقتدر، به جای جان هرت، در نقش آدام ساتلر گویندگی کرده که نماینده سابق محافظه کار پارلمان و معاون وزیر دفاع و صدراعظمِ کشور بریتانیاست. استاد دیباج با صدایی که از خشم، حرص و عقده پره، نماینده خوبی برای صدای جان هرتِ که این نقش رو انقدر تا این حد قوی به تصویر کشیده.
از دلایل مهمی که باعث شده دوبله این فیلم ماندگار بشه، یکی تناسب صدای گوینده ها با چهره بازیگراس که در درجه اول نقش و بازی ها رو برای مخاطب باورپذیرتر میکنه. نکته دوم حس و حالی که گوینده های فیلم بعد از خود بازیگرها، به نقش ها دادند و از کوچکترین جزئیات و واکنشی گذر نکردن و در آخر باید گفت که در راس تمامی اینها مدیریت دوبلاژ هماهنگ و مسلط محمود قنبری که تجربه خوبی در این کار داره، وی مثل وندتا یا الف مثل انتقامجو رو به یکی از بیادموندنی ترین و تاثیرگذارترین فیلم های اوایل سال 2000 تبدیل کرده. بدون شک هیچ حسی به اندازه حسِ رهایی، برابری و احترام نمیتونه یک انسان رو به وجد بیاره و اون رو به بلوغ برسونه؛ این حسی که شاید در حین دیدن فیلم و بعد دیدنش هممون هر چقدر کوتاه تجربه کرده باشیم.
ولودیمیر الکساندرویچ زلنسکی
شاید کمتر کسی، حتی از بینِ خود مردم اوکراین، فکرش را میکرد که روزی رئیس جمهور این کشور چهل و نه میلیونی،کمدین مطرح و شیرینِ این سرزمین، ولودیمیر زلنسکی بشود. کسی که که از سال 2015 تا 2019، در سریالِ کمدی- سیاسیِ پر طرفداری با نام خادمِ ملت ایفای نقش کرد و در قالب شخصیتی با نامِ واسیل پتروویچ، که به شکل غیرمنتظره ای به عنوان رئیس جمهور کشور اوکراین انتخاب میشود، درخشید. نکته جالب این اتفاق این است که، زلنسکی در ۳۱ دسامبر ۲۰۱۸ همزمان با سخنرانی سال نوِ رئیسجمهور این کشور پترو پروشنکو، در کانال تلویزیونی ۱+۱، نامزدی خود را برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۹ اوکراین اعلام کرد. ودر نهایت، به شکل شگفت انگیزی با آرای بالای مردم، خصوصا جوانان این کشور، رئیس جمهور منتخب مردم در سال 2019 میلادی شد.
بهتر است اول، سراغِ زندگینامهِ این مردِ متفاوتِ سیاست، اقتصاد و هنر برویم و با او تا حدودی آشنا شویم. ولودیمیر الکساندرویچ زلنسکی، متولد ۲۵ ژانویه سال ۱۹۷۸ در کشور اوکراین است و در منطقه ای با نام کریفیی ریه که در جنوب شرقی اوکراین قرار دارد و اکثر مردم آنجا به زبان روسی صحبت می کنند، بزرگ شده است، زلنسکی قبل از اینکه وارد عرصه هنر شود، از دانشگاهِ ملی اقتصاد کیف، در رشته حقوق فارغ التحصیل شده و پس از مدتی کوتاه وکارآموزی و فعالیت در این حوزه، وارد حرفه مورد علاقه اش، سینما و به طور کلی هنرهای تصویری شده و پس از چند سال فعالیت در این حرفه، یک شرکت تولید فیلم و سریال به نام کوارتال ۹۵ تاسیس کرده است، که در آنجا فیلم ها و انیمیشن ها و سریال هایی از جمله خادم ملت تولید شده اند، که خود زلنسکی در این اثر، ایفاگر نقش رئیس جمهور اوکراین است، این سریال از سریال های پر طرفدار اوکراین، و حتی جهان است، که به شکل دوبله شده مدتی در پلتفروم فیلیمو قرار داده شده بود. و قصه این سریال در رابطه با معلمی سی و چند ساله که به شکل غیرمنتظرهای، به عنوان رئیسجمهور اوکراین انتخاب میشود، و پس از یک ویدیوی ویروسی، که توسط یکی از دانشآموزانش فیلمبرداری شده، او را نشان میدهد که بر علیه فساد دولتی در کشورش، با عصبانیت، شروع به تلخی و ناسزاگویی می کند.
ستاره ها) بر میگردد، که اقتباس شده از، یک مسابقه رقص بریتانیایی، با اجرای تینا کارول و ایوانا اونوفریچوک است. زلنسکی در این ریالیتی شو، که در چند برهه زمانی با حضور 8 داور قضاوت میشد، به عنوان رقصنده حضور داشت. او در سال 2008 این بار در جایگاه تهیه کننده در تلویزیون ظاهر میشود و با سریال سواتی که داستان خانواده ای را روایت می کند که با هم ضد و نقیض های فراوانی دارند، مردم را شب ها، منتظر پای جعبه جادویی نشاند. این سریال از سال 2008 تا 2012
به مدت چهار سال ادامه پیدا کرد. اما سومین حضور زلنسکی در عرصه تصویر، به سینما که بسیار منتظر آن بود، بر میگردد، او در سال 2009 با فیلم سینمایی (عشق در شهر بزرگ) و نقش ایگور، روی پرده های نقره ای سینمای اوکراین و جهان رفت. قصه این فیلم به چند جوان مربوط میشود که طی یک طلسمی، از تمایلات جنسی و عشقی محروم میشوند، تا به عشق حقیقی خود دست پیدا کنند، زلنسکی در این فیلم، که قسمت دوم آن هم در سال 2012 ساخته شد، در نقش یکی از این جوانان درگیر این جادو، ایفای نقش کرده است و به زعم برخی از منتقدان، درخشان ظاهر شده. فیلم سینمایی ( عاشقانه اداری. زمان ما) دومین فیلم این کمدین مستعد در عرصه سینماست، که اقتباسی از فیلمی روسی با همین نام و محصول سال ۱۹۷2 است، که توسطِ الدار ریازانوف ساخته شده و زنلسکی در این اثر هم، با بازی در نقش آناتولی افرموویچ ، مانند فیلم قبلی، خوش درخشیده است. اما حضور او با فیلم سینماییِ کمدی تاریخی (رژفسکی در مقابل ناپلئون) در همین سال، این بار، شکل دیگری به کارنامه هنری او داد، و با بازی در نقشِ ناپلئون بناپارت، که قرار بود سرزمین روسیه را هم به چنگ خود در آورد، ثابت کرد که فقط نه تنها ژانر کمدی، بلکه تاریخ و ژانر تاریخی سینما را هم خوب میشناسد. فیلم سینمایی 8 قرار اول، به کارگردانی دیوید دودسون و الکساندر مالیا است که در سال 2012، سالی که به لحاظ پر مشغله بودن در سینما و تلویزیون برای زلنسکی یک رکورد محسوب میشود، روی پرده نقره ای سینما رفت. او در این فیلم در نقش یک دامپزشک، که منتظر شرایطی مطلوب است و بعد از پیش آمدنش، از آن فرار میکند، تمام وجوه یک کمدین را تجربه کرده است. سال 2014 زلنسکی این بار سراغ دوبله میرود و این تجربه شیرین و جذاب را هم به کارنامه کاری خود اضافه میکند. او گوینده نقش خرس معروفی به نام پدینگتون، در فیلم (پدینگتون) میشود و چالش هایی که برای گویندگی در این نقش معروف ، برای او به وجود آورده است، به گفته خودش این تجربه را برایش بسیار لذت بخش و ماندگار کرده است. فیلم روایت کننده سرنوشت خرسی است که اجازه پیدا می کند، در کنار خانواده ای زندگی کند، اما به دلایلی از آن خانه طرد میشود که در ادامه داستان، مسیر سختی انتظار او را میکشد.
او در سال 2014 در فیلم سینمایی عشق در وگاس، که در ادامه سری فیلم های عشق در شهر بزرگ ساخته شده، ایفای نقش کرده است.
از ولودیمیر زلنسکی فیلم های: هشت تاریخ جدید و من، تو، او، او ، که در همان سبک های کمدی پیشین ساخته شده است، به ترتیب در سال های 2015 و 2018 روی پرده سینما رفت. اما می توان به جرات گفت که مهمترین اثر تصویری او سریال خادم ملت بود، که از سال 2015 آغاز و تا 2019 و زمان کاندیداتوری زلنسکی در جایگاه رئیس جمهور، در جهان واقعی، نه سریال، ادامه پیدا کرد. طبق صحبت های گفته شده پیشین، ولودیمیر زلنسکی در ۳۱ دسامبر ۲۰۱۸ زمانی رئیس جمهور این کشور، مشغول سخنرانی سال نو میلادی بود، از تصمیم مصمم خود برای نامزدی برای ریاست جمهوری این کشور خبر داد. زلنسکی در آن دوران خیلی در جهان سیاست شناخته شده نبود، ولی قبل از دور انتخاب به یکی از پیشتازان نظرسنجیها در انتخابات تبدیل شد. به دلیل درک بالا از شرایط روز و جوانان، و محبوبیتی که به دلیل هنرمند بودن تا به آن روز نصیبش شده بود، با کسب ۷۳٫۲ درصد آرا در دور دوم انتخابات پترو پروشنکو را شکست داد و رئیسجمهور اوکراین شد. او که در مناظره ها خودش را دارای خوی و منشی عوامگرا و ضد فساد معرفی کرده بود، و با سخنرانی به زبان روسی، حمایت شهروندان روسی تبار شرق اوکراین را هم، در توشه شانش خودش قرار داده بود، توانست حمایتِ قسمت عمده ای از مزدم اوکراین را از آن خودش کند و رئیس جمهور کشور اوکراین شود.
همه چیز داشت برای مردم شاد و زیبای اوکراین، با رئیس جمهور مردمی و خوش مشربش خوب پیش میرفت، تا گمانه زنی هایی که همه آن را تهدیدهای عملی نشده میدانستند، به واقعیت تبدیل شد.
همینطور که کسی فکرش را نمیکرد، که یک کمدین و هنرمند روزی بر منصب ریاست جمهوری کشور اوکراین بنشیند، تصور این هم که، تمام این شادی ها و روزهای مفرح این سرزمین، تبدیل به لحظه هایی شود که صدای انفجار، جای صدای خنده را بگیرد، برای مردم این سرزمین محال و باور نکردنی بود. جنگی که کشور روسیه به راه انداخت، و رئیس جمهور و بازیگر کمدی اش را، این بار نه در قامت بازیگر و نه در هیچ فیلم و سریالی، بلکه در واقعیت و در قامت یک سرباز که ماند، جا نزد و همچنان در حال دفاع کردن است، قرار داد. در خلال جنگ اوکراین، ویدیویی با موضوع و محوریت جنگ، توسط تیم رسانهای اوکراینیها ساخته شد که بسیار موفق و تاثیرگذار بود و از جایی که زلنسکی هم کار دوبله انجام داده و یک بازیگر شناخته شدست، روایت کننده این ویدئو تلخ و عمیق به زبان انگلیسی است. جنگی که به گفته بعضی ها گسل بین اروپای شرقی و روسیه رو حتی پررنگتر از قبل کرد و بدترین کمپین تاریخ برای اعتبار روسها بود.
کمدینی که اهداف و انگیزه های اصلیش، عدالت، حال خوب و صدای خندیدن بچه های سرزمینش بود، حالا زندگی خودش و مردم کشورش، تبدیل به یک تراژدی عظیم در حد و اندازه آثار شکسپیر، یا شاید بیشتر از آن شده باشد.
زلنسکی را شاید بتوان تنها رئیس جمهوری در تاریخ دانست که سرنوشت پارادوکس گونه اش ، این روزها نقل محافلِ سیاسی و غیر سیاسی مختلف جهان شده باشد.
این روزها شاید، به دلیل جو سیاسی موجود در کشورمان، این تفکر بر ذهنمان حاکم شده باشد که ایران و افرادی که در آن زندگی می کنند به شدت اهل سیاست یا حتی سیاست زده هستند. اما با کمی تحقیق و تفحص متوجه خواهیم شد که این ویژگی فقط مختص به ایرانی ها نیست و در هر جای دنیا، با هر تفکری، هستند کسانی که خودآگاه و ناخودآگاه، دغدغه هایشان به عالم سیاست گره خورده باشد. افرادی زیادی که با حرفه ها و رشته های گوناگون وارد این حوزه میشوند. اما در این مقاله، میخواهیم به هنرمندان مشهور و پرآوازه، یا بر عکس، سیاستمدارانی که سیاست و هنر، به تنهایی آنها را اغنا نکرد و حضور خودشان را منهای حرفه ای که داشتند، در یکی از این دو حوزه هم موثر میدانستند صحبت کنیم.
باراک اوباما
عرصه سیاست مثل یک جاده پُر پیچ و خمِ ناشناخته میمونه که هر لحظه باید برای یک مسیر عجیب و غیر منتظره، خودمون رو آماده کنیم. جهانی که هر لحظه و هر روزش اگه برای بقیه آدم های معمولی دنیا، یک لحظه و روز عادی به حساب بیاد، اما ممکنه برای یک سیاستمدار، یک روز خاص، خطرناک یا شگفت انگیز باشه. ولی مهمترین و شاید بشه گفت سخت ترین ویژگی این جهان پر از فراز و نشیب، زیر ذره بین بودن انسان های جامعست، یعنی هر رفتار، کُنش یا واکنشی که برای افراد عادی جامعه، یک اتفاق کاملا ساده و معمولی به حساب میاد اما، برای یک سیاستمدار، یک حادثه بزرگ و عجیب و پر از واکنش رو رقم میزنه. اگه قرار بر صداقت باشه، باید بگیم که منصب قدرت و تصمیم گیری، برای اکثریت انسانهای این کره خاکی، یک موقعیت جذاب و پر طرفداره. اما شاید زمانی که افراد بدونند و بفهمند، که، حاشیه ها و دردسرهای این اَشغال پر دردسر، که شریف بودن و موندن درش امری سخت و دشواره، بیشتر از منافع و مزایای اونه، به راحتی ازش انصراف بدند و مسیر زندگیشون رو با شغل ها و حرفه های جذاب، اما بی خطرتر و کم دردسر تر هموار کنند.
سیاستمدارهای زیادی در طول تاریخ، بعد از اتمام مقام و منصبی که البته با خواست خودشون بهشون واگذار شده بود، مسیر و شغلی رو انتخاب کردند که شاید همیشه و از همون ابتدا، انتخاب اولشون بود. حرفه ای که پیچیدگی های سیاست رو نداره و نگاه برابر انسان به انسانه.
باراک حسین اوباما در تاریخ ۴ اوت سال ۱۹۶۱ در هونولولو مرکز ایالت هاوایی متولد شد، اون فرزندِ یک مهاجر کنیایی سیاهپوست و یک زن سفید پوست از اهالی ویچیتا در ایالت کانزاس است. اوباما که پدربزرگش در جریان مبارزات استقلال طلبانه کنیا از بریتانیا بود، جزو چندین هزار نفر کنیایی بود که راهی بازداشتگاه حکومت دست نشانده بریتانیا شد. پدر و مادرش در دانشگاه هاوایی در مانوا با یکدیگر آشنا شدند، آن دانهام، مادر اوباما با وجود مشکلات متعدد مالی و غیرمالی که داشت، در رشته مردم شناسی از همان دانشگاه مدرک دکترا گرفت. با وجود اینکه پدر و پدر خوانده اوباما هر دو مسلمان بودند اما اوباما از همون سنین کودکی از دین مسیحیت پیروی میکرد و از چهار سالگی به بعد در کشور اندونزی اقامت داشت. اوباما ابتدا در سال ۱۹۸۳ لیسانس علوم سیاسی خودش رو با گرایش روابط بین الملل از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد و در سال ۱۹۸۸ بعد از یک سابقه کاری چند ساله در شیکاگو، با گرفتن کمک هزینه تحصیلی به دانشگاه حقوق هاروارد وارد شد. در هاروارد به اندازه ای اوج گرفت که در دومین سال تحصیلش به ریاستِ ژورنال مشهور نشریه قانون هاروارد انتخاب شد. اون اولین رئیس رنگین پوست نشریه حقوقی بود. اوباما خیلی زود دکترای حقوق خودش رو از دانشگاه هاروارد با کسب درجه افتخار دریافت کرد و بعد از اینکه فارغ التحصیل شد به شیکاگو بازگشت و به کارش به عنوان وکیل حقوق مدنی ادامه داد. سال 1992 بود که با میشل لاواون رابینسون، نویسنده و حقوقدان آمریکایی آشنا شد و در همون سال ازدواج کرد. اون ها بعد ها صاحب دو دختر به نام های مالیاآن و ناتاشا شدند.
از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۴ به تدریس درس هایی با مضمون حقوق اساسی در دانشگاه شیکاگو اشتغال داشت.
اما با تلاشی که در رشته حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه داشت و خیلی زود اونها رو به ثمر نشوند، برای خیلی از افراد هم سطح و هم رده اوباما، قابل پیش بینی بود که اون وارد جهان سیاست بشه. اوباما در 4 ژانویه ۲۰۰۵ وارد سنا شد و با وجود بی سابقه و تازه وارد بودن در واشنگتن، گروهی از مشاوران خوب و درجه یک رو که معمولاً سناتورهای تازه کار به اونها توجه نمی کردند، به کار گرفت و پیت روز، یکی از قدیمی ترین و باسابقه ترین آدم های این عرصه رو در امور سیاست ملی، در جایگاهِ رئیس ستاد خودش برگزید و با کنار زدن هیلاریکلینتون، تنها رقیب جدی در کنگره ملی دموکرات، به عنوان نامزد این حزب معرفی شد. جالبه که بدونید اوباما پنجمین آفریقای آمریکایی هست که به مجلس سنا راه پیدا کرده و همچنین سومین آفریقای آمریکایی که با رای بالا به عنوان سناتور برگزیده شده. و در نهایت، باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ که در ۴ نوامبر برگزار شد با کسب ۳۶۵ رای الکترال رقیب خودش مک کین رو که ۱۷۳ رای الکترال به دست اورده بود، شکست داد و به پیروزی رسید و به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا انتخاب شد. همان زمان در کنیا زادگاه و جزیره اوباما در شرق آسیا که هم نام اوست، مردم جشن گرفتند تا نخستین رئیس جمهور رنگین پوست آفریقای تبار آمریکا پس از ۴۳ریاست جمهوری وارد کاخ سفید بشه. سال 2009 بود که کمیته نروژی صلح نوبل به دلیل تلاش فوق العاده برای تقویت دیپلماسی بینالمللی و ترغیب همکاری میان مردم، جایزه صلح نوبل سال رو به باراک اوباما اهدا کرد.
باراک اوباما از اواخر سال 2008 تا اواخر سال 2016 یعنی هشت سال و دو دوره، رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا بود، اگر بخواهیم از تمام این هشت سال و موانع و پستی و بلندی هایی که تجربه کرد و بعضی ها رو به سرانجام رسوند و بعضی ها رو نه، حرف بزنیم، زمان زیادی رو می طلبه، اما با وجود تمامی اتفاق هایی که در کشور آمریکا افتاد، اوباما همیشه حمایت قشر تحصیلکرده و هنرمند و روشنفکر آمریکا رو به همراه داشت.
اما امروز که پنج سال از عدم حضورش در عرصه مرموز و پر چالش سیاست میگذره و مقام بالا و پر قدرت رئیس جمهوری کشور آمریکا رو تجربه کرده، شاید بهتربن فرصت بود که به دنبال علاقه شخصی و همیشگیش، یعنی ساخت مستند و فیلمسازی بره. تصمیمی که مدت های انتظارش رو میکشید تا بهش جامه عمل بپوشونه رو بالاخره عملی کرد و با درآمدی که تو تمام این سالها انباشه کرده بود، به همراه همسرش میشل، یک کمپانی تولید فیلم به نام Higher Ground Productions یا تولیدات زمینی عالی تاسیس کردند. میشل و باراک اوباما تولیدات خودشون رو که شامل مستند، برنامههای تلویزیونی و فیلم میشه، برای شبکه آنلاین نتفلیکس میسازند.
باراک اوباما، رئیس جمهوری سابق ایالات متحده آمریکا در مصاحبه با شبکه نت فلیکس، گفته که قراره با همکاری این رسانه جهانی، مجموعه برنامههای تلویزیونی که حاوی ایدههایی الهام بخش برای مستند . فیلم و سریال است رو تهیه کنه. اریک شولتز، مشاور رسانهای اوباما در زمان ریاست جمهوری، در رابطه با این مجموعه برنامهها خبر داده که، این زوج در تمام دوران زندگی خودشون، همیشه از افرادی که برای ایجاد جهانی بهتر مبارزه میکردند، حمایت کردند. اما قصد و تصمیمشون بر این هست که این کار رو به شیوهای جدید و منحصر به فرد، ادامه بدند و با به اشتراک گذاشتن داستانهای زندگی و ایدههای خودشون، به این گروه از افراد کمک کنند. توی این برنامه ها، مسائل و موضوعاتی که برای اوباما مهم و ارزشمند هستند، توسط خود اون مطرح و به بحث گذاشته میشند؛ مسائلی مثل سیستم بهداشت و درمان آمریکا، سیاست خارجی و مهاجرت و تغییرات آب و هوایی که در راس اینهاست. . اما در برنامههای تهیه شده توسط میشل، قراره به موضوعاتی پرداخته بشه که اون در مدت ۸ سال اقامتی در کاخ سفید داشت، برای موفقیت در اونها تلاش کرده. مثل ترویج ورزش و تغذیه سالم برای مردم آمریکا. این مجموعه برنامهها، شامل بخشهای مستند و حتی تخیلی هستند. و گفته میشه که باراک اوباما به هیچ عنوان قصد نداره که از این برنامهها برای واکنش یا پاسخ به جانشین خودش دونالد ترامپ استفاده کنه.
اما نکته ای که باعث شد، سراغ این موضوع بریم و این مقاله نوشته بشه، اجرا و گویندگی باراک اوباما برای مستند راز بقاست. با اینکه همه جهان، خصوصا مردم آمریکا میدونستند که اوباما علاقه زیادی به طبیعت و محیط زیست داره، اما تصور اینکه روزی بعد از چند سال گذشتن از بالاترین جایگاه اجتماعی و سیاسی در آمریکا، اوباما گوینده سری برنامه های مستند راز بقا و حیات وحش بشه، برای همه دور از ذهن بود. این داستان تا جایی پیش رفت که پلتفروم نتفلیکس، تیزر مجموعه مستند حیات وحش جدیدش رو با روایت هم صوتی و هم تصویری باراک اوباما، رئیس جمهور سابق کشور آمریکا منشر کرد. به گفته افرادی که قسمتی از این مستند رو دیدند، با صفت خیره کننده از اون یاد کردند که توسط باراک اوباما روایت میشه. در این مستند که به گفته نتفلیکس و شبکه های اجتماعی کیفیت بسیار بالایی داره و بعضی از دیدنیترین پارکهای ملی کره زمین رو در محوریت قرار داده، قرار است از تاریخ ۱۳ آوریل از طریق این سامانه نمایش آنلاین عرضه بشه. این مستند پنج قسمتی که با نام پارکهای ملی شگفت انگیز ما از خلیج مونتری در کالیفرنیای شمالی به پارک ملی یلوستون در وایومینگ، پارک ملی تساوو در کنیا و پاتاگونیا در شیلی سفر خواهد کرد، یک کمپین حفاظت از طبیعت و حیات وحش رو در کنار این مجموعه راهاندازی میکنه.
این اولین باری است که باراک اوباما برای اثری که تولید کمپانی Higher Ground Productions که متعلق به خودش و همسرش میشل اوباماست، مقابل دوربین میره. و از اونجایی که اوباما، قدرت کلام و فن بیان مناسب و قابل قبولی داره و در کنارش به طبیعت هم علاقه مند است، باید منتظر یک روایت تاثیر گذار و منحصر به فرد از مردی باشیم، که از این به بعد بدون هیچ نگاه سیاسی به طبیعت و چرخه اون نگاه میکنه و فارغ از هشت سالی که قدرتمند ترین رئیس جمهور کشور دنیا بود، حالا و امروز در جایگاه گوینده و گزارشگری بی مطالبه و بی تکلف، حیات وحش و طبیعت رو به صدا و تصویر میکشه.
رونالد ریگان
رونالد ریگان، دموکراتی که از یک جایی بعد تصمیم گرفت جمهوری خواه شود. او لیسانس خود را در دانشگاه در رشته اقتصاد و جامعهشناسی گرفت و بعد از فارغالتحصیل شدن، به آیووا رفت تا در یک رادیو مشغول به کار شود، در سال ۱۹۳۷، به ایالت لس آنجلس نقل مکان کرد و به عنوان بازیگر، اوایل در فیلمها و سپس در تلویزیون مشغول به کار شد. از فیلم های پر آوازه این سیاستمدار سرشناس باید به نوت راکنی آمریکایی, ردیف پادشاهان, وقت خواب برای بونزو اشاره کرد. ریگان مدتی در جایگاه رئیس صنف بازیگران صحنه و بعد از آن به عنوان سخنگوی جنرال الکتریک یا جی ئی مشغول به کار بود که این حضور، نقطه شروع او در حوزه سیاست شد. او در سال ۱۹۸۰ و پس از مدت ها انتظار، رئیس جمهور ایالت متحده شد. سیاست فرصت زیادی نداد تا ریگان بتواند نقش آفرینی بسیاری در سینما داشته باشد. اما از بین آثار ریگان، دوبله و صدای منحصر به فرد ژرژ پطروسی، بر روی نقش جرج کاستر در فیلم خط سانتافه بسیار شنیدنی شده است. نانسی ریگان همسر رونالد ریگان هم، با نام اصلی، نانسی دیویس در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ از بازیگران هالیوود بود و در فیلمهایی مانند صدای بعدی که میشنوید، شب به صبح و مغز دونووان بازی کرد و پس از ازدواج با ریگان بانوی اول آمریکا شد.
آرنولد شوارتزنگر
شاید برایتان جالب باشد که بدانید قهرمان سری فیلم های ترمیناتور، آرنولد شوارتزنگر، هشت سال دوره فرمانداری ایالت کالیفرنیای آمریکا در کارنامه سیاسی خود دارد. او قبل از رسیدن به فرمانداری کالیفرنیا، ریاست شورای شهر، همینطور نظارت بر وضعیت آمادگی جسمانی، ورزش و تغذیه کشور آمریکا را در زمان جورج بوش پدر به عهده داشت. او همچنین در آن زمان، در مقام مشاور ستاد انتخاباتی جورج بوش، فعالیت میکرد. باید اشراه کرد که آرنولد علاقه مند بود تا دنباله رو ریگان باشد. اما از بین آثاری که از او در ایران نمایش داده شد، چه کسی را میتوان به جای حسین عرفانی در نظر گرفت که آوای این هیبت قدرتمند و تنومند باشد. بی هیچ تردیدی صدای حسین عرفانی در سری فیلم های ترمیناتور یا نابودگر، نقش اساسی و مهمی بر روی جذب مخاطبان ایرانی داشت.
کلينت ايستوود
خالی از لطف نیست که بدانید، کلينت ايستوود، بازيگر قدرتمند و کارگردان کار بلد هاليوودي هم زمانی را در عالم سياست به سر می برد. ایستوود که نزدیک به سه دهه است که برای چندمین مرتبه لقب بهترين بازيگر وكارگردان تاريخ سينماي جهان را بهدست آورده،در جنوب سانفرانسيسکو، يک هتل بسیار بزرگ داشت و نزدیک به دو سال شهردار آنجا بود، براي يك مشت دلار، هري كثيف، پرچمهاي پدران ما، عزيز ميليون دلاري و فیلم محبوب و ستایش شده نابخشوده مهر تایید محکمی بر کارنامه هنری این مرد هنرمند است و کارنامه درخشان و پربار و پر جایزه اش، نتیجه انتخاب های درست او در این حرفه است. دراکثر فیلم های دوبله شده کلینت ایستوود، صدای جذاب و جوان سعید مظفری به گوش میخورد. در کنار تمام مهارت ها و هنرهای این بازیگر بزرگ، این مهارت را که صدای جوان سعید مظفری، چطور به چهره تکیده و افتاده ایستوود میخورد را باید به پای هنر والا و درخشان مظفری نوشت.
کلارک گيبل
غیر ممکن است که بازی زیبا و تاثیر گذار کلارک گيبل بزرگ و خاطره ساز را به یاد نداشته باشید، او که به خاطر بازي در نقش مشهور و ماندگار رت باتلر در فيلم بر بادرفته به شهرت جهاني رسيد، در سال 1942 و در خلال جنگ جهاني، بعد از مرگ همسرش كارول لومبارد به نيروي هوايي ارتش آمريكا پيوست. گيبل در 59 سالگي بر اثر سکتهي قلبي درگذشت. عاشقان سینما او را با آثار دهههاي 30 و 40 ميلادي به ياد ميآورند، دوراني که به کرات و در همه جا عصر طلايي سينما ناميده شده است. گيبل که در دوره نوجواني در کار چوب فعالیت داشت، توانست به يکي از پولسازترين ستارههاي سينماي دههي 30 در آمريکا تبديل شود. شاید تمام آثارکلارک گیبل توسط حسین عرفانی دوبله نشده باشد اما آوای قدرتمند و در عین حال رسای حسین عرفانی در فیلم بر باد رفته، به شکل عجیبی زینت بخش این بازی حیرت انگیز و این نقش ماندگار شده است.
آميتا باچان
شاید خیلی دور از ذهن نباشد که آميتا باچان، بازيگر نامدار باليوود و سینمای هند،که یکی از از تاثیرگذارترین افراد این سرزمین در زمینه هنر محسوب میشود و دوستداران بی شماری دارد، بعد از مدتی جدایی از بازيگري، وارد دنیای سياست شود. باچان که در سال 1984 نمايندهي پارلمان هند شد، بعد از سه سال، مجددا سياست را رها کرد. او که مطرحترين چهره سينماي هندوستان است، تاكنون 12بار موفق به كسب معتبرترين جايزهي فيلم هند شده است و در کنار بازيگري در زمينهي تهيهکنندگي نيز بسیار فعال است. در بیشتر فیلم های سینمایی معروف از جمله قانون، باغبان و فاتح سرنوشت، ما صدای دوبله شده و زیبای خسرو خسروشاهی را بر روی صدای آمیتاباچان شنیده ایم.
دونالد ترامپ
در دنیایی که پول و قدرت حرف اول را میزند، خیلی بعید نیست که شخصی مثل دونالد ترامپ که یکی از ثروتمند ترین افراد در جهان است، سر از دنیای سیاست و سینما در بیاورد، او بر عکس تمام افراد نام برده شده، با تجارتی که سالها به آن مشغول بود، این دو فضا را تجربه کرد، مردی که هتل ها، بار ها، زمین های گلف و فروشگاه هایش سالهای زیادی است که لوکیشن سریال ها و فیلم های سینمایی شده، ترامپ در فیلم سینمایی تنها در خانه 2، گم شده در نیویورک، در نقش خودش، صاحب هتل، در این فیلم به یادماندنی حضور کوتاهی داشت. او همچنان در سال 2004 میزبان یک ریالتی شو به اسم کارآموز، با موضوعی احراز شغل های مدیریتی سطح بالا، در شبکه ان بی سی بود. این سیاستمدار مشهور، سالها پیش در یک مسابقه کشتی کج شرکت کرد و جنجال های زیادی را به راه انداخت.
ژوزف استراد
ژوزف استراد، بازيگر مشهور فيليپيني که کارنامه درخشان و پر باری در دنياي سينما دارد هم مدتي شهردار سانژوان و بعد از آن سناتور شد. او در سال 1988، به عنوان سيزدهمين رييسجمهور فيليپين انتخاب شد و طبق قانون خاص فیلیپین، تا سال 2001 رئیس جمهور این کشور بود.
افراد دیگری از جمله فرد تامپسون، آل فرانکن، چارلز فارل، جک کلی، جرج تاکی، جینا لولوبریجیدا، الساندرا موسولینی هستند که دوست داشتند مزه سیاست را هم بچشند یا بر عکس.
در بخش قبلی به سیاستمداران و هنرمندان کشورهای خارجی اشاره کردیم، که تجربه حضور در دنیای سیاست و هنر را داشتند و فعالیت هایشان در این دو فضا، به شهرت، ثروت و محبوبیتشان کمک زیادی کرده است. اما این بار می خواهیم سراغ هنرمندان و سیاستمداران سرزمین خودمان ایران برویم و فعالیت و حضورشان را در این دو فضای متفاوت بررسی کنیم.
ثریا اسفندیاری
بهتره به سالهای دور برگردیم، به قبل از انقلاب و زمانی که ثریا اسفندیاری، ملکه سرزمین ایران بود. اون دومین همسر محمدرضا شاه پهلوی و فرزند خلیل خان اسفندیاری و نوه اسفندیارخان سردار اسعد از بزرگان ایل بختیار بود و مادرش اِوا کارل تبار آلمانی داشت. ثریا که بین مردم به زیبارویی و ملکهای با چشمان زمردین شهرت داشت؛ از بهمن ماه سال ۱۳۲۹ تا اسفند ماه ۱۳۳۶ همسر محمدرضا شاه پهلوی بود. کودکیش در شهر برلین گذشت، اما در پاییز ۱۳۱۶ به اتفاق خانوادهاش به ایران برگشت و در اصفهان به مدرسه آلمانیها رفت و در آنجا، زبان فارسی را به شکل خصوصی یاد گرفت. در سال ۱۳۲۶ بود که به همراه خانوادهاش به سوئیس رفت. اما با انتخاب و پیشنهاد شمس، خواهر شاه، ثریا جایگاه ملکه ایران را از آن خودش کرد. نکته جالب توجه اینه که ثریا در خاطرات خودش نوشته بود که بزرگترین آرزوی اون قبل از ملکه ایران شدن، هنرپیشگی سینما بوده و این قول رو از پدرش گرفته بود که اگر شاه اون رو نپسندید به دنبال علاقه اول و آخرش یعنی بازی در سینما و هالیوود بره. ولی شاه ایران هم مثل خواهرش، با نگاه اول، اون رو پسنیدید و ثریا زودتر از اون چیزی که فکر میکرد، وارد یک رابطهِ همراه با علاقه ای دو طرفه شد و مراسم نامزدی اونها ۶ دی ۱۳۲۹ برگزار شد. اما به دلیل بیماری طولانیه حصبه ای که ثریا دچارش شده بود، مراسم ازدواجشون عقب افتاد و بعد از دوران سخت کسالت و بیماری، مراسم عقد و ازدواج در نهایت سادگی در ۲۳ بهمن سال 1329 برگزار شد. اوردن یک جانشین برای شاه در هر حکومت سلطنتی، یک اصل مهم بوده و هست، علی رغم اینکه هم شاه و هم ثریا در این رابطه سلامت بودند.
و هیچ مشکل غیر طبیعی وجود نداشت و در سال 1333 برای اطمینان از نبود هر مشکلی به آمریکا سفر کرده بودند، اما انگار تقدیر برای ثریا جور دیگه ای رغم خورده بود و قسمت نبود که تا همیشه ملکه ایران بمونه، پس خیلی توافقی و دوستانه و با کلی تشریفات، در 24 بهمن سال 1336 از شاه ایران جدا میشه و به استقبال رویای همیشگیش، بازیگر شدن رهسپار ایتالیا میشه و زمانی رو در کنار هنرمندان ایتالیایی که از قبل با اون ها آشنایی داشته میگذرونه. در میون اینها کارگردان ایتالیایی به اسم فرانکو ایندووینا که از قبل او را برای فیلم هایش در نظر داشت، پیشنهاد فیلمی به اسم سه چهره یک زن رو میده و به این ترتیب، ثریا وارد دنیای بازیگری میشه.جایی که همیشه آرزوش رو داشت. بازی در اون فیلم سبب آشنایی بیشتر ثریا با فرانکو شد که این آشنایی در در نهایت به وصلت این دو با هم ختم شد. اما چند سال بعد فرانکو، بر اثر سقوط هواپیما جان خودش رو از دست میده و رویاهای ثریا رو به یک تراژدی تبدیل میکنه و ثریا با فاصله کمی پدرش رو از دست میده، بعد از این اتفاق به همراه مادرش به آمریکا مهاجرت می کنند و بعد از چندین سال، یعنی در سال 1994 مادرش که مونس و همدم روزهای تنهایی اون بود هم از پیشش میره و ثریا تنها برادر کوچکش بیژن رو از خانوادش به یادگار میبره. ثریا اسفندیاری در 25 اکتبر سال 2001 و در سن 69 سالگی بر اثر سکته مفزی از دنیا میره و قسمت بیشتر اموالش رو طبق وصیت خودش، به خیره اهدا میکنه، شاید زندگیه ملکه ای که عاشق سینما بود و از سیاست و سلطنت تا هنر، پستی و بلندی های زیادی رو تجربه کرده بود، به فیلم های دراماتیکی که فکر سینما رو در سرش انداختند، بی شباهت نبود.
مجید محسنی
در پیش از انقلاب هم هنرمندانی بودند که دوست داشتند دستی در سیاست داشته باشند و این فضا رو هم تجربه کنند. یکی از این علاقه مندان، مجید محسنی، متولد شهر دیو سپید بود که در ۲ خرداد ۱۳۰۲ در دماوند چشم به جهان گشود. مثل هر بچه دیگری بی تاثیر از علاقه مندی ها و هنرهای خانواده بزرگ نشد و در کودکی و نوجوانی در کنار برادرش حسین که یازده سال از اون بزرگتر بود، بازیگری در نمایشهای مختلف رو شروع کرد و بعد از فعالیت های زیادی که در نمایشهای مختلف و همینطور پیش پرده خوانی داشت، در سال ۱۳۱۸ اولین تجربهِ بازیگری حرفهای خودش رو در نمایشی به اسم سالومه، اجرا کرد و بعد در سال ۱۳۲۶ با بازی در یک تیزر تبلیغاتی، جلوی دوربین رفت. در سال ۱۳۳۰ به شکل جدی و حرفه ای علاقه اصلیش یعنی کار در سینما رو با فیلم خوابهای طلایی به کارگردانی معزدیوان فکری شروع کرد. اما علاقه به حوزه تصویر به مجید محسنی اجازه نداد که علاقه اش به رادیو رو نادیده بگیره و با تلاش و خلاقیتی که در رادیو داشت و خالق شخصیت کمدی انتقادی به اسم عمقُلی صمد شد که یک روستایی ساده دل با لهجهای شیرین بود. محسنی خیلی زود تبدیل به یکی هنرمندان رادیو ایران شد و از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۲ در این نقش به خصوص، زیبا درخشید و اسباب خنده و شادی مردم ایران بود. همزمان در بازیگری هم مثل رادیو، با تلاش و پشتکار فعالیت میکرد. اما از اونجایی که در ارائه هنر هم دغدغه مردم داشت، خیلی دور از ذهن نبود که به سیاست ورود کنه. محسنی دو دوره ، یعنی در دوره بیست و یکم و بیست و دوم از سال 1342 تا 1348، نماینده مردم دماوند در مجلس شورای ملی شد و در سال ۱۳۴۸ هم به عنوان مشاور فرهنگی سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران انتخاب شد. بعد از انقلاب فیلم سینمایی پرستوها به لانه بازمیگردند که محصول ۱۳۴۲ بود و مجید محسنی بازیگر اصلی،نویسنده، کارگردان و تهیهکننده اش بود با پوستر، نسخه و پلاکارد جدید در سینماهای تهران اکران شد.
اون با همکاری جمعی از هنرمندان مثل شکرالله رفیعی و رضا کریمی، عزیزالله رفیعی، احمد شیرازی و مهدی امیرقاسم خانی، استودیو دوبلاژی با نام مهرگان فیلم رو تأسیس کرد که تا سال ۱۳۶۰ فعالیت داشت. در سال ۱۳۶۸ با تئاتر خداحافظ، روی صحنه رفت و این نمایش آخرین اثر این هنرمند بود. مجید محسنی که هم در هنر و هم در سیاست دغدغه مردم رو داشت و تا بعد از انقلاب هم اتفاقات و مسائل هنری رو دنبال میکرد و تا لحظه آخر از علاقه اش به هنر دست نکشید. در پانزدهم تیرماه ۱۳۶۹ از دنیا رفت.
بهروز افخمی
یکم جلوتر بریم به عصر معاصر هنر نزدیک تر بشیم. فیلم سینمایی عروس محصول سال 1369 بود، اما با اکران پر فروش و پر مخاطبش در سال 1370 ندای یک دهه خوب رو به سینمای ایران میداد و کارگردان و فیلمنامه نویس این کار، کسی نبود به جز بهروز افخمی که با دومین اثرش، مخاطبان زیادی رو به سمت و سوی سینماهای ایران کشوند. افخمی که تقریبا هم در حوزه کارگردانی و هم فیلمنامه نویسی، میشه گفت هر ژانری، از کمدی و تاریخی تا درام و جنایی رو تجربه کرده، گزیده کاره و کارنامه سینماییش به اندازه حضورش در حوزه هنر، خیلی پررنگ نیست. بهروز افخمی که تدریس در سینما و عضویت در شورای هنرستان روایت فتح را تجربه کرده بود، به دلیل دغدغه هایی که داشت تصمیم گرفت که حضورش در مجلس رو هم محک بزنه و در سال 78 بعد از آوردن رای، عضو مجلس ششم شورای اسلامی شد. اما هیچ وقت با خاطره ای خوش از آن روزها یاد نمیکنه و از اون دوران، دورانی بسیار حوصله سر بر و خسته کننده یاد میکنه. و در جایی هم عنوان کرده که بیشتر برای کنجکاوی، تحقیق و تجربه برای ساخت اثری که هیچوقت ساخته نشد، سیاست رو انقدر نزدیک و بی پرده تجربه کرده که این احساسات هم در همان سال اول به پایان رسید.
افراد دیگر
افراد دیگری هم مثل محمدرضا شریفی نیا و مسعود فراستی هم بعد انقلاب، در این عرصه حضور داشتند اما به طور کلی تعداد هنرمندان ایرانی در دنیای سیاست، و بر عکس سیاستمداران در فضای هنری، نسبت به هنرمندان دیگر کشورها، خصوصا در دو سه دهه اخیر کمتره. شاید میدونند که حضورشون قرار نیست اتفاق خاصی رو رقم بزنه و در نهایت مجموعه دیگری از عوامل هست که نتیجه اصلی رو مشخص میکنه.
در نهایت، سیاست با اینکه بسیار خطرناک و وسوسه انگیز است اما جذابیت های زیادی را به همراه دارد. شاید مهمترین و جذاب ترین ویژگی این عالم، رساندن تمام مردم سرزمین به یک خواسته مهم و جمعی باشد که کاش تمام سیاستمداران، در کنار منافع کشورشان، در راستای نیازها و خواسته های مردمشان گام بردارند و به فکر صلح و آرامش در جهان باشند
دوبلاژ ایران، در دهه سی و چهل، بهترین روزهای هنری و حرفه ای خودش رو سپری میکرد. روزهایی که، عدهای از افراد خلاق و با انگیزه، با شناخت درست و ایمانی که به هنرشون داشتند، درِ استودیو های دوبلاژ رو میزدند و بدون هیچ توقعی، به هنر و علاقه واقعیشون سلام می کردند. آدمای زیادی توی این دو دهه به استودیوهای تازه تاسیس و تازه نفس دوبله رفت و آمد داشتند؛ اما از بین این آدما، افراد زیادی قید سختی کشیدن و زدند و همون اول آب پاکی رو، روی دست خودشون و آدمهای این حرفه ریختند و بیخیال این فضای سخت و طاقتفرسا شدند. اما اگه پای عشق و علاقه واقعی درمیون باشه، آدما موندن و انتخاب می کنند و چشمشون رو، روی تمام سختیهای دونسته و ندونسته این مسیر پر پیچ و خم می بندد. تمام اینها را گفتیم تا یادآوری کنیم که اگه هنوز دوبله ایران هست و نفس میکشه، مدیون اسم بزرگانیه که با حضورشون به این عرصه اعتبار بخشیدن و اون رو زنده نگه داشتند. اگه دوستدار جهان کارتون ها و دنیای والت دیزنی باشین، اگه فیلم های کمدی کلاسیک، لحظاتی از زندگیتون رو به اوقات خوش و سرگرم کننده ای تبدیل کرده باشه، قطعا تورج نصر سهم بزرگی در این لحظه های بیادموندنی داره، این شخصیت دوست داشتنی رو انتخاب کردیم تا قدم بذاریم به دنیای شیرین دوبله و سرنوشتی که برای تورج نصر رقم خورد.
علاقهای که آقای نصر به دنیای زیبا و تکرار نشدنی کودکی داشتند و هنوز هم دارند، به اندازه زیاده که با وجود گذشتِ سالهای طولانی از اون دوران، هنوزم هم نمیتونند ازش دور بشند و با مهم ترین و دوست داشتنی ترین فصل زندگیشون همچنان روزگار رو سپری می کنند.
کودکی نوجوونی
شاید براتون جالب باشه بدونید، که گوینده شخصیت های پرشور و شوق فیلم و کارتون های بچگیمون، به اندازه ای در دوران تحصیل خصوصاً دوره ابتدایی بازیگوش بودنه که مهمون موقت مدرسه به حساب میومده و خانواده مجبور بودند که سالی سه بار مدرسشو عوض کند. هنر به اندازهای به ذهن و قلب و روح تورج نصر غالب شده بود که اجازه فعالیتهای درسی رو ازش گرفته بود و به جای اون، موسیقی جای مهم و موثرتری در زندگیش پیدا کرده بود. یکی از مشوقهای اصلی آقای نصر، معلم موسیقی ایشون بود که خواسته همیشگیشون از آقای نصر این بود که هیچ وقت از جهان هنر دور نشه و فعالیت اصلیش مرتبط با همین عرصه باشه، چون تمام ویژگیهای یک هنرمند رو در همون دوران بچگی در وجودش احساس کرده بود.
زمان می گذشت و کم کم شخصیت هنری آقای نصر روز به روز کامل تر می شد و دیگه پای هنر تئاتر هم به میون اومده بود و به اندازه ای در این هنر جدی شده بود که روزهای جمعه بچه های محل و مدرسه رو جمع میکرد و با یه پول خیلی کوچیک براشون نمایش اجرا می کرد، و به اندازه ای در این کار حرفه ای شده بود که معلم ها از کارش استقبال میکردند و با بزرگتر شدن، آقای نصر، اجرا و مسئولیت تئاتر مدرسه رو به عهده گرفت.
دبیرستان کم کم به روزهای آخرش نزدیک می شد و طبق تمام برخوردهای کلیشهای اما سرنوشت ساز، معلم آقای نصر در سن ۱۸ سالگی، ایشون رو با یکی از اساتید بزرگ موسیقی ایران، فریبرز لاچینی آشنا کرد و با آموزش ساز جاز و درام، فصل مهمی رو در زندگی آقای نصر رقم زد. علی رغم لذتی که تورج نصر از این هنر بی حد و مرز می برد اما، حضور در عرصه صدا همیشه براشون جذابیت خاصی داشت. که بلاخره یک روز و توی سلمونی داییشون، صدای جذاب و دلپذیر آقای محمود نوربخش، یکی از اساتید بزرگ دوبله ایران، به سمع و نظر ایشون میرسه و در همون سن ۱۸ سالگی، جرقه حضورش برای ورود به عرصه گویندگی و صدا زده میشه. علی رغم مخالفت خانواده اما، عزم تورج نصر جزم شده بود و ایمان داشت که عرصه دوبله همون اتفاق و مسیریه که همیشه انتظارش رو می کشید.
بعد از وارد شدن به فضای دوبله و گویندگی، آقای نوربخش، تورج نصر روبه علی کسمایی یکی از سردمداران عرصه دوبلاژ معرفی میکنه.دوره کارآموزی رو دو سال تموم پیش علی کسمایی میگذرونه و بعد از اتمام دوره گویندگی، یکی از همکارهای استودیو، نصر رو به آقای مانی که در اون زمان از بهترین و موفق ترین گویندگان و مدیر دوبلاژ ایران بودند معرفی میکنه. در کنار حرفه ای و دقیق بودن آقای مانی، اما سخت گیری و جدیتی که در کار داشتند، کار رو تا حدودی برای کارآموزان سخت میکرد و شرایط رو تاب نمیوردند و وارد نشده به این عرصه خارج می شدند، آقای نصر هم از گزند این سختگیریها در امان نبود و بعد از دو سال کار و درخواست کارت کارآموزی، با مخالفت آقای مانی روبرو شد. هرچند آقای نصر ناامید نشد و به حرفه ای که سخت وارد شده بود ادامه داد و در سن ۲۳ سالگی یکی از حرفه ای ترین گویندگان آن زمان شد.
سینما
بین این دو سال و کارهای سخت و آسون و کوتاه و بلند عرصه دوبلاژ، با پیشنهاد آقای محمدعلی زرندی و خانم تاجی احمدی، اقای نصر وارد دنیای سینما و فضای کمدی اون زمان شد. به دلیل جنس صدای خاص و منحصر به فرد و شیرینی که داشت اغلب کارهای کمدی و هندی بهش پیشنهاد میشد. که چون در چند سال قبل اجراهای متعددی در عرصه نمایش و فضای تئاتری داشت، خیلی راحت و بدون دردسر وارد عرصه تصویر شد. اما به طور دقیق مشخص آقای نصر سال 1350 با فیلم سینمایی زیر بازارچه به کارگردانی رضا صفایی جلو دوربین رفتند و تا قبل از انقلاب در چهار فیلم سینمایی بازی کردند.
دوبله انیمیشن برگ برنده اما برگ برنده اصلی آقای نصر در این راه پر پیچ و خم و پیش بینی نشده، دوبله کارتون و انیمیشن های والت دیزنی بود. در کنار گویندگی فیلم های اون زمان و گاهی هم بازیگری، دوبله انیمیشن و آثار مهم والت دیزنی، سرنوشت هنری آقای نصر رو تغییر داد و علاقه مهم و اصلی ترش، یعنی گویندگی آثار انیمیشنی رو به نقطه ای که همیشه مد نظر داشت و بهش علاقه مند بود رسوند.میدونید که، تفاوت اصلی انیمیشن با فیلم و سریال، عنصر تخیله، که به ما اجازه میده، هر چقدر که دلمون میخواد با توجه به منطق روایی قصه خلاق باشیم منعطف عمل کنیم.
کارتون وودی وود پیکر
انیمه وودی وود پیکر که در سال ۱۹۵۷ یعنی نزدیک به ۶۵ پیش ساخته شد، از کارتون های پر طرفدار دهه های دور ایرانه و گویندگی و نقش اصلی این انیمیشن که در ایران به اسم دارکوب زبله شناخته میشه به عهده آقای نصر بود، که این کارتون، قصه دارکوب شیطونی و روایت میکنه که یک لاشخور همیشه در کمینشه و براش نقشه میکشه، این کارتون زیبا در زمان پخش در ایران، طرفدار های زیادی رو پای تلویزیون می نشوند.
یوگی و دوستان
یوگی و دوستان، محصول سال ۱۹۵۰، یکی دیگر از آثار مهم و ترکیبی هانا باربرا، شرکت تولیدی انیمیشنه که تمام شخصیت هایی که در مجموعه های تولیدی خودش خلق کرده بود رو در انیمیشنی به اسم یوگی و دوستان دور هم جمع کرد، که سردسته این جمع یوگی خرسه بود. صدای منعطف و بانمک آقای نصر، روی شخصیت اصلی این قصه یعنی یوگی خرسه درخشانه و از ویژگی های مهم دوبله این کار به حساب میاد.
دانلد داک
یکی از پرطرفدارترین کارتون هایی که با پخش در ایران، بچه های زیادی رو جلوی تلویزیون میخکوب کرد کارتون دانلد داگ بود که محصول سال ۱۹۳۴ و با اینکه نزدیک به نیم قرن از ساختش میگذره، اما هنوز با بچه ها ارتباط برقرار میکنه. این اثر، قصه اردک ثروتمندی رو روایت می کنه که مسئولیت سه تا از خواهر زاده اش رو به عهده گرفته و گویندگی نقش اصلی این کارتون زیبا رو ما با صدای خاص و پر انرژی آقای تورج نصر می شنویم.
پسر شجاع
شاید یکی از بانمک ترین، اما مرموز پرهیاهو ترین شخصیت های کارتونی، شیپورچی، گرگ کلکِ انیمه پر طرفدار پسر شجاع باشه. گرگی که از همون اول دشمن قسم خورده پسر شجاع بود و با دسیسه ها و نقشه هایی که برای اون میکشید، منهای حرصی که از بچه های هوادار پسر شجاع در میورد اما قصه رو جذاب تر میکرد. صدای این شخصیت خاص و شیطون، متعلق به کسی جز آقای تورج نصر عزیز نبود. با هوش و خلاقیتشون تا جایی که ممکن بود، صدای منعطفشون رو به این گرگ جنجالی و پر هیاهو نزدیک کردن و گرگ شیپورچی پسر شجاع رو برای همیشه موندگار .
کارتون ها و انیمیشن هایی که امروز از تلویزیون ایران پخش شده رو بدون صدای پر از هیجان و انرژی آقای نصر نمیشه تصور کرد. اگر بخواهیم از تمامشون حرف بزنیم شاید ماه ها طول بکشه، تنسی در تنسی تاکسیدو، گربه کارتون گربه سگ، باربا بیو در کارتون بارباپاپا، بنر در عمو جغد شاخدار، بلفی در کارتون بلفی و لیلیبیت، جیمبو، دامبو، دوقلوها، دهکده حیوانات، ایی کیوسان، بسته ناطق، انیمیشن سریالی بتمن، تنسی تاکسید، گربه سیاه، لونی خرگوشه در مأموریت غیر ممکن، کنت مونت کریستو، گوفی، شکرستان، همه اینها با صدای ایشون ماندگار شدند و ماحصل سعی و خستگی ناپذیری نزدیک به ۶۰ سال زندگی مفید و تاثیر گذاره و به نقل از خودشون سعی کردند که لحظه به لحظه تمام این سال ها رو به معنی واقعی کلمه زندگی کنند.
یک گریز مجدد به سینما بزنیم
در سال های اولی که انیمیشن هم به دیگر هنرهای آقای نصر اضافه شده بود، در کنار انیمیشن به دلیل جنس صدایی که داشتند، از گوینده های اصلی فیلم های عاشقانه و هندی شده بودند و آقای مانی معروف و کاربلد، بعد از ۲ سال مجدد، از ایشون خواستند که رول یکی از سه کله پوک فیلم سینمایی سه نخاله رو به عهده بگیرند.جالبه بدونید اولین نقش خارجی که آقای نصر گویندگی کردن در فیلم سینمایی دیوید کاپرفیلد و اولین نقش برای فیلم فارسی، جمله کوتاهی در فیلم سینمایی قیصر مسعود کیمیایی بود.
نقش شیرین استن لورل
آقای حسن عباسی که از گویندگان درخشان دوبلاژ ایران بود در سن کوتاه ۴۱ سالگی از دنیا میره و استن لورل تلویزیون و سینمای ایران بی صدا میمونه، آقای تورج نصر در اون زمان، بهترین جایگزین برای این شخصیت شیرین و دوست داشتنی بود و با صداسازی بانمک و خاصی که به شخصیت لورل، در سری فیلم های لورل هاردی میده، این کمدی کلاسیک رو برای همیشه در ایران ماندگار میکنه.
شاید یکی از فیلم های ماندگار سینمایی آقای نصر، تنها در خانه با بازی دنیل استرن، در نقش مارو، دزد دست و پا چلفتی شبهای کریسمس باشه. که این نقش هم با صدای درست و کنترل شده ایشون در آرشیو تلويزيون، برای همیشه ماندگار شد. سالهای دور از خانه، گذرگاه تاریک، پدرخوانده، و بسیاری از فیلم و سریال های کره ای، از دوبله های درخشان و تکرار نشدنی تورج نصر هستند.
بازیگری در بعد از انقلاب
در دههی شصت، وقت این رسیده بود که مخاطب در کنار صدای آقای نصر، با بازیگری سیمای ایشون آشنا بشه و چه اثری بهتر از آقای شهروندی، که داستان کارمندی رو روایت میکنه که به دلیل ساده لوح بودنش، مدام توی دردسر میافته، جنس بازی درجه یک و هویت دقیق و درستی که آقای نصر به این شخصیت داد سریال آقای شهروندی رو برای همیشه در ذهن مخاطبان اون زمان که الان احتمالاً میانسال یا پیر هستند ماندگار کرد. فیلم ها و سریال هایی مثل فیلسوف احمق، دام نامرئی، اتل متل توتوله، پنج تا پنج، تنبل قهرمان، صداست که می ماند، مبارک، حمله خرچنگ ها، حسنک، محله گل و بلبل و افسانه هزارپایان از دیگر آثار آقای نصر هستند.
نوار قصه
زمانی که هنوز انیمشن ها تو قالب سیدی و دی و دی تو خونه ها جا خوش نکرده بودند، وقتی هنوز اینترنت در دسترس ترین رسانه ممکن نبود و نمیتونستیم کارتون ها و انیمیشن های مختلف دنیا رو از پلتفرم های داخلی و خارجی ببنیم. زمانی که هنوز شنیدن قصه هم به اندازه دیدنش جذاب بود و کوچولوهای دهه پنجاه، شصت و هفتاد رو سرگرم میکرد. آقای تورج نصر با خلاقیت و ذوقی کودکانه که در وجود بالغش نهفته بود، با تاسیس شرکت بهنوش و همکاری نادره سالار پور، نوار قصه رو به کودکان ایران هدیه دادند و بچه ها با یه کاست و یه ضبط صوت به دنیای قصه های دست نیافتنی میرفتند و حکایت هایی که هیچ وقت براشون از کتاب های قدیمی و جدید خونده نشده بود رو، نه یه بار، بلکه چند مرتبه گوش میکردند. نوار قصه ها رو به همراه کتاب هایی که طراحیشون با خود آقای نصر بود به همراه آهنگسازی بی نظیر آقای عماد رام که اون زمان آهنگساز مطرح و رییس ارکستر اداره فرهنگ و هنر بود، به طرفدارن قصه و سرگرمی عرضه میکردند. نزدیک به ۳۷ نوار قصه در شرکت بهنوش تهیه شد و نوار قصه زبون دراز یکی از معروف ترین و شیرین ترین نوار قصه های اون زمان بود.
رادیو
یکی دو سال بیشتر از انقلاب نگذشته بود که جنگ، ویران کننده ترین اتفاق ممکن، گریبان ایران رو گرفت و سالهای طولانی مردم ایران رو درگیر خودش کرد. هنرمندان اون زمان که با وجود تغییرات قبل و بعد از انقلاب بلاتکلیف مونده بودند، مثل بقیه اقشار جامعه آسیب زیادی به حِرفَشون وارد شد. آقای نصر بعد از انقلاب و به دلیل شروع جنگ تا هشت سال بیکار بودند که بالاخره از سال ۱۳۶۷ و همکاریشون با حمید منوچهری، مجددا فعالیت خودشون رو با رادیو شروع کردند و مدتی بعد، یکی از مهمترین مهره های پرطرفدارترین برنامه رادیو ایران، صبح جمعه با شما شدند. این برنامه پر طرفدار که کُلنگش از سال ۱۳۵۰ خورده شده بود، در دهه های ۶۰ و ۷۰ هم ادامه داشت و با وقفه که در دهه هشتاد و اوایل دهه نود داشت، در سال ۱۳۹۷ مجددا احیا شد. صدای آقای نصر و طنازی های ایشون در کنار بقیه گویندگان به گرم و صمیمی شدن این اثر کمک زیادی کرد و خلاقیت و تلاش منوچهر نوذری تاثیر بسیار زیادی روی شهرت و محبوبیت این برنامه داشت.
نخستین وعده دیدار
نکته جالب اینه که صدای کلاسیک و منحصر به فرد آقای تورج نصر و میتونید در دوبله مجدد اولین فیلم سینمایی دوبله شده ایران ببینید و بشنوید، و متوجه بشید که منهای کنترل صدای بی نظیرشون، انگار، زمان برای دوبله این فیلم به عقب برگشته و با همان ظرافت و دقتی که در دهه سی و چهل، دوبله میکردند، این اثر زیبا رو با گویندگی بی نظیرشون، به یادگار گذاشتند.
سخته، خیلی سخته که چند دهه هنرنمایی بی وقفه، خلاق و درخشان رو در چند سطر خلاصه کرد. هنرمندانی که نسل های مختلف و متفاوت رو دیدند و با تمام مشکلات و محدودیتهایی که در شغلشون دارند، سعی میکنند با صداقت، با مسئولیت و تلاشگر باشند، شریف بمونند و شریف زندگی کنند. بدون هیچ تردیدی، آقای تورج نصر عزیز و نازنین، جزو همین دسته از افراد هستند، هنرمندی که هنرش رو با دنیای بچه ها و بزرگسالان تقسیم کرد و از تخیلات و تصوراتشون و از چیزی که قراره بشنوند مراقبت کرد. هنرمندی که امانت دار حرفه اش بود و همچنان متعهد تر از قبل به فعالیتهای سودمند و موثرش ادامه داد.
آقای تورج نصر عزیز، بابت تعهدی که به هنرتون دارید و لحظه ای از دست نمی کشید، بابت تمام لحظاتی که بچه ها رو به سرزمین رویاها بردید و با صدای منحصر به فردتون، اونها رو هم فکر و همراهِ تمام شخصیت های کارتونی و دستنیافتنی کردید ممنونیم.برای شما سلامتی و حال خوب آرزو می کنیم سرتون سبز و نفستون گرم میشه
بیوگرافی و صفحه دایره المعارف
آشا محرابی
پروفایل آشا محرابی
بعضی از هنرمندان هستند که وقتی پا به جهان هنر میذارند، ذات این حرفه براشون، غالب به شهرت و درآمده و هدف هایی که برای ورود به این دنیای عجیب و پر هیاهو دارند، اهدافی بلندمدت و تاثیرگذاره. اتفاقی که در نهایت، منهای لذت بردن از مسیر و محبوبیت، اون ها رو به سمت کمال سوق بده و آثار ماندگاری رو ازشون به جا بذاره. آشا محرابی عزیز، در زمره همین هنرمندان قرار میگیره. هنرمندی بی حاشیه و سخت کوش، که مستقل و بدون هیچ پشتوانه ای، با سعی و تلاش خودش، به جایگاه امروزش رسید و این روزها در تئاتر و تلویزیون و سینما تا کارگردانی و گویندگی در رادیو و دوبله فعالیت داره.
بریم نگاهی بندازیم به زندگینامه و کارنامه این هنرمند متشخص و دوست داشتنی
آشا محرابی در 31 مرداد سال 1352 در تهران متولد شد، بعد از تموم شدن مقطع دبیرستان، در رشته مترجمی زیان انگلیسی پذیرفته شد و هم زمان به مرکز هنری استاد حمید سمندریان رفت و طی گذروندن کلاس های این مرکز، هم در رشته بازیگری، و هم کارگردانی، از این هنرستان فارغ التحصیل شد. بعد از فارغ التحصیلی از موسسه سمندریان و رشته زبان انگلیسی، بدون هیچ توقفی، فوق لیسانس رو با رشته روابط بین الملل در دانشگاه آزاد ادامه داد. از اونجایی که علاقه به رشته های مختلف هنری داشت، در مرکز سینمای جوان، در رشته فیلمسازی شرکت کرد و از اون موسسه هم فارغ التحصیل شد و در این میون فقط جای فیلمنامه نویسی و نوشتن در کارنامه محرابی خالی بود که با گذروندن دوره فیلمنامه نویسی ناصر تقوایی در موسسه کارنامه، به هنرمندی تبدیل شد که یک پکیج کامل از تمام هنرهایی که برای تبدیل شدن یک ایده به اثری تصویری لازمه رو داشت. اما علاقه آشا محرابی به عرصه هنر، به همین جا ختم نمیشه و در سال 1374، با قبولی در آزمون اداره کل نمایش، وارد دنیای رادیو میشه و این بار در کنار عرصه تصویر، صدای خودش رو محک میزنه. با اینکه سالها از حضورش در این حرفه میگذره، اما همچنان در رادیو در جایگاه بازیگر رادیویی، کارگردان و نویسنده فعالیت داره. سال 1377 وقتش رسیده بود که آشا محرابی، هر چی کاشته بود رو درو کنه، پس نمایش دایره گچی قفقازی در تماشاخانه تئاتر شهر، به کارگردانی حمید سمندریان، شاید همون نقطه شروع جدی بود، که محرابی با این نمایش، جای پای خودش رو در تئاتر محکم تر کنه. اما این صدای صاف، جوان و زیبا، حیف بود که فقط در رادیو شنیده بشه، پس با ورود محرابی در سال 1380 به عرصه دوبله، جهان دوبلاژ، از اون سال تا به امروز، میزبان یه گوینده خوش صدا، خلاق و با ذوق و قریحه شد. بعد از گذروندن این همه سال تلاش و یادگیری، آشا محرابی برای تکمیل یادگیری هایش در ایران، به کانادا سفر کرد و فارغ التحصیل رشته فیلمسازی از یکی از دانشگاه های کانادا شد.
دوبله
طراوتی که در تمام این سال ها، با گذشت دوران نوجوونی و جوونی، در صدای آشا محرابی بیشتر شد و جا افتاد، غیر قابل انکاره. صدایی صاف، شاداب و خوش آهنگ که با شنیدنش، نا خودآگاه روزهای خوش کودکی برامون تداعی میشه. البته باید اشاره کرد که خود خانم محرابی سن زیادی نداشت که وارد حرفه دوبله شد اما، صدای شیرین و مهربان و معصومش، که گاهی هم طنین یک کودک بازیگوش و پر جنب و جوش رو برامون یادآوری می کنه، آفریده شده که روی شخصیت های دوست داشتنی کارتون ها و انیمیشن ها بشینه و بچه ها رو به دنیای خیال و رویا دعوت کنه.
دیو و دلبر
قطعا اکثرتون این انیمیشن محصول سال 1991 دیدید. داستان شاهزاده ای که توسط یه پیرزن گدای جادوگر، تبدیل به یک مرد زشت میشه و تا بیست و یک سالگی این طلسم همراه اونه. اما اگه تا این سن عشق واقعیش رو پیدا کنه، از این صورت زشت رها میشه و اگه به عشق واقعی نرسه، تا ابد همون موجود زشت باقی میمونه. که در نهایت دختر زیبایی به اسم بِل، ناخواسته وارد قصر شاهزاده میشه و به اسارت اون در میاد. در دوبله این فیلم، صدای آشا محرابی رو شخصیت بل یا همون دختر رویاهای شاهزاده زشت، به زیبایی نشسته. وقتی این انیمیشن موندگار رو میبیند به راحتی متوجه سنخیتی که بین صدا و تصویر کارتونی شخصیت هست میشید. آشا محرابی در این اثر سعی کرده در کنار حفظ ویژگی های منطقی و گاهی جدی این شخصیت، از کارتونی بودن اثر غافل نشه و همراهی این دو اِلمان با هم، شخصیتی جذاب و دوست داشتنی رو برای تماشاگر به تصویر میکشه. صدایی معصوم، موقر و زیبا که هر لحظه شاهزاده قصه ها رو به وجد میاره و بیشتر عاشقش میکنه.
درست مثل بهشت
اگه فیلم سینمایی روح محصول سال 1990 و دیده باشید و با شخصیت اول این فیلم که یک روحه، ارتباط برقرار کرده باشید. فیلم سینمایی درست مثل بهشت هم، میتونه براتون جذابیت هایی رو به همراه داشته باشه، فیلم قصه زنی به اسم الیزابت مسترسون با بازی ریس ویترسپونه که یک پزشکه و در مسیر رفتن به خونه خواهرش، در بین راه تصادف میکنه و به کما میره و از اون طرف خونه الیزابت رو به مهندسی به نام دیوید ابوت با بازی (مارک روفالو) اجاره میدن. دیوید که همسرش فوت شده، بعد از مستقر شدن در خونه، متوجه حضور زنی میشه که مدام به اون میگه این خونه مال اونه. دیوید که فکر میکنه الیزابت یک آدم زندست، با فهمیدن اینکه در تمام مدت با یک روح صحبت میکرده، قصه جذابی برای مخاطب رقم زده میشه. گویندگی آشا محرابی به جای ریس ویترسپون با تمام شیطنت ها و اعصاب خوردی هایی که برای دیوید به وجود میاره، به شدت شخصیت الیزابت رو برای مخاطب دیدنی و شیرین میکنه. صدایی که برای درک بیشتر تماشاگر، تمام هیجان ها و جوش و خروش های شخصیت رو حفظ کرده. الیزابت با بازی خوب ویترسپون، نیازمند صدایی که حس واقعی سردرگمی و هم زمان هدفمند بودن رو به مخاطب انتقال بده و خانم محرابی، لحظه ای از این احساسات درست و تکنیک های به خصوص گویندگی مضایغه نکرده. دیدن این فیلم با دوبله های خوب آشا محرابی و سعید مظفری، لطف کمتری به نسبت دیدن نسخه اصلیه اون نداره.
اسپنسر
فیلم سینمایی اسپنسر محصول سال ۲۰۲۱ به کارگردانی پابلو لارائین است که این فیلم، به اقتباس از سالهای بعد از ازدواج دایانا، شاهدخت شهر ولز و شاهزاده چارلز، ساخته شده و روایتی تا حدودی خیالی از تصمیم دایانا برای پایان دادن به ازدواجش با شاهزاده چارلز و ترک خانواده سلطنتی بریتانیاست. کریستن استوارت و جک فارذینگ بهترتیب در نقش دایانا و چارلز، در فیلم ایفای نقش کردند، علی رغم اینکه صدای پر تحرک و کودکانه آشا محرابی، انگار بیشتر به نقش های کودکان بازیگوش و زن های فعال و سرحال نزدیکه اما، گویندگی اش به جای کریستین استوارتی که این بار، به جای یک دختر ماجراجو، در نقش یک زن افسرده و خسته از تظاهر به زندگی پر زرق و برق ظاهر شده، یکی از زیباترین و بهترین دوبله های آشا محرابی در این اواخره. محرابی نفس به نفس با پرنسس دایانا قصه همراه میشه و به تمام حالت های احساسی و عاطفی که توسط استوارت ایفا میشه، متعهده. صدایی که این بار به جای هیجان و شادی، دردی پنهان و ُبغضی عمیق رو با تماشاگر شریک میشه. کریستین استوارت برای این فیلم، نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن در اسکار شده و پس در نتیجه، با دیدن این فیلم هم از بازی استوارت و هم از صدای آشا محرابی لذت میبرید.
نخستین وعده دیدار
هفتاد و شیش سال از اکران اولین فیلم سینمایی دوبله شده به زبان فارسی میگذره. فیلمی که جرقه ای بود برای اینکه دوبله در ایران به شکل جدی و تخصصی دنبال بشه و مخاطب عواطف و احساس های انسانی شخصیت های مختلف رو با واسطه ای متعهد درک کنه و بشنوه. این فیلم سینمایی که نسخه اصلیش، همون سال های اولیه بعد از اکرانش در آتش نابود شد. بعد از هفتاد و پنج سال، توسط استودیو چکاوا، به مدیریت ابوالحسن تهامی دوبله شد. فیلم قصه زن ساده وجوانی به اسم میشلین رو روایت میکنه که در یک یتیم خانه زندگی می کنه و یک روز بر حسب تصادف با یک مرد غریبه و ناشناس آشنا میشه، اون تصمیم می گیره تا از یتیم خونه فرار کنه و به دنبال مرد آرزوهاش بره، اما در این مسیر با اتفاق هایی مواجه میشه که اصلا منتظرش نبود. صدای آشا محرابی بر روی شخصیت میشلین، به اندازه ای زیبا و با ظرافت گویندگی شده که شاید در لحظاتی از فیلم، فراموش کرده باشید که یک اثر دوبله شده می بیند. صدای ظریف و دخترانه ای که با شخصیت ساده و کمی سرخوش میشلین مطابقت داره و شادی آرزوها و رویاهای نرسیده رو با صدای معصوم و تا حدی فریبندش به مخاطب القا میکنه.
نمایشنامه شنیداری بیژن و منیژه
در قسمتی از شاهنامه اومده که بیژن، پسر گیو، به دستور کیخسرو که سرآمد شاهان کیانیه، برای جنگ با گرازان، به سرزمین آرمانیان میره و از این طرف، در کنار یک تپه، منیژه دخترِ افراسیاب، مجلس جشنی به پا کرده. بیژن که برای تماشا نزدیک سراپرده منیژه میره، چشم منیژه رو به خودش خیره میکنه و اون رو یک دل نه صد دل عاشقش خودش میکنه. در روزگاری که داستان های بی ریشه و کلیشه ای، غالبِ به قصه های اصیل و حماسی و ریشه دار ایرانی شدند، خارج از لطف نیست که بدونید، بیژن و منیژه، یکی از زیباترین داستان های شاهنامه فردوسی بزرگ، زیرنظر ابوالحسن تهامی تبدیل به یک نمایشنامه شنیداری بی نظیر شده، و سعید شیخ زاده در نقش بیژن و آشا محرابی در نقش منیژه، از گویندگان اصلی این نمایشنامه شنیداری هستند. زیبایی این کار در اینه که خوانِشِش، با همون صلابت و اُبهت متعارفی که همه از شاهنامه سراغ دارند گویندگی شده و در کنار این شکل از روایت، بازی با صدا، و بیان احساسات تلخ و شیرین شخصیت ها در لحظه، از ویژگی های مهم این نمایشنامه شنیداری صدای زیبا، صاف و با صلابت آشا محرابی، روی شخصیت مشهور و حماسی منیژه به زیبایی تمام نشسته و انرژی وصف ناپذیری رو صرف این قصه موندگار و جاودان کرده.
میشه گفت به دلیل حضور جدی آشا محرابی در عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون، نگاهش به شخصیت هایی که دوبله میکنه، همون نگاه بازیگریه. اگه این نقش ها و آثاری که نام برده شد، تا این اندازه تاثیرگذار و ماندگار شدند. دلیلش حضور هنرمندیه که میزان همزادپنداریش با شخصیت هایی که قراره دوبله بشند، به اندازه بازیگری در اون فیلم ها بسیار زیاده و جدی گرفته میشه. انیمیشن ها و فیلم هایی که آشا محرابی گویندگی کرده بسیار زیاد هستند و از مهم ترین اون ها میشه به سریال جنایتهای غیرحرفهای، آوای وحش، مدیر کل و فیلم هایی مثل آهسته و مخفیانه، شیرین و انیمیشن های شاهزاده و گدا، دوازده پرنسس رقصنده، در جستجوی نمو، جیمی نوترون ۱، ماشینها و روح اشاره کرد.
از اونجایی که خانم محرابی خیلی زود در عرصه رادیو مشغول به کار شد، خیلی زود هم تونستند در جایگاه کارگردانی برنامه های رادیو فعالیت کنند و تا به امروز کارگردانی نمایشنامه های رادیویی مثل مراسمی برای یک دوست، دردسر عزیز، یازده، نه، صفر، یک، پچپجههای پشت خط نبرد و خرابکار به عهده داشتند.
اگه بخوایم از عرصه صدا، وارد عرصه تصویر بشیم باید بگیم که خیلی دور از ذهن نبود که سرانجام این همه تلاش در عرصه نمایش، تبدیل به درخشش یک بازیگر نوظهور، اما مستعد و خوش بیان در جعبه جادویی تلویزیون بشه. محمد رحمانیان، که بی شک، همه اون رو به عنوان یکی از بهترین کارگردان های حوزه نمایش میشناسند، در سال 1385، تصمیم گرفت تا ستاره نمایشش رو این بار به دنیایی عمومی تر و بزرگ تر از تئاتر دعوت کنه. با یک سریال اپیزودیک، با حال و هوایی طنز، به اسمِ (توی گوش سالمم زمزمه کن). سال 1385 برای ستاره های نمایش های محمد رحمانیان، سال پرباری بود. در یکی از اپیزود های این سریال، آشا محرابی در یک مونولوگی چند دقیقه ای با دوربین، به تماشاگران و فیلمساران، ثابت کرد که استعدادش ورای بازیگریست که برای دومین بار جلوی دوربین تلویزیون قرار میگره. آشا محرابی که در سال 1364 برای اولین بار در یک سریال، ایفای نقش کرد، بعد از بیست و یک سال جلوی دوربین محمد رحمانیان قرار گرفت و با تسلط و تبحری که در این سریال و نقش های متفاوتش داشت، به وضوح به مخاطب و افراد حاضر در این عرصه نشون داد که فعالیت در عرصه نمایش، میتونه چه تاثیری روی بازیگری در مقابل دوربین بذاره. آشا محرابی و هومن برق نورد، که هر دو از بهترین بازیگران حال حاضر سینما، تئاتر و تلویزیون هستند، در این سریال هر شبی، در هر قسمت با هنرنمایی بی نظیرشون، نظر کارگردان های زیادی رو به خودشون جلب کردند.
زمان زیادی نگذشت تا هنر و استعداد آشا محرابی، اون رو تبدیل به یکی از بازیگران محبوب کارگردان ها و تماشاگران کرد. و منهای حضور در سریال هایی کمدی، با نقش هایی متفاوت در ژانرهایی گوناگون ظاهر شد تا در نهایت به عرصه سینما رسید و با فیلم سینمایی مردی که گیلاسهایش را خورد به کارگردانی پیمان حقانی، روی پرده نقره ای سینما ظاهر شد.
خانم محرابی همیشه سعی کرده که بین تمام فعالیت های هنری که دارند توازن ایجاد کنند و برای همشون به یک اندازه انرژی و وقت بذارند. حضور در فیلم هایی مثل مردی که گیلاسهایش را خورد، از رئیسجمهور پاداش نگیرید، به امید دیدار، جاده مه آلود، نیم، ماهرخ، دو لکه ابر و عشق و خیانت، جنون و سریال هایی مثل: مرگ تدریجی یک رؤیا، مسافرخانه سعادت، سرزمین کهن، آشپزباشی، ساختمان ۸۵، تاوان، مهمانان ویژه، همه چیز آنجاست، آمین، هشت و نیم دقیقه، فرشتگان بی بال و سریال های شبکه خانگی ماهرخ، ساعت صفر، با ستاره بودن، فصل اول و دوم قلب یخی، موچین و نارگیل، همگی این آثار متفاوت، حقیقت هنرمندی رو به تصویر میکشه که پله پله و قدم به قدم، بی هیچ عجله و طمعی برای دیده شدن، کوشید و یاد گرفت و به یاد سپرد تا در روز دروِ بذرهایی که به واسطه تلاشش به درخت پربار مبدل شدند، دست خالی نباشه.
برای هنرمند عزیز و بی حاشیه و دوست داشتنی، خانم آشا محرابی، آرزوی بهترین ها رو داریم و امیدواریم همچنان سلامت و پر انرژی در جهان هنر، هنر آفرینی کنند.
پایان
متن پادکست منوچهر اسماعیلی (قسمت اول و دوم)
در این قسمت از چکاوا، می خواهیم از هنرمندی حرف بزنیم که صداش، ترکیبی ازقدرت و لطافته، کسی که به معنای واقعی کلمه خلاقه و به دلیل انعطافی که صداش داره، حتی فیلمباز ترین آدم ایرانی هم نمیتونه به راحتی صداش رو بین صداهای شخصیتهای سینمایی و سریالی تشخيص بده، و این بارزترین ویژگی این هنرمند برجسته، کنار ویژگیهای درجه یک دیگرش به شمار میاد. زمانی که متوجه میشید صاحب تمام این صداهای مختلف یک نفره، نمیدونید که باید مبهوت ابهت صداش بشید، یا متحیر معصومیتی که در گوشِت طنین انداز میشه. این شخص کسی هست که توانایی و خلاقیت بیش از اندازش، در خلق کردن صدای تیپ ها و شخصیتها، زبانزد عام و خاصه و به شهادت اهل هنر و حتی همکارهای خودش، تافته جدا بافتهِ عرصه صدا و دوبلاژه.
بله هنرمندی که امروز می خواهیم در باره صحبت کنیم، استاد منوچهر اسماعیلی، استاد مسلم عرصه دوبله و صداست، و نزدیک به ۶۳ ساله که صدای قدرتمند و ابریشمیش رو، مهمون گوش های مخاطبان هنر هفتم کرده و لذتِ دیدن قهرمان ها و شخصیت های سینمایی رو دو چندان کرده. به دلیل نبوغ و استعدادی که در تغییر تُن، لحن صدا و لهجه اش داره، در خلق تیپ ها و شخصیت های مختلف سریال و فیلم های سینمایی، به بهترین حالت ممکن عمل کرده. اهالی هنر و حتی مخاطبین، لقب مرد هزار صدای سینمای ایران رو به ایشان دادند.
استاد منوچهر اسماعیلی، یک اقیانوسه، و این پادکست، یک نفریست که لب ساحل اقیانوس ایستاده و یک چشم اندازی به اقیانوس داره. ولی هرگز نمیتونه وسعت و عمق اون اقیانوس رو درک کنه، برای درک این اقیانوس، خیلی خیلی خیلی بیشتر از این حرف ها و خیلی بیشتر از این پادکست، باید کار بشه، تحقیق بشه، ت به تمام وجوهات این اقیانوس پی ببریم. این پادکست فقط یک منظره از این اقیانوسه.
ما توی این اپیزود، تصمیم گرفتیم که به بیوگرافی و ورود استاد منوچهر اسماعیلی به فعالیت های مهم و تاثیرگذار ایشون در عرصه تصویر و دوبلاژ بپردازیم و به ادامه فعالیت های ماندگار و خاطره ساز ایشون در این عرصه. همچنین در این پادکست، مصاحبه ای با استاد اکبر عبدی انجام دادیم که صداشون رو خواهیم شنید.
منوچهر اسماعیلی دوبلور و مدیر دوبلاژ سرشناس ایرانی، هشتم فروردین ۱۳۱۸، در شهر کرمانشاه به دنیا اومد. استاد اسماعیلی حرفه دوبله رو، از سال ۱۳۳۶؛ با نقشه های دوم سوم شروع کرد، سال ۱۳۳۸ با گویندگی در فیلم سینمایی دروازه های پاریس، به مدیریت دوبلاژ علی کسمایی و کارگردانی رِنه کلر، محصول سال ۱۳۵۷، که بر اساس رمانی از رنه فالر ساخته شده بود، درخشید. اما نقطه اوج گویندگی ایشون، اوایل کارش در فیلم سینمایی بِن هور به جای چارلتون هستون، و به کارگردانی ویلیام وایلر، محصول سال ۱۹۵۹ در نقش بن هور، با مدیریت احمد رسول زاده در سال ۱۳۴۱، اتفاق افتاد، و خیلی هم طولی نکشید که از سال ۱۳۴۲، روی صندلی مدیریت دوبلاژ نشست و مدیریت دوبله بسیاری از فیلمهای بزرگ جهان را بر عهده گرفت و و در همون سال هم رئیس صنف گویندگان و سرپرست انجمن شدند و آخرین دوره ای که ایشون رئیس صنف انجمن بودند سال ۱۳۸۸ بود.
کارنامه هنری این هنرمند، به قدری پربار و درخشان هست، که اگه بخواهیم به تمامی آثارشون در تمام این سال ها بپردازیم، شاید به اندازه سالهای فعالیتشون زمان ببره.
یکم به عقب برگردیم و ببینیم جرقه دنیای هنر و تصویر چه زمانی در ذهن استاد اسماعیلی زده شد.
طبقِ صحبت های خودشون، اولین علاقه ایشون تئاتر بود. و در مصاحبهای نقل کردند که در اون دوران، تئاتر جایگاه مهم و منسجمی داشته و کار اکثر افرادی که به سینما علاقه مند بودند، از تئاتر شروع شده بود، این هنر در مدارس، دبیرستان ها دانشگاه ها خیلی جا افتاده بود و علاقمندان رو به سمت خودش می کشید. سینمای آن زمان هم، زیاد مطلوب همه نبود و خیلی طول می کشید تا زمینه ای برای ورود افراد به سینما فراهم بشه، اما تجربه تئاتری ایشون به دوران دبیرستان برمیگرده که نشد به طور حرفه ای ادامه پیدا کنه، ایشون به همراه بهروز وثوقی که با هم همکلاس بودند و چند نفر دیگه، ترجمه نمایشی رو پیدا کردند و بر روی صحنه بردند. و در ادامه هم اجراهایی رو در دو سانس، برای خانواده ها که از طرف وزارت فرهنگ دعوت می شدند، در دبیرستان شهناز و تالار فردوسی برگزار کردند. آقای محمد سخن سنج با استاد اسماعیلی تماس میگیرند و خبر درست شدن محلی به نام آژانس هنرپیشگان که روبروی سفارت انگلیس بود رو به ایشون میدند، و آقای اسماعیلی هم به آژانس میره، ثبت نام کنه و به این وسیله وارد کار تئاتر و سینما میشه. خود استاد اسماعیلی نقل کردند، که با حضور پدرشون هرگز فرصت نداشتند که وارد این حرفه بشند، البته اون هم مثل هر که پدری ترس داشت تا این مسیر من رو منحرف کنه، تصورم این بود که این راه، راه خوبی نیست. خونه ما تو محله سرسبیل خیابان کارون بود. روبروی کوچه ما سینما بود و به همین خاطر من رو هیچ وقت برای خرید به اونجا نمی فرستادند. و می گفتند که اونجا محل عبور شیاطینه. واقعیت اینه که این حال و روز ما در اون سنوات بود و خیلی سخت و به زحمت تونستیم خودمون رو تبرئه کنیم.
استاد اسماعیلی در سال ۱۳۳۶ از طریق یکی از دوستاشون باخبر میشند که موسسهای به اسم داریوش فیلم برای دوبلاژ در سینما امتحان میگیره و یک مرد و پنج زن را پذیرش می کنه. به گفته خودشون در اون زمان هیچ بینش و شناختی از کار دوبله نداشت و به پیشنهاد و ترغیب یکی از دوستاش به محل امتحان که در خیابان نادری بوده میره و اونجا الکس آقابابیان صاحب داریوش فیلم، کنار یک آمریکایی که از علاقمندان به این حرفه بوده، تست میگرفت و در نهایت استاد اسماعیلی انتخاب شدند. فردای آن روز، مادرم رو بردم که رضایت بده تا به ایتالیا برم و قرار شد روزی ۶۰ لیره که به پول ما ۷ تومن میشد، حقوق بگیرم. به دلایلی که مقداری از اون برای خودم روشن بود و مقداری هم ناروشن، از این سفر جا موندم.
به نقل از صحبتهای آقای اسماعیلی، اولین فیلمی که گویندگی کرد، به مدیریت آقای زمانی بود. یه فیلم فرانسوی و از ایشون هم به عنوان فردی که در فیلم ها به سیاهی لشگر معروفه، برای اولین بار استفاده کردند.
از اونجایی که صدای خوب تا اندازه زیادی موروثیه، متانت اسماعیلی دختر منوچهر اسماعیلی از این محبت و شانس بی نصیب نموند و مثل پدرشون صدای زیبا و منعطفی دارند.
متانت اسماعیلی متولد ۱۳۴۸ و مترجم رشته زبان فرانسه هستند و از سال ۱۳۸۴ به شکل جدی و تخصصی با کارآموزی در حرفه دوبله وارد، عرصه گویندگی میشند و نمونه صداهای زیبای ایشون رو ما در سریال الیور توئیست، فیلم سینمایی هایدی، فیلم خودخواهی، سریال کره ای خانواده جدید، انیمیشن مهارت های زندگی، فیلم سریع و خشن و سریال مردگان متحرک یا واکینگ دد شنیدیم. متانت اسماعیلی با پدرش، در آثاری به نام سریال الیور تویست و فیلم سینمایی هایدی همکاری داشتند.
آقای فریدون اسماعیلی، مثل برادرشون آقای منوچهر اسماعیلی، از گویندگان پیشکسوت عرصه گویندگی و از تهیه کنندگان قدیمی و سرشناس رادیو هستند. ایشون از سال ۱۳۴۵ زیر نظر ایرج دوستدار و علی کسمایی در استودیو مولنروژ کار دوبله و گویندگی رو شروع می کنند و بعدها تبدیل به یکی از مهمترین گویندگان، نویسندگان و کارگردان های عرصه رادیو میشند. آقای فریدون اسماعیلی سازنده دهها آنونس تبلیغاتی و فیلمهای مستند برای کودکان و نوجوانان هستند و تالیف گر نزدیک به صد کتاب کودک و نوار قصه برای بچه ها، ایشون گویندگی آثار زیادی، مثل مکانی در آفتاب، بهترین مرد، ساعت ده و نیم، قصه های جزیره، راننده، راه خطر، گانگستر و کتاب گویای نامرئی و ماجرای شرلوک هولمز هستند. از اونجایی که آقای فریدون اسماعیلی هم از پیشکسوتان عرصه دوبله هستند، آثاری هم بوده که همراه با برادرشان در یک تیم صحبت کرده باشند، مثل تله تئاتر دشمنان با گویندگی منوچهر فریدون اسماعیلی.
منوچهر اسماعیلی، ضمن حضورش در تئاتر، به دلیل تجربه هایی که در عرصه نمایش داشت، بازی در فیلم و سریال هایی رو هم تجربه کرد، که یکی از مهمترین این فیلمها، فیلم سینمایی شب های زاینده رود به کارگردانی محسن مخملباف و محصول سال ۱۳۶۹ است. در این فیلم، رول اصلی و نقش اصلی یک استاد دانشگاه در رشته مردم شناسی را به تصویر کشید که داستان این استاد و دخترش رو در سه دوره قبل از انقلاب، زمان انقلاب و بعد از انقلاب روایت میکنه. استادی که معتقد بود ما در ایران همیشه از سیاست نالیدیم و فراموش کردیم که سیاستمداران دیکتاتور ما از آسمون نیفتادند، بلکه فرزندان همین سرزمین هستند. اونها در همین فرهنگ بی تفاوت و خشونت طلب ما تربیت شدند، پس مشکلات سیاسی ما ریشه در فرهنگ داره و تغییر فرهنگ نیازمند سینما و فیلم سازیه. سینمایی که متاسفانه رو لبه تیغ سانسور بارها و بارها زخمی شده. بازی اسماعیلی با بینشی که در رفتار و آرامشی که در چهره اش بود، همچنین در زمانی که بازی مینیمال و رئال خیلی مد نشده بود، قابل تحسین و ستودنیه.
همچنین فیلم سینمایی سردار جنگل امیر قویدل، محصول سال ۱۳۶۲ یکی دیگه از فیلمهایی که آقای اسماعیلی، وجود نداشتن نقش بلند، خیلی خوب در میون دیگر شخصیتهای این فیلم قرار گرفتند.
یکی از مشهورترین کارهای استاد منوچهر اسماعیلی فیلم سینمایی معجزه سیب، محصول سال ۱۹۶۱ به کارگردانی فرانک کاپرا با بازی پیتر فالک هست. اصولاً انتخاب تیپ با مدیر دوبلاژِ و اون هست که کاری رو که در حال توفیق رو تشویق میکنه و کاری که در حال عدم توفیق رو نهی می کنه، اما بعضی از تیپ ها، انعکاس شون غیر قابل تصوره، مثل تیپ معروف پیتر فالک که اولین بار، در سال ۱۳۴۳ در فیلم معجزه سیب، به مدیریت دوبلاژ مرحوم زرندی استفاده شد. به گفته استاد اسماعیلی، بعد از اینکه نسخه اصلی فیلم رو دیدند، گفت که کار رو تعطیل کنید و یک روز به من فرصت بدید، و تمام این روز رو پیاده در گاراژ ها و قهوه خانه های پایین شهر رفت و هر قسمتی از نقش رو در جایی پیدا کرد. و بعد که اولین دیالوگ رو در استودیو گفت، تعریف و تمجیدی بود که اتاق دوبله رو پر کرده بود.
البته از این تیپ بعدها هم به جای بیک ایمانوردی در فیلم های ایرانی استفاده شده و مورد تشویق و استقبال مردم قرار گرفت و با وجود اینکه گویندگان بیک متنوع و متغیر بودند، اما بیشترین طرفدار رو داشت و به همین دلیل موفق بود.
فیلم سینمایی فانی fanny محصول سال ۱۹۶۱، به کارگردانی جاشوا لوگن، کارگردان تگزاسی تبار اکران شد. چندی بعد دوبله این فیلم در ایران انجام گرفت و بار دیگر منوچهر اسماعیلی با استعداد عجیب و حیرت انگیزش جای دو پیرمرد بامزه و شیرین اصلی فیلم، اون هم در سن ۲۳ سالگی که اوج جوونی یک مرده، به زیبایی درخشید و با مهارت و هوش فوق العادش، این فیلم و این دو نقش خاص را برای همیشه ماندگار کرد. این انعطاف صدا و مهارت در دوبلاژ، به شهادت بسیاری از اساتید دوبله و صدا، کار هر کسی نیست و فقط استثناهای کمی از جمله استاد منوچهر اسماعیلی هستند که این ویژگی یکتا و منحصر به فرد رو در وجودشون دارند.
فیلم سینمایی محمد رسول الله به کارگردانی مصطفی عقاد، محصول ۱۹۷۶، از فیلم های مهم است که به دلیل شکوه و عظمت فیلم، برای تمامی دوبلورهای ایران یک شانس و محرک بزرگ محسوب میشد و صدا و هنرنمایی بینظیر منوچهر اسماعیلی به جای آنتونی کوئین کبیر، در نقش حمزه عموی حضرت محمد، به زیبایی روی این نقش نشسته و از لحظه شروع تا پایان فیلم ابهت صدا و حتی نقش آنتن کوئین رو حفظ و این نقش رو با صدای پر قدرت و مردانه اش برای همه مردم ایران ماندگار کرد.
فیلم سینمایی شوالیه تاریکی به کارگردانی کریستوفر نولان محصول سال ۲۰۰۸، در استودیو رها دوبله شد و شاید کمتر کسی فکرش رو می کرد که صدای قدرتمند و با صلابت استاد منوچهر اسماعیلی، روی ضدقهرمان شرور و در عین حال جذاب و مشهور داستان های کمیک جوکر، با بازی بی نقص و خیره کننده هیث لجر، به این عمیقی و زیبایی، به این شخصیت جون دوباره بده. از ویژگی های بارز شخصیت جوکر در این فیلم، صدایی بود که هیث لجر برای این شخصیت طراحی کرده بود و صدای بم خودش رو در این فیلم، به یک صدای کاملاً زیر تبدیل کرده بود.
بدون هیچ تردیدی، فیلم جاده شاهکار فدریکو فلینی، از برترین فیلمهای تاریخ سینمای جهانه. که در اون آنتونی کوئین کبیر در نقش زامپانو، یکی از بهترین نقش آفرینی های سینما رو به تصویر کشیده. قصه فیلم در مورد مردی خشن و معرکه گیری که دختره کمی شیرین عقل و ساده ای رو از مادرش میخره تا دستیارش بشه و با اون دور دنیا رو بگرده، اما این مسیر از اونی که فکرش رو می کرد سخت تر بود. صدای قدرتمند منوچهر اسماعیلی روی هیبت با صلابت و خشن آنتونی کوئین به اندازهای درست طراحی شده و بر روی نقش نشسته که شاید تماشاگر به اواسط فیلم که میرسه، اصلاً یادش میره این فیلم، یک فیلم دوبله شده است. آقای اسماعیلی در تمام لحظه های فیلم نفس به نفس آنتونی کوئین پیش میره و حتی لکنت های کوچیکی که کوئین برای نقش در نظر گرفته بود رو ثانیه ای جان نمیندازه. کوئین نقش مردی که چیزی برای از دست دادن نداره و فقط ادامه مسیر میده رو به اندازه استادانه بازی کرده که لحظه ای مخاطب را به حال خودش رها نمی کنه و استاد اسماعیلی با حس همزاد پنداری و درک بالایی که از این نقش داشت، امانتدار خوبی برای بازی درخشان کویین بود و صدای خسته و بی انگیزه و ناامید این شخصیت رو، به درستی به این نقش هدیه داد.
فیلم سینمایی بن هور به کارگردانی ویلیام واینر در سال ۱۹۵۹ در سینماهای جهان روی پرده سینما رفت و ۱۱ جایزه اسکار را در اون سال از آن خودش کرد. فیلمی که با عدم وجود زیرنویس در اون دوران، همه دنیا منتظر بودند تا یه روز با زبان مادری خودشون ازش لذت ببرن و خیلی هم عجیب و دور از ذهن نیست که صدای اسماعیلی رو روی شخصیت حماسی و جنگجوی مثل بنهور با بازی چارلتون هستون بشنویم و شاید بشه گفت که بهترین انتخاب صدا برای نقش پر افت و خیز و پر از چالش هستون، صدای قدرتمند و وسیع منوچهر اسماعیلی باشه، نقشی که با شروع فیلم با موانع زیادی روبرو میشه و به طبع این چالشها و موانع، گوینده رو با خودش همراه و کار اون رو سخت و سخت تر میکنه. اما وقتی صحبت از صدای حیرت انگیز منوچهر اسماعیلی با اون همه از انعطاف و توانایی میشه نتیجه کار به یکی از بهترین کارهای اسماعیلی تبدیل میشه و هنوز که هنوزه دیدن این فیلم با شنیدن صدای منوچهر اسماعیلی و دیگر دوبلورهای فیلم لذت بخش دیدنیه.
علی حاتمی به این دلیل به شاعر سینمای ایران شهرت داره که دیالوگ فیلم ها و سریال هاش رو به شکلی می نوشت که فقط ردیف و قافیه نداشت، اما مفهومشون به اندازه یک دیوانه شعر، روح بازیگر و مخاطب را جلا میده و دیالوگ هاش رو در تاریخ سینمای ایران ماندگار میکرد، این زیبایی برای دوبلورها و گوینده هایی که علی حاتمی شاید بیشتر از هر کارگردان دیگه ای با آنها کار کرده بود هم لذت بخش و شیرین بود، علی الخصوص برای کسی مثل منوچهر اسماعیلی که اکثراً در سریالها و فیلمهای علی حاتمی نه در یک نقش، بلکه در چند نقش هنرنمایی کرده. در منابع و برنامه های متفاوت از مستند گرفته تا مقاله و نقد، وقتی صحبت از خلاقیت و نبوغ اسماعیل به میون میاد، منظورشون اجرای بی نقص و شگفت انگیز منوچهر اسماعیلی در چند نقش اما در یک فیلمه. شاید تا همین ده سال پیش، خیلی ها خبر نداشتند که در فیلم سینمایی مادر، منوچهر اسماعیلی همزمان جای سه شخصیت اصلی فیلم یعنی، محمدعلی کشاورز، جمشید هاشم پور و اکبر عبدی دوبله کرده. سن نقش متفاوت با رفتارهای متفاوت و دور از هم که قرار صدای هر کدومشون از یه حنجره بیرون بیاد و همین یه اتفاق به خودی خود، که هرچند بعد از این، بارها بارها هم تکرار شد، میتونه مهر تاییدی روی اعجاب انگیز بودن و تکرار نشدنی بودن منوچهر اسماعیلی بزنه. محمد علی کشاورز در نقش یک برادر لمپن زورگو، جمشید هاشم پور در نقش مردی عرب که برادر ناتنی خواهر و برادراست است و اکبر عبدی در نقش برادری که معلولیت ذهنی داره، میزبان صدای این سه نفر با تفاوت زمین تا آسمون به عهده منوچهر خان اسماعیلی بوده.
این چند صدایی منوچهر اسماعیلی در یک فیلم و سریال در فیلمها و سریالهای دیگه ای مثل فیلم کمال الملک در نقش ناصرالدین شاه با بازی عزت الله انتظامی، و نقش کمال الملک با بازی استاد جمشید مشایخی تکرار شد. همچنین سریال هزاردستان به جای خان مظفر با بازی عزت الله انتظامی، شعبون بی مخ با بازی محمد علی کشاورز، رضا تفنگچی با بازی جمشید مشایخی، و نقش آمارگیر با بازی جمشید لایق تکرار شد و همچنان مخاطب آن زمان، متوجه اینکه صاحب صداهای مختلف این شخصیت ها یک نفره نشده و این متوجه نشدن از سمت مخاطب، برگ برنده منوچهر اسماعیلی برای تکیه بر خلاقیت ها و توانایی های بی اندازه شده بود.
اما دوبله شخصیت مجید در نقش یک جوان دچار اختلال ذهنی، با بازی درخشان بهروز وثوقی به عهده منوچهر اسماعیلی بود و اسماعیلی با صدایی که برای این نقش خاص با ویژگیهای منحصر به فردی که داشت طراحی کرده بود، مورد تحسین و ستایش همگان قرار گرفت و به طور کلی گویندگی برای نقشی که عادی نیست و با دیگران تفاوت های کلامی و رفتاری داره ممکنه یکم نسبت به نقش های دیگه پیچیدهتر و سختتر باشه، نقشی که شخصیتش دچار زوال عقل و کارهای غیر قابل پیش بینی انجام میده و گوینده هم باید پا به پای شخصیت با عکس العملهای اون همراه بشه. اما اسماعیلی باهوش و تبحری که در این کار داشت، نقش رو با وجود خودش یکی کرد و با ذهن خلاق و گویندگی بینظیرش، تونست به راحتی به جای مجید برادر حبیب آقا ظروفچی، بدرخشه و بار دیگه همه رو مغلوب هنرنمای خودش بکنه.
امروز مثل دو دهه قبل ایرانیها خیلی دیگه به فیلمهای هندی تمایلی نشان نمیدند و حنای سینمایی هند برای مردم جهان و به خصوص مردم ایران رنگی نداره. اما در دورانی که فیلم های هالیوود به اندازه امروز با وجود اینترنت و تکنولوژی و داشتن صحنه هایی که خیلی با فرهنگ ایرانی مطابقت نداشت، کمتر تو خونه های ایرانی دیده می شد، ترجیح مردم بر این بود که فیلمهای خانوادگی هندی رو از ویدیو کلوپ ها که فیلم هاش به شکل وی اچ اس و نوارهای ویدئویی بودند کرایه کنند و دور هم ببینند، یکی از این فیلم هایی که در خانواده های ایرانی با وجود قدیمی بودندش زیاد دست به دست و دیده میشد، فیلم سینمای سنگام محصول سال ۱۹۶۴ به کارگردانی و بازیگری راج کاپور بود. فیلمی در ژانر ملودرام و یک مثلث عشقی که در راس مثلث راج کاپور بود که باید یک تنه و در عین بی خبری، این کلاف عشقی رو باز میکرد. اما گوینده صدای راج کاپور در نقش سوندار هم باید لحظات پر کشمکش دراماتیک این فیلم هندی و احساسی با بازیگر همراه می شد. اگه صدای اسماعیلی روی راج کاپور در فیلم سنگام بشنوید، شاید باورتون نشه که اون صدای بم و پر از حجم رو تا چه اندازه زیر و منطبق با شخصیت پر از احساس فیلم نهادینه کرده. خصوصا شگرد کار اسماعیلی اینکه صدای خودش رو تا اندازه به نقش و شخصیت نزدیک می کنه که حتی گاهی دیده شده که بازیگرها با دیدن دوبله صدای خودشون، احساس می کنند که دارن فارسی صحبت می کنند.
وقتی به تمام آثار مرحوم علی حاتمی نگاه میکنیم، متوجه علاقه اون به فرهنگ و ادبیات کهن و قدیمی ایرانی میشیم. به دلیل علاقه ای که به داستانهای ایرانی و کهن، به شکل نقالی و زورخانه ای که در قدیم تعریف میشدند داشت، پس خیلی هم دور از ذهن نیست که سراغ داستان جذاب و موندگار حسن کچل بره، فیلمی که شروعش با نمایشی از شهر فرنگ آغاز میشه و مادری که تلاش میکنه پسر تنبل و خجالتیش رو از خونه بیرون کنه و به دنیای بیرون از خونه بکشونه. مواجه حسن با دنیای بیرون از خونه، این وسط بیننده رو با قصه های جذاب و دیدنی رو به رو می کنه و صدای فوق العاده بانمک، شیرین و شنیدنی منوچهر اسماعیلی که زینتبخش این نقش عجیب و کمدی هست، اون رو به یکی از موندگارترین آثار علی حاتمی و آثار ایرانی بدل می کنه. درسته که گویندگی به جای شخصیت هایی که به زبان فارسی صحبت می کنند، به دلیل زبان مشترک و شناخت بیشتر برای دوبلور و گوینده راحت تر به نظر میاد، اما از جهاتی به دلیل دونستن مخاطب از اینکه نقش و شخصیت فیلم ایرانی و سینک زدن به جای شخصیت ایرانی بیشتر از نقش و شخصیت های خارجی احتیاج به دقت و توجه داره، کار رو برای گوینده سختتر میکنه ولی ظرافت و خلاقیتی که منوچهر اسماعیلی در گویندگی این فیلم خاص به کار برده، انقدر زیاده که حتی ممکنه بیننده رو به این فکر فرو ببره که این صدا، صدای خود پرویز صیاد هست و هیچ گوینده ای جای اون صحبت نکرده.
برای طرفداران فیلم و سینما دیدن رابرت دنیرو و آل پاچینو، حتی در یک قاب موهبت محسوب میشه، چه برسه به اینکه پاچینو و دنیرو در یک سکانس و در یک لانگ شات مهم سینمایی در یک فیلم قابل هم ببینیم. فیلم سینمایی مخمصه به کارگردانی مایکل مان با بازی آل پاچینو و رابرت دنیرو در سال ۱۹۹۵ روی پرده سینما رفت و طرفدارهای این دو ستاره رو در سراسر دنیا به سینماها کشوند.
منهای صدای خسرو خسروشاهی که برای شخصیتهای مختلف آل پاچینو در فیلم ها یک برند مهم محسوب میشه و در این فیلم هم مثل فیلمهای قبل به بهترین حالت ممکن دوبله کرده، اما اینکه در زمان دوبله این فیلم قراره صدای کدوم گوینده روی شخصیت درونگرا و مرموز رابرت دنیرو، در نقش نیل مک کالی که یک دزد رند و حرفه ای هست بشینه، کنجکاوی برانگیز بود. اما منوچهر اسماعیلی با صدای مخوف و مرموزی که برای نقش کنده کاری کرده بود، به درستی به نقش و شخصیت درون گرا و پر از ابهام رابرت دنیرو هویت ببخشید. استاد منوچهر اسماعیلی و استاد خسرو خسروشاهی هردو استاد تمام دوبله هستند. وقتی صدای این دو نفر در کنار هم در یک فیلم قرار بگیره. بدون شک این فیلم تماشایی و بی نظیره. بدون شک صدای هر فرد بخشی از هویت اون فرد به حساب میآید و وقتی که قرار مخاطب، صدای شخصیت های خارجی رو با صدای غیر از صدای خود اون بازیگرا بشنوه، پس قسمتی از هویت شخصیت ها، روی دوش دوبلورها و گوینده ها میفته. در اینجا به راحتی میشه گفت که منوچهر اسماعیلی در این فیلم، صدایی برای این شخصیت خلق کرد که با هویت این کاراکتر، برای درک مخاطب کمک بسیاری کرد و این نقش رو کنار دیگر نقشهای دنیرو، جذاب و خاطره ساز کرد.
استاد منوچهر اسماعیلی به دلیل جنس صدای باشکوه، با عظمت و قدرتمندی که دارند، شاید همیشه آوای زیبا و پر قدرتش، بهترین انتخاب برای فیلمهای تاریخی و حماسی باشه، فرقی نمیکنه نقش اول یه فیلم حماسی باشه یا نقش مکملش، مهم اینه که منوچهر اسماعیلی برای اون نفس سنگ تموم میذاره و تمام قدرت و خلاقیتش رو برای بهتر شناسوندن اون نقش برای مخاطب به خدمت میگیره. فیلم سینمای پرفروش و پر بیننده لورنس عربستان، به کارگردانی دیوید لین محصول سال ۱۹۶۲ با صدای منوچهر اسماعیلی در نقش پرنس فیسل با بازی الک گینس، بازیگر بینظیر و باسابقه آمریکایی، درخشان و به شدت در خدمت نقشه، نقش مکمل، اما تاثیرگذار بر قصه و فیلم که رنگ و صدای زیبای اسماعیلی انگار او رو در ذهن مخاطب پررنگ و پررنگ تر می کنه.
احتمالا فیلم سینمایی پاپیون، محصول مشترک آمریکا و فرانسه که در سال ۱۹۷۳، به کارگردانی فرانکلین چی شافنر ساخته شده به گوشتون خورده و از تعصبی که دوست داران سینما روی این فیلم درام جنایی دارند باخبرید. اگر برای یکبار هم که شده نسخه دوبله فیلم رو دیده باشید، صدای رسا و زیبای منوچهر اسماعیلی روی شخصیت پاپیون با بازی درخشان استیو مک کوئین بزرگ رو شنیدید. فیلم به رابطه دو فرد با بازی استیو مک کوئین و داستین هافمن در زندان و آشنایی آرایشگری این دو با هم میپردازه و صدای منوچهر اسماعیلی روی پاپیون یکی از ویژگی های مهم این فیلم دوبله شده به حساب میاید. فیلمی به مدیریت دوبلاژ استاد خسرو خسروشاهی، و نقشی پر از تنش و فراز و نشیب که منوچهر اسماعیلی بار دیگه با هنرش نفس به نفس با این شخصیت همراه میشه و با حس و حالی که داره صدای نوستالژیک و کلاسیکش رو به این شخصیت هدیه میده و حس همزاد پنداری با شخصیت را برای تماشاگر به وجود میاره و نقش و فیلم پاپیون را در ذهن مخاطب ماندگار میکنه.
یک نکته عجیب در مورد دوبله پاپیون وجود داره، سالهای سال، استاد خسرو شاهی نقش استیو مک کوئین رو خودشون می گفتند، حالا تو این فیلم که خودشون مدیر دوبلاژ هستند، این نقش رو به استاد اسماعیلی واگذار میکنند، اینکه چرا استاد خسروشاهی نقش خودشون رو به استاد اسماعیلی واگذار میکنند، یکی از رازهای سر به مهر دوبله خواهد بود. اما به نظر ما این چیزی نیست جز منش و بینش این دو عزیز بزرگوار، که در راه تعالی هنر و دوبله به تاریخ پیوست.
مسعود کیمیایی که با آثارش در پیش از انقلاب، در کنار داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی و ناصر تقوایی موج جدیدی از فیلمسازی رو در سینمای ایران بهراه انداخت، از کارگردانان تاثیرگذار سینمای ایران هستن. کیمیایی از دل قصههاش شخصیتهای عمیق و پیچیده ای رو به سینمای ایران معرفی کرده، بابک صحرایی ترانه سرا در کنار آهنگساز کاربلد ستار اورکی، تصمیم گرفتند تا با آثاری که مسعود کیمیایی در این سالها ساخته، دکلمهای با نام زخم داش آکل بسازند ، تا هم ادای دینی به سینمای ایشون باشه و هم مردی که سینمای مسعود کیمیایی تا اندازه زیادی با آوای دلپذیر و قدرتمند او دیدنی و شنیدنی تر شده، اون رو دکلمه کنه و چه صدایی بهتر از صدای عمیق و تاثیرگذار استاد بی بدیل صدا و دوبله آقای منوچهر اسماعیلی که آشنا با سینمای مسعود کیمیاییه و این حس و حال را خوب میشناسه.
بد نیست که فیلم آخر رو با اثری از مسعود کیمیایی تموم کنیم. قیصر که تا همین امروز شناخته شده ترین و پر طرفدار ترین اثر مسعود کیمیایی. این فیلم محصول سال ۱۳۴۸ هست و بازی بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی، جمشید مشایخی، بهمن مفید و پوری بنایی، یکی از فیلم هایی که در پدید اوردن موج نوی سینمای ایران، نقش مهم و تاثیرگذاری داره. این فیلم، در دهم دی ماه سال ۱۳۴۸ روی پرده سینماها رفت و بدون شک منهای کارگردانی و بازی های خوب بازیگراش، مدیون دوبله های بی نقص و درخشان با صدای دوبلورهاییه که با هنرشون، فیلم رو به مرحله رسوندند که دیالوگ های فیلم از همان سال اکران تا به امروز که بیش از ۵۰ سال از این فیلم می گذره، ورد زبون عاشقای سینما و مخاطبان سینما است و حتی به متد زدن دانشجوهای بازیگری سر کلاس تبدیل شده. استاد اسماعیلی توی این فیلم، حتی نفس هاش رو با نفس های بهروز وثوقی یکی کرده و پا به پای اون قدم به راهی میذاره که هرچه جلوتر میره نامعلوم و نامعلوم تر میشه در این فیلم بار دیگه اسماعیلی از شگرد بینظیرش یعنی صحبت کردن به جای دو یا چند شخصیت سینمایی استفاده و به جای قیصر با بازی بهروز وثوقی و خان دایی با بازی جمشید مشایخی صحبت کرده. قسمت عجیب داستان اینجاست که وقتی دو نفر با هم در یک فیلم و کنار هم، دیالوگ میگن تشخیص اینکه صدای این دو نفر را یک نفر دوبله کرده اصلا کار راحتی نیست، شاید برای خود اسماعیلی کاری که باهوش مخاطب انجام میده کار راحتی باشه اما اینکه فهمیدن و تشخیصش برای مخاطب سخته، نشانه اینکه منوچهر اسماعیلی به معنای واقعی کلمه نابغست.
تمام این آثار نامبرده فقط یک هزارم فعالیتهای درخشان، چشمگیر و اعجاب انگیز استاد منوچهر اسماعیلی بزرگ در عرصه دوبله و صداست، هنرنمای بی نقص و بی نظیر ۶۳ ساله ایشون در این عرصه از همان ابتدا تا به امروز بر هیچ کس پوشیده نبوده و این سوال برای همه به وجود میاد که همچین گوهر کمیابی در یک قرن ممکنه چند بار تکرار بشه و همه رو مغلوب خودش بکنه.
برای استاد منوچهر اسماعیلی بزرگ و هنرمند با این صدای ابریشمی با ابهت، سالهای سال آرزوی سلامتی داریم و امیدواریم که همچنان با این صدای آرامبخش باز هم گوش های مخاطبین هنر هفتم را نوازش بده.
متن پادکست منوچهر اسماعیلی (قسمت اول و دوم)
در این قسمت از چکاوا، می خواهیم از هنرمندی حرف بزنیم که صداش، ترکیبی ازقدرت و لطافته، کسی که به معنای واقعی کلمه خلاقه و به دلیل انعطافی که صداش داره، حتی فیلمباز ترین آدم ایرانی هم نمیتونه به راحتی صداش رو بین صداهای شخصیتهای سینمایی و سریالی تشخيص بده، و این بارزترین ویژگی این هنرمند برجسته، کنار ویژگیهای درجه یک دیگرش به شمار میاد. زمانی که متوجه میشید صاحب تمام این صداهای مختلف یک نفره، نمیدونید که باید مبهوت ابهت صداش بشید، یا متحیر معصومیتی که در گوشِت طنین انداز میشه. این شخص کسی هست که توانایی و خلاقیت بیش از اندازش، در خلق کردن صدای تیپ ها و شخصیتها، زبانزد عام و خاصه و به شهادت اهل هنر و حتی همکارهای خودش، تافته جدا بافتهِ عرصه صدا و دوبلاژه.
بله هنرمندی که امروز می خواهیم در باره صحبت کنیم، استاد منوچهر اسماعیلی، استاد مسلم عرصه دوبله و صداست، و نزدیک به ۶۳ ساله که صدای قدرتمند و ابریشمیش رو، مهمون گوش های مخاطبان هنر هفتم کرده و لذتِ دیدن قهرمان ها و شخصیت های سینمایی رو دو چندان کرده. به دلیل نبوغ و استعدادی که در تغییر تُن، لحن صدا و لهجه اش داره، در خلق تیپ ها و شخصیت های مختلف سریال و فیلم های سینمایی، به بهترین حالت ممکن عمل کرده. اهالی هنر و حتی مخاطبین، لقب مرد هزار صدای سینمای ایران رو به ایشان دادند.
استاد منوچهر اسماعیلی، یک اقیانوسه، و این پادکست، یک نفریست که لب ساحل اقیانوس ایستاده و یک چشم اندازی به اقیانوس داره. ولی هرگز نمیتونه وسعت و عمق اون اقیانوس رو درک کنه، برای درک این اقیانوس، خیلی خیلی خیلی بیشتر از این حرف ها و خیلی بیشتر از این پادکست، باید کار بشه، تحقیق بشه، ت به تمام وجوهات این اقیانوس پی ببریم. این پادکست فقط یک منظره از این اقیانوسه.
ما توی این اپیزود، تصمیم گرفتیم که به بیوگرافی و ورود استاد منوچهر اسماعیلی به فعالیت های مهم و تاثیرگذار ایشون در عرصه تصویر و دوبلاژ بپردازیم و به ادامه فعالیت های ماندگار و خاطره ساز ایشون در این عرصه. همچنین در این پادکست، مصاحبه ای با استاد اکبر عبدی انجام دادیم که صداشون رو خواهیم شنید.
منوچهر اسماعیلی دوبلور و مدیر دوبلاژ سرشناس ایرانی، هشتم فروردین ۱۳۱۸، در شهر کرمانشاه به دنیا اومد. استاد اسماعیلی حرفه دوبله رو، از سال ۱۳۳۶؛ با نقشه های دوم سوم شروع کرد، سال ۱۳۳۸ با گویندگی در فیلم سینمایی دروازه های پاریس، به مدیریت دوبلاژ علی کسمایی و کارگردانی رِنه کلر، محصول سال ۱۳۵۷، که بر اساس رمانی از رنه فالر ساخته شده بود، درخشید. اما نقطه اوج گویندگی ایشون، اوایل کارش در فیلم سینمایی بِن هور به جای چارلتون هستون، و به کارگردانی ویلیام وایلر، محصول سال ۱۹۵۹ در نقش بن هور، با مدیریت احمد رسول زاده در سال ۱۳۴۱، اتفاق افتاد، و خیلی هم طولی نکشید که از سال ۱۳۴۲، روی صندلی مدیریت دوبلاژ نشست و مدیریت دوبله بسیاری از فیلمهای بزرگ جهان را بر عهده گرفت و و در همون سال هم رئیس صنف گویندگان و سرپرست انجمن شدند و آخرین دوره ای که ایشون رئیس صنف انجمن بودند سال ۱۳۸۸ بود.
کارنامه هنری این هنرمند، به قدری پربار و درخشان هست، که اگه بخواهیم به تمامی آثارشون در تمام این سال ها بپردازیم، شاید به اندازه سالهای فعالیتشون زمان ببره.
یکم به عقب برگردیم و ببینیم جرقه دنیای هنر و تصویر چه زمانی در ذهن استاد اسماعیلی زده شد.
طبقِ صحبت های خودشون، اولین علاقه ایشون تئاتر بود. و در مصاحبهای نقل کردند که در اون دوران، تئاتر جایگاه مهم و منسجمی داشته و کار اکثر افرادی که به سینما علاقه مند بودند، از تئاتر شروع شده بود، این هنر در مدارس، دبیرستان ها دانشگاه ها خیلی جا افتاده بود و علاقمندان رو به سمت خودش می کشید. سینمای آن زمان هم، زیاد مطلوب همه نبود و خیلی طول می کشید تا زمینه ای برای ورود افراد به سینما فراهم بشه، اما تجربه تئاتری ایشون به دوران دبیرستان برمیگرده که نشد به طور حرفه ای ادامه پیدا کنه، ایشون به همراه بهروز وثوقی که با هم همکلاس بودند و چند نفر دیگه، ترجمه نمایشی رو پیدا کردند و بر روی صحنه بردند. و در ادامه هم اجراهایی رو در دو سانس، برای خانواده ها که از طرف وزارت فرهنگ دعوت می شدند، در دبیرستان شهناز و تالار فردوسی برگزار کردند. آقای محمد سخن سنج با استاد اسماعیلی تماس میگیرند و خبر درست شدن محلی به نام آژانس هنرپیشگان که روبروی سفارت انگلیس بود رو به ایشون میدند، و آقای اسماعیلی هم به آژانس میره، ثبت نام کنه و به این وسیله وارد کار تئاتر و سینما میشه. خود استاد اسماعیلی نقل کردند، که با حضور پدرشون هرگز فرصت نداشتند که وارد این حرفه بشند، البته اون هم مثل هر که پدری ترس داشت تا این مسیر من رو منحرف کنه، تصورم این بود که این راه، راه خوبی نیست. خونه ما تو محله سرسبیل خیابان کارون بود. روبروی کوچه ما سینما بود و به همین خاطر من رو هیچ وقت برای خرید به اونجا نمی فرستادند. و می گفتند که اونجا محل عبور شیاطینه. واقعیت اینه که این حال و روز ما در اون سنوات بود و خیلی سخت و به زحمت تونستیم خودمون رو تبرئه کنیم.
استاد اسماعیلی در سال ۱۳۳۶ از طریق یکی از دوستاشون باخبر میشند که موسسهای به اسم داریوش فیلم برای دوبلاژ در سینما امتحان میگیره و یک مرد و پنج زن را پذیرش می کنه. به گفته خودشون در اون زمان هیچ بینش و شناختی از کار دوبله نداشت و به پیشنهاد و ترغیب یکی از دوستاش به محل امتحان که در خیابان نادری بوده میره و اونجا الکس آقابابیان صاحب داریوش فیلم، کنار یک آمریکایی که از علاقمندان به این حرفه بوده، تست میگرفت و در نهایت استاد اسماعیلی انتخاب شدند. فردای آن روز، مادرم رو بردم که رضایت بده تا به ایتالیا برم و قرار شد روزی ۶۰ لیره که به پول ما ۷ تومن میشد، حقوق بگیرم. به دلایلی که مقداری از اون برای خودم روشن بود و مقداری هم ناروشن، از این سفر جا موندم.
به نقل از صحبتهای آقای اسماعیلی، اولین فیلمی که گویندگی کرد، به مدیریت آقای زمانی بود. یه فیلم فرانسوی و از ایشون هم به عنوان فردی که در فیلم ها به سیاهی لشگر معروفه، برای اولین بار استفاده کردند.
از اونجایی که صدای خوب تا اندازه زیادی موروثیه، متانت اسماعیلی دختر منوچهر اسماعیلی از این محبت و شانس بی نصیب نموند و مثل پدرشون صدای زیبا و منعطفی دارند.
متانت اسماعیلی متولد ۱۳۴۸ و مترجم رشته زبان فرانسه هستند و از سال ۱۳۸۴ به شکل جدی و تخصصی با کارآموزی در حرفه دوبله وارد، عرصه گویندگی میشند و نمونه صداهای زیبای ایشون رو ما در سریال الیور توئیست، فیلم سینمایی هایدی، فیلم خودخواهی، سریال کره ای خانواده جدید، انیمیشن مهارت های زندگی، فیلم سریع و خشن و سریال مردگان متحرک یا واکینگ دد شنیدیم. متانت اسماعیلی با پدرش، در آثاری به نام سریال الیور تویست و فیلم سینمایی هایدی همکاری داشتند.
آقای فریدون اسماعیلی، مثل برادرشون آقای منوچهر اسماعیلی، از گویندگان پیشکسوت عرصه گویندگی و از تهیه کنندگان قدیمی و سرشناس رادیو هستند. ایشون از سال ۱۳۴۵ زیر نظر ایرج دوستدار و علی کسمایی در استودیو مولنروژ کار دوبله و گویندگی رو شروع می کنند و بعدها تبدیل به یکی از مهمترین گویندگان، نویسندگان و کارگردان های عرصه رادیو میشند. آقای فریدون اسماعیلی سازنده دهها آنونس تبلیغاتی و فیلمهای مستند برای کودکان و نوجوانان هستند و تالیف گر نزدیک به صد کتاب کودک و نوار قصه برای بچه ها، ایشون گویندگی آثار زیادی، مثل مکانی در آفتاب، بهترین مرد، ساعت ده و نیم، قصه های جزیره، راننده، راه خطر، گانگستر و کتاب گویای نامرئی و ماجرای شرلوک هولمز هستند. از اونجایی که آقای فریدون اسماعیلی هم از پیشکسوتان عرصه دوبله هستند، آثاری هم بوده که همراه با برادرشان در یک تیم صحبت کرده باشند، مثل تله تئاتر دشمنان با گویندگی منوچهر فریدون اسماعیلی.
منوچهر اسماعیلی، ضمن حضورش در تئاتر، به دلیل تجربه هایی که در عرصه نمایش داشت، بازی در فیلم و سریال هایی رو هم تجربه کرد، که یکی از مهمترین این فیلمها، فیلم سینمایی شب های زاینده رود به کارگردانی محسن مخملباف و محصول سال ۱۳۶۹ است. در این فیلم، رول اصلی و نقش اصلی یک استاد دانشگاه در رشته مردم شناسی را به تصویر کشید که داستان این استاد و دخترش رو در سه دوره قبل از انقلاب، زمان انقلاب و بعد از انقلاب روایت میکنه. استادی که معتقد بود ما در ایران همیشه از سیاست نالیدیم و فراموش کردیم که سیاستمداران دیکتاتور ما از آسمون نیفتادند، بلکه فرزندان همین سرزمین هستند. اونها در همین فرهنگ بی تفاوت و خشونت طلب ما تربیت شدند، پس مشکلات سیاسی ما ریشه در فرهنگ داره و تغییر فرهنگ نیازمند سینما و فیلم سازیه. سینمایی که متاسفانه رو لبه تیغ سانسور بارها و بارها زخمی شده. بازی اسماعیلی با بینشی که در رفتار و آرامشی که در چهره اش بود، همچنین در زمانی که بازی مینیمال و رئال خیلی مد نشده بود، قابل تحسین و ستودنیه.
همچنین فیلم سینمایی سردار جنگل امیر قویدل، محصول سال ۱۳۶۲ یکی دیگه از فیلمهایی که آقای اسماعیلی، وجود نداشتن نقش بلند، خیلی خوب در میون دیگر شخصیتهای این فیلم قرار گرفتند.
یکی از مشهورترین کارهای استاد منوچهر اسماعیلی فیلم سینمایی معجزه سیب، محصول سال ۱۹۶۱ به کارگردانی فرانک کاپرا با بازی پیتر فالک هست. اصولاً انتخاب تیپ با مدیر دوبلاژِ و اون هست که کاری رو که در حال توفیق رو تشویق میکنه و کاری که در حال عدم توفیق رو نهی می کنه، اما بعضی از تیپ ها، انعکاس شون غیر قابل تصوره، مثل تیپ معروف پیتر فالک که اولین بار، در سال ۱۳۴۳ در فیلم معجزه سیب، به مدیریت دوبلاژ مرحوم زرندی استفاده شد. به گفته استاد اسماعیلی، بعد از اینکه نسخه اصلی فیلم رو دیدند، گفت که کار رو تعطیل کنید و یک روز به من فرصت بدید، و تمام این روز رو پیاده در گاراژ ها و قهوه خانه های پایین شهر رفت و هر قسمتی از نقش رو در جایی پیدا کرد. و بعد که اولین دیالوگ رو در استودیو گفت، تعریف و تمجیدی بود که اتاق دوبله رو پر کرده بود.
البته از این تیپ بعدها هم به جای بیک ایمانوردی در فیلم های ایرانی استفاده شده و مورد تشویق و استقبال مردم قرار گرفت و با وجود اینکه گویندگان بیک متنوع و متغیر بودند، اما بیشترین طرفدار رو داشت و به همین دلیل موفق بود.
فیلم سینمایی فانی fanny محصول سال ۱۹۶۱، به کارگردانی جاشوا لوگن، کارگردان تگزاسی تبار اکران شد. چندی بعد دوبله این فیلم در ایران انجام گرفت و بار دیگر منوچهر اسماعیلی با استعداد عجیب و حیرت انگیزش جای دو پیرمرد بامزه و شیرین اصلی فیلم، اون هم در سن ۲۳ سالگی که اوج جوونی یک مرده، به زیبایی درخشید و با مهارت و هوش فوق العادش، این فیلم و این دو نقش خاص را برای همیشه ماندگار کرد. این انعطاف صدا و مهارت در دوبلاژ، به شهادت بسیاری از اساتید دوبله و صدا، کار هر کسی نیست و فقط استثناهای کمی از جمله استاد منوچهر اسماعیلی هستند که این ویژگی یکتا و منحصر به فرد رو در وجودشون دارند.
فیلم سینمایی محمد رسول الله به کارگردانی مصطفی عقاد، محصول ۱۹۷۶، از فیلم های مهم است که به دلیل شکوه و عظمت فیلم، برای تمامی دوبلورهای ایران یک شانس و محرک بزرگ محسوب میشد و صدا و هنرنمایی بینظیر منوچهر اسماعیلی به جای آنتونی کوئین کبیر، در نقش حمزه عموی حضرت محمد، به زیبایی روی این نقش نشسته و از لحظه شروع تا پایان فیلم ابهت صدا و حتی نقش آنتن کوئین رو حفظ و این نقش رو با صدای پر قدرت و مردانه اش برای همه مردم ایران ماندگار کرد.
فیلم سینمایی شوالیه تاریکی به کارگردانی کریستوفر نولان محصول سال ۲۰۰۸، در استودیو رها دوبله شد و شاید کمتر کسی فکرش رو می کرد که صدای قدرتمند و با صلابت استاد منوچهر اسماعیلی، روی ضدقهرمان شرور و در عین حال جذاب و مشهور داستان های کمیک جوکر، با بازی بی نقص و خیره کننده هیث لجر، به این عمیقی و زیبایی، به این شخصیت جون دوباره بده. از ویژگی های بارز شخصیت جوکر در این فیلم، صدایی بود که هیث لجر برای این شخصیت طراحی کرده بود و صدای بم خودش رو در این فیلم، به یک صدای کاملاً زیر تبدیل کرده بود.
بدون هیچ تردیدی، فیلم جاده شاهکار فدریکو فلینی، از برترین فیلمهای تاریخ سینمای جهانه. که در اون آنتونی کوئین کبیر در نقش زامپانو، یکی از بهترین نقش آفرینی های سینما رو به تصویر کشیده. قصه فیلم در مورد مردی خشن و معرکه گیری که دختره کمی شیرین عقل و ساده ای رو از مادرش میخره تا دستیارش بشه و با اون دور دنیا رو بگرده، اما این مسیر از اونی که فکرش رو می کرد سخت تر بود. صدای قدرتمند منوچهر اسماعیلی روی هیبت با صلابت و خشن آنتونی کوئین به اندازهای درست طراحی شده و بر روی نقش نشسته که شاید تماشاگر به اواسط فیلم که میرسه، اصلاً یادش میره این فیلم، یک فیلم دوبله شده است. آقای اسماعیلی در تمام لحظه های فیلم نفس به نفس آنتونی کوئین پیش میره و حتی لکنت های کوچیکی که کوئین برای نقش در نظر گرفته بود رو ثانیه ای جان نمیندازه. کوئین نقش مردی که چیزی برای از دست دادن نداره و فقط ادامه مسیر میده رو به اندازه استادانه بازی کرده که لحظه ای مخاطب را به حال خودش رها نمی کنه و استاد اسماعیلی با حس همزاد پنداری و درک بالایی که از این نقش داشت، امانتدار خوبی برای بازی درخشان کویین بود و صدای خسته و بی انگیزه و ناامید این شخصیت رو، به درستی به این نقش هدیه داد.
فیلم سینمایی بن هور به کارگردانی ویلیام واینر در سال ۱۹۵۹ در سینماهای جهان روی پرده سینما رفت و ۱۱ جایزه اسکار را در اون سال از آن خودش کرد. فیلمی که با عدم وجود زیرنویس در اون دوران، همه دنیا منتظر بودند تا یه روز با زبان مادری خودشون ازش لذت ببرن و خیلی هم عجیب و دور از ذهن نیست که صدای اسماعیلی رو روی شخصیت حماسی و جنگجوی مثل بنهور با بازی چارلتون هستون بشنویم و شاید بشه گفت که بهترین انتخاب صدا برای نقش پر افت و خیز و پر از چالش هستون، صدای قدرتمند و وسیع منوچهر اسماعیلی باشه، نقشی که با شروع فیلم با موانع زیادی روبرو میشه و به طبع این چالشها و موانع، گوینده رو با خودش همراه و کار اون رو سخت و سخت تر میکنه. اما وقتی صحبت از صدای حیرت انگیز منوچهر اسماعیلی با اون همه از انعطاف و توانایی میشه نتیجه کار به یکی از بهترین کارهای اسماعیلی تبدیل میشه و هنوز که هنوزه دیدن این فیلم با شنیدن صدای منوچهر اسماعیلی و دیگر دوبلورهای فیلم لذت بخش دیدنیه.
علی حاتمی به این دلیل به شاعر سینمای ایران شهرت داره که دیالوگ فیلم ها و سریال هاش رو به شکلی می نوشت که فقط ردیف و قافیه نداشت، اما مفهومشون به اندازه یک دیوانه شعر، روح بازیگر و مخاطب را جلا میده و دیالوگ هاش رو در تاریخ سینمای ایران ماندگار میکرد، این زیبایی برای دوبلورها و گوینده هایی که علی حاتمی شاید بیشتر از هر کارگردان دیگه ای با آنها کار کرده بود هم لذت بخش و شیرین بود، علی الخصوص برای کسی مثل منوچهر اسماعیلی که اکثراً در سریالها و فیلمهای علی حاتمی نه در یک نقش، بلکه در چند نقش هنرنمایی کرده. در منابع و برنامه های متفاوت از مستند گرفته تا مقاله و نقد، وقتی صحبت از خلاقیت و نبوغ اسماعیل به میون میاد، منظورشون اجرای بی نقص و شگفت انگیز منوچهر اسماعیلی در چند نقش اما در یک فیلمه. شاید تا همین ده سال پیش، خیلی ها خبر نداشتند که در فیلم سینمایی مادر، منوچهر اسماعیلی همزمان جای سه شخصیت اصلی فیلم یعنی، محمدعلی کشاورز، جمشید هاشم پور و اکبر عبدی دوبله کرده. سن نقش متفاوت با رفتارهای متفاوت و دور از هم که قرار صدای هر کدومشون از یه حنجره بیرون بیاد و همین یه اتفاق به خودی خود، که هرچند بعد از این، بارها بارها هم تکرار شد، میتونه مهر تاییدی روی اعجاب انگیز بودن و تکرار نشدنی بودن منوچهر اسماعیلی بزنه. محمد علی کشاورز در نقش یک برادر لمپن زورگو، جمشید هاشم پور در نقش مردی عرب که برادر ناتنی خواهر و برادراست است و اکبر عبدی در نقش برادری که معلولیت ذهنی داره، میزبان صدای این سه نفر با تفاوت زمین تا آسمون به عهده منوچهر خان اسماعیلی بوده.
این چند صدایی منوچهر اسماعیلی در یک فیلم و سریال در فیلمها و سریالهای دیگه ای مثل فیلم کمال الملک در نقش ناصرالدین شاه با بازی عزت الله انتظامی، و نقش کمال الملک با بازی استاد جمشید مشایخی تکرار شد. همچنین سریال هزاردستان به جای خان مظفر با بازی عزت الله انتظامی، شعبون بی مخ با بازی محمد علی کشاورز، رضا تفنگچی با بازی جمشید مشایخی، و نقش آمارگیر با بازی جمشید لایق تکرار شد و همچنان مخاطب آن زمان، متوجه اینکه صاحب صداهای مختلف این شخصیت ها یک نفره نشده و این متوجه نشدن از سمت مخاطب، برگ برنده منوچهر اسماعیلی برای تکیه بر خلاقیت ها و توانایی های بی اندازه شده بود.
اما دوبله شخصیت مجید در نقش یک جوان دچار اختلال ذهنی، با بازی درخشان بهروز وثوقی به عهده منوچهر اسماعیلی بود و اسماعیلی با صدایی که برای این نقش خاص با ویژگیهای منحصر به فردی که داشت طراحی کرده بود، مورد تحسین و ستایش همگان قرار گرفت و به طور کلی گویندگی برای نقشی که عادی نیست و با دیگران تفاوت های کلامی و رفتاری داره ممکنه یکم نسبت به نقش های دیگه پیچیدهتر و سختتر باشه، نقشی که شخصیتش دچار زوال عقل و کارهای غیر قابل پیش بینی انجام میده و گوینده هم باید پا به پای شخصیت با عکس العملهای اون همراه بشه. اما اسماعیلی باهوش و تبحری که در این کار داشت، نقش رو با وجود خودش یکی کرد و با ذهن خلاق و گویندگی بینظیرش، تونست به راحتی به جای مجید برادر حبیب آقا ظروفچی، بدرخشه و بار دیگه همه رو مغلوب هنرنمای خودش بکنه.
امروز مثل دو دهه قبل ایرانیها خیلی دیگه به فیلمهای هندی تمایلی نشان نمیدند و حنای سینمایی هند برای مردم جهان و به خصوص مردم ایران رنگی نداره. اما در دورانی که فیلم های هالیوود به اندازه امروز با وجود اینترنت و تکنولوژی و داشتن صحنه هایی که خیلی با فرهنگ ایرانی مطابقت نداشت، کمتر تو خونه های ایرانی دیده می شد، ترجیح مردم بر این بود که فیلمهای خانوادگی هندی رو از ویدیو کلوپ ها که فیلم هاش به شکل وی اچ اس و نوارهای ویدئویی بودند کرایه کنند و دور هم ببینند، یکی از این فیلم هایی که در خانواده های ایرانی با وجود قدیمی بودندش زیاد دست به دست و دیده میشد، فیلم سینمای سنگام محصول سال ۱۹۶۴ به کارگردانی و بازیگری راج کاپور بود. فیلمی در ژانر ملودرام و یک مثلث عشقی که در راس مثلث راج کاپور بود که باید یک تنه و در عین بی خبری، این کلاف عشقی رو باز میکرد. اما گوینده صدای راج کاپور در نقش سوندار هم باید لحظات پر کشمکش دراماتیک این فیلم هندی و احساسی با بازیگر همراه می شد. اگه صدای اسماعیلی روی راج کاپور در فیلم سنگام بشنوید، شاید باورتون نشه که اون صدای بم و پر از حجم رو تا چه اندازه زیر و منطبق با شخصیت پر از احساس فیلم نهادینه کرده. خصوصا شگرد کار اسماعیلی اینکه صدای خودش رو تا اندازه به نقش و شخصیت نزدیک می کنه که حتی گاهی دیده شده که بازیگرها با دیدن دوبله صدای خودشون، احساس می کنند که دارن فارسی صحبت می کنند.
وقتی به تمام آثار مرحوم علی حاتمی نگاه میکنیم، متوجه علاقه اون به فرهنگ و ادبیات کهن و قدیمی ایرانی میشیم. به دلیل علاقه ای که به داستانهای ایرانی و کهن، به شکل نقالی و زورخانه ای که در قدیم تعریف میشدند داشت، پس خیلی هم دور از ذهن نیست که سراغ داستان جذاب و موندگار حسن کچل بره، فیلمی که شروعش با نمایشی از شهر فرنگ آغاز میشه و مادری که تلاش میکنه پسر تنبل و خجالتیش رو از خونه بیرون کنه و به دنیای بیرون از خونه بکشونه. مواجه حسن با دنیای بیرون از خونه، این وسط بیننده رو با قصه های جذاب و دیدنی رو به رو می کنه و صدای فوق العاده بانمک، شیرین و شنیدنی منوچهر اسماعیلی که زینتبخش این نقش عجیب و کمدی هست، اون رو به یکی از موندگارترین آثار علی حاتمی و آثار ایرانی بدل می کنه. درسته که گویندگی به جای شخصیت هایی که به زبان فارسی صحبت می کنند، به دلیل زبان مشترک و شناخت بیشتر برای دوبلور و گوینده راحت تر به نظر میاد، اما از جهاتی به دلیل دونستن مخاطب از اینکه نقش و شخصیت فیلم ایرانی و سینک زدن به جای شخصیت ایرانی بیشتر از نقش و شخصیت های خارجی احتیاج به دقت و توجه داره، کار رو برای گوینده سختتر میکنه ولی ظرافت و خلاقیتی که منوچهر اسماعیلی در گویندگی این فیلم خاص به کار برده، انقدر زیاده که حتی ممکنه بیننده رو به این فکر فرو ببره که این صدا، صدای خود پرویز صیاد هست و هیچ گوینده ای جای اون صحبت نکرده.
برای طرفداران فیلم و سینما دیدن رابرت دنیرو و آل پاچینو، حتی در یک قاب موهبت محسوب میشه، چه برسه به اینکه پاچینو و دنیرو در یک سکانس و در یک لانگ شات مهم سینمایی در یک فیلم قابل هم ببینیم. فیلم سینمایی مخمصه به کارگردانی مایکل مان با بازی آل پاچینو و رابرت دنیرو در سال ۱۹۹۵ روی پرده سینما رفت و طرفدارهای این دو ستاره رو در سراسر دنیا به سینماها کشوند.
منهای صدای خسرو خسروشاهی که برای شخصیتهای مختلف آل پاچینو در فیلم ها یک برند مهم محسوب میشه و در این فیلم هم مثل فیلمهای قبل به بهترین حالت ممکن دوبله کرده، اما اینکه در زمان دوبله این فیلم قراره صدای کدوم گوینده روی شخصیت درونگرا و مرموز رابرت دنیرو، در نقش نیل مک کالی که یک دزد رند و حرفه ای هست بشینه، کنجکاوی برانگیز بود. اما منوچهر اسماعیلی با صدای مخوف و مرموزی که برای نقش کنده کاری کرده بود، به درستی به نقش و شخصیت درون گرا و پر از ابهام رابرت دنیرو هویت ببخشید. استاد منوچهر اسماعیلی و استاد خسرو خسروشاهی هردو استاد تمام دوبله هستند. وقتی صدای این دو نفر در کنار هم در یک فیلم قرار بگیره. بدون شک این فیلم تماشایی و بی نظیره. بدون شک صدای هر فرد بخشی از هویت اون فرد به حساب میآید و وقتی که قرار مخاطب، صدای شخصیت های خارجی رو با صدای غیر از صدای خود اون بازیگرا بشنوه، پس قسمتی از هویت شخصیت ها، روی دوش دوبلورها و گوینده ها میفته. در اینجا به راحتی میشه گفت که منوچهر اسماعیلی در این فیلم، صدایی برای این شخصیت خلق کرد که با هویت این کاراکتر، برای درک مخاطب کمک بسیاری کرد و این نقش رو کنار دیگر نقشهای دنیرو، جذاب و خاطره ساز کرد.
استاد منوچهر اسماعیلی به دلیل جنس صدای باشکوه، با عظمت و قدرتمندی که دارند، شاید همیشه آوای زیبا و پر قدرتش، بهترین انتخاب برای فیلمهای تاریخی و حماسی باشه، فرقی نمیکنه نقش اول یه فیلم حماسی باشه یا نقش مکملش، مهم اینه که منوچهر اسماعیلی برای اون نفس سنگ تموم میذاره و تمام قدرت و خلاقیتش رو برای بهتر شناسوندن اون نقش برای مخاطب به خدمت میگیره. فیلم سینمای پرفروش و پر بیننده لورنس عربستان، به کارگردانی دیوید لین محصول سال ۱۹۶۲ با صدای منوچهر اسماعیلی در نقش پرنس فیسل با بازی الک گینس، بازیگر بینظیر و باسابقه آمریکایی، درخشان و به شدت در خدمت نقشه، نقش مکمل، اما تاثیرگذار بر قصه و فیلم که رنگ و صدای زیبای اسماعیلی انگار او رو در ذهن مخاطب پررنگ و پررنگ تر می کنه.
احتمالا فیلم سینمایی پاپیون، محصول مشترک آمریکا و فرانسه که در سال ۱۹۷۳، به کارگردانی فرانکلین چی شافنر ساخته شده به گوشتون خورده و از تعصبی که دوست داران سینما روی این فیلم درام جنایی دارند باخبرید. اگر برای یکبار هم که شده نسخه دوبله فیلم رو دیده باشید، صدای رسا و زیبای منوچهر اسماعیلی روی شخصیت پاپیون با بازی درخشان استیو مک کوئین بزرگ رو شنیدید. فیلم به رابطه دو فرد با بازی استیو مک کوئین و داستین هافمن در زندان و آشنایی آرایشگری این دو با هم میپردازه و صدای منوچهر اسماعیلی روی پاپیون یکی از ویژگی های مهم این فیلم دوبله شده به حساب میاید. فیلمی به مدیریت دوبلاژ استاد خسرو خسروشاهی، و نقشی پر از تنش و فراز و نشیب که منوچهر اسماعیلی بار دیگه با هنرش نفس به نفس با این شخصیت همراه میشه و با حس و حالی که داره صدای نوستالژیک و کلاسیکش رو به این شخصیت هدیه میده و حس همزاد پنداری با شخصیت را برای تماشاگر به وجود میاره و نقش و فیلم پاپیون را در ذهن مخاطب ماندگار میکنه.
یک نکته عجیب در مورد دوبله پاپیون وجود داره، سالهای سال، استاد خسرو شاهی نقش استیو مک کوئین رو خودشون می گفتند، حالا تو این فیلم که خودشون مدیر دوبلاژ هستند، این نقش رو به استاد اسماعیلی واگذار میکنند، اینکه چرا استاد خسروشاهی نقش خودشون رو به استاد اسماعیلی واگذار میکنند، یکی از رازهای سر به مهر دوبله خواهد بود. اما به نظر ما این چیزی نیست جز منش و بینش این دو عزیز بزرگوار، که در راه تعالی هنر و دوبله به تاریخ پیوست.
مسعود کیمیایی که با آثارش در پیش از انقلاب، در کنار داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی و ناصر تقوایی موج جدیدی از فیلمسازی رو در سینمای ایران بهراه انداخت، از کارگردانان تاثیرگذار سینمای ایران هستن. کیمیایی از دل قصههاش شخصیتهای عمیق و پیچیده ای رو به سینمای ایران معرفی کرده، بابک صحرایی ترانه سرا در کنار آهنگساز کاربلد ستار اورکی، تصمیم گرفتند تا با آثاری که مسعود کیمیایی در این سالها ساخته، دکلمهای با نام زخم داش آکل بسازند ، تا هم ادای دینی به سینمای ایشون باشه و هم مردی که سینمای مسعود کیمیایی تا اندازه زیادی با آوای دلپذیر و قدرتمند او دیدنی و شنیدنی تر شده، اون رو دکلمه کنه و چه صدایی بهتر از صدای عمیق و تاثیرگذار استاد بی بدیل صدا و دوبله آقای منوچهر اسماعیلی که آشنا با سینمای مسعود کیمیاییه و این حس و حال را خوب میشناسه.
بد نیست که فیلم آخر رو با اثری از مسعود کیمیایی تموم کنیم. قیصر که تا همین امروز شناخته شده ترین و پر طرفدار ترین اثر مسعود کیمیایی. این فیلم محصول سال ۱۳۴۸ هست و بازی بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی، جمشید مشایخی، بهمن مفید و پوری بنایی، یکی از فیلم هایی که در پدید اوردن موج نوی سینمای ایران، نقش مهم و تاثیرگذاری داره. این فیلم، در دهم دی ماه سال ۱۳۴۸ روی پرده سینماها رفت و بدون شک منهای کارگردانی و بازی های خوب بازیگراش، مدیون دوبله های بی نقص و درخشان با صدای دوبلورهاییه که با هنرشون، فیلم رو به مرحله رسوندند که دیالوگ های فیلم از همان سال اکران تا به امروز که بیش از ۵۰ سال از این فیلم می گذره، ورد زبون عاشقای سینما و مخاطبان سینما است و حتی به متد زدن دانشجوهای بازیگری سر کلاس تبدیل شده. استاد اسماعیلی توی این فیلم، حتی نفس هاش رو با نفس های بهروز وثوقی یکی کرده و پا به پای اون قدم به راهی میذاره که هرچه جلوتر میره نامعلوم و نامعلوم تر میشه در این فیلم بار دیگه اسماعیلی از شگرد بینظیرش یعنی صحبت کردن به جای دو یا چند شخصیت سینمایی استفاده و به جای قیصر با بازی بهروز وثوقی و خان دایی با بازی جمشید مشایخی صحبت کرده. قسمت عجیب داستان اینجاست که وقتی دو نفر با هم در یک فیلم و کنار هم، دیالوگ میگن تشخیص اینکه صدای این دو نفر را یک نفر دوبله کرده اصلا کار راحتی نیست، شاید برای خود اسماعیلی کاری که باهوش مخاطب انجام میده کار راحتی باشه اما اینکه فهمیدن و تشخیصش برای مخاطب سخته، نشانه اینکه منوچهر اسماعیلی به معنای واقعی کلمه نابغست.
تمام این آثار نامبرده فقط یک هزارم فعالیتهای درخشان، چشمگیر و اعجاب انگیز استاد منوچهر اسماعیلی بزرگ در عرصه دوبله و صداست، هنرنمای بی نقص و بی نظیر ۶۳ ساله ایشون در این عرصه از همان ابتدا تا به امروز بر هیچ کس پوشیده نبوده و این سوال برای همه به وجود میاد که همچین گوهر کمیابی در یک قرن ممکنه چند بار تکرار بشه و همه رو مغلوب خودش بکنه.
برای استاد منوچهر اسماعیلی بزرگ و هنرمند با این صدای ابریشمی با ابهت، سالهای سال آرزوی سلامتی داریم و امیدواریم که همچنان با این صدای آرامبخش باز هم گوش های مخاطبین هنر هفتم را نوازش بده.
استاد منوچهر اسماعیلی اقیانوسی عمیق است، این پادکست، فردی است که لب ساحل این اقیانوس ایستاده و چشم انداز کوتاهی دارد و هرگز نمی تواند وسعت و عمق آن را درک کند، و برای اینکه این بیکران را درک کنیم خیلی بیشتر از این باید تحقیق و تلاش شود تا به تمام وجوهات این استاد بی بدیل دوبله پی ببریم.
استاد منوچهر اسماعیلی، استاد مسلم و بزرگ عرصه دوبله و صداست که نزدیک به شصت و سه ساله که صدای قدرتمند و ابریشمی خود را میهمان گوش های مخاطبان سینما و تلویزیون کرده است و لذت دیدن قهرمان ها و شخصیت های سینمایی را دوچندان.
این اپیزود نگاهی است به زندگی و آثار استاد منوچهر اسماعیلی
با تشکر از اساتید: خسرو خسروشاهی، منوچهر والی زاده، جواد پزشکیان، اکبر عبدی، فریدون اسماعیلی، ایوب شهبازی، شهراد بانکی و خانم متانت اسماعیلی
آقایان: امین حاج بابا و محمد باقر سلمانی پیام مقدم از پادکست مترونوم
همکاران این اپیزود:
نویسنده: ریحانه فضیلتی
گوینده، ادیت صدا و میکس: آرش فلامرزی
ساخت تیزر: فرهاد حسین خانی
گوینده تیزر: محسن زر آبادی
هماهنگی مصاحبه ها: مهدی راد
سرچ و جستجوی منابع آنلاین: علی سرمدی
امور اداری: رویا مقدم
پروفایل ابوالحسن تهامی
بیوگرافی و صفحه دایره المعارف
ابوالحسن تهامی
بعد از صحبت درباره دوبله، نویسندگی، ترجمه و بازیگری آقای تهامی، شاید بهتر باشه که در قسمت آخر این پادکست، از هنری درمورد ایشون حرف بزنیم، که روی ناخودآگاه بیننده و شنونده تاثیر بسیار عمیق و عجیبی داشت و هنوز هم داره. به نقل از یکی از کارگردانان بزرگ سینمای ایران که گفت: وقتی برادرم فیلمی رو در سینما می دید، جوری برای من این فیلم رو با هیجان و آب و تاب تعریف می کرد، که راغب می شدم برم و این فیلم رو در سینما ببینم. نکته جالب این قصه اینکه، بعد از رفتن به سینما و دیدن فیلم ها، متوجه شدم که بیشتر از خود فیلم، اون تعریف های با هیجان و پر جوش و خروش برادرم بود که رغبت دیدن این فیلم رو در من ایجاد می کرد و شاید تمام این فیلم ها به زیبایی تعریف های اون نبود.
می شه گفت که آقای ابوالحسن تهامی نژاد، پایه گذار آنونس های سینمایی، به روش و شکل جدیدی در تاریخ سینمای ایران بودند و همچنان هم هستند. قدرتمند ترین و درخشان ترین تیزرهای سینمایی رو ما سالهای سال با صدای ایشون شنیدیم و بیانی که ایشون با این میزان از قدرت و صلابت روی آنونس ها اجرا می کنند رو از کمتر گوینده ای می شه شنید. به نقل از خیلی از هنرمندان پیش از انقلاب، شاید یکی از دلایل وسوسه شدن مردم برای رفتن به سینما، گویندگی تیزرهای فیلم های سینمایی اون دوران با صدای آقای ابوالحسن تهامی نژاد بود و شایدم این قصه تا امروز ادامه داره. از زمانی که آقای ابوالحسن تهامی شروع به آنونس گفتن فیلم های سینمایی ایرانی و فرنگی کردند، یعنی از سال 1338، رغبت و شوق و اشتیاق مردم برای دیدن این آثار چند برابر می شد و همه فیلمسازان و تهیه کنندگان، مشتاق بودن که صدای با ابهت، شیوا و پر از هیجان آقای تهامی، که لحشون منطبق با ژانر فیلم ها تغییر می کرد و بر ذهن و ناخودآگاه مخاطب تاثیر می ذاشت، بر روی آنونس فیلم های اونها قرار بگیره. آقای تهامی به جهت مسلط بودن به زبان انگلیسی و کمی هم ایتالیایی و شناختی که از این فرهنگ داشتند، و به جهت اینکه با قلم و نوشتن هم به هیچ عنوان غریبه نبودند، آنونس ها رو مطابق با ذائقه و سلیقه ایرانی می نوشتند و با لحن محکم و جذاب خودشون گویندگی می کردند.
تجلی پدیده ای مثلِ خود سینما، آنونس سازی، در ایران واقعه ای بود که از خارج به ایران وارد شد و آروم آروم جای خودش رو بین مردم و طرفدارهای سینما و تماشاگران باز کرد. اولین فیلم بلند سینمایی در ایران (آبی و رابی) بود و اوانس اوهانیان کارگردانی این اثر رو در سال ۱۳۰۹ به عهده گرفت. تا قبل از این، در سالن های محدودی، معمولا فیلم های کوتاهِ خارجی رو اکران می کردند و برای آگاهی و خبر دادن به مردم و تبلیغات فیلم ها، سالهای زیادی از پوستر و پلاکارد استفاده می شد و ساختنِ آنونس که در اون زمان به شکلِ مصطلح، بهش (پیش پرده) می گفتند، با فاصله خیلی زیادتری به ایران رسید. در اون زمان معمولا شخصی کنار پرده سینما وایمیستاد و با صدای بلند، ویژگی های فیلم بعدی که قرار بود در آینده نشون بدند رو در کنارِ خلاصه ای از قصهِ اون فیلم تعریف می کرد. ولی بعد از مدتی این کار توسطِ بلندگوهایی که در داخل سالن قرار داشتند، انجام شد.
رفته رفته به همراه گفتار، قسمتی از سکانس های جذاب و هیجان انگیز فیلم رو هم به مخاطب هم نشون می دادند. طبقِ گفته های ساموئل خاچیکیان، مبتکرِ این آنونس ابداعی، (اوانس اوهانیان) بود.
خیلی واضح نمی شه گفت که اولین آنونس رو چه کسی و برای چه فیلمی ساخت؛ اما همه در مورد این اتفاقِ خاص، هم عقیده اند که اولین فردی که نه به صورتِ مبتدی، بلکه به شکل جدی و برای فیلمهایی که خودش کارگردانی کرده بود، آنونس ساخت، کسی نبود جز ساموئل خاچیکیان.
در اوایل این راه، آنونس برای مخاطبانِ سینمایِ ایران خیلی متداول و رایج نبود. اما در سال 1332، زمانی که هنوز هیچکس برای فیلم های ایرانی آنونسی نساخته بود، ساموئل خاچیکیان از دکتر اسماعیل کوشان، مدیر استودیو پارس فیلم و اولین کسی که دوبله فارسی را به سینماهای ایران هدیه کرد، پرسید که چرا برای تبلیغ فیلم هایی که کارگردانی می کنه، آنونس نمی سازه. آقای کوشان هم بعدِ اینکه ماهیت و موضوعیت آنونس رو متوجه شد، جواب داد که زمان آنونس برای تبلیغ کردن فیلم، کوتاهه. بعد از اینکه خاچیکیان، دومین فیلم سینمایی خودش رو به اسم (دختری از شیراز) به تهیه کنندگی ساناسار خاچاطوریان ساخت، به اون گفت که تصمیم داره برای این فیلم آنونس بسازه. خاچاطوریان اون زمان معنی آنونس رو نمی دونست و فکر می کرد که ساختنِ یک آنونس، مثل ساختنِ خود فیلم، مخارج زیادی داره. اما بعدِ روشن کردن این موضوع توسط ساموئل، متوجه کم هزینه بودن و تکنیکی بودن این اتفاق میشه و اینکه این کار زمان زیادی نمی بره. به هرصورت، ساناسار خاچاطوریان رضایت میده و خاچیکیان از اضافه های فیلم، یک آنونس سه و نیم دقیقه ای می سازه و گویندگی متن رو هم خودش به عهده می گیره. خاچیکیان آنونس رو با برداشتی از خودش که روی جرثقیلی در حال کارگردانی کردنه، شروع کرد. اون در این رابطه، نقل کرده که: ( در آن دوران، مردم به خاطر فیلمِ بازگشت و تئاترهایی که من کار کرده بودم، با نام و حتی چهره من آشنا بودند.) او بعد از این نما، پلان هایی از فیلم رو انتخاب می کنه و پشت سر هم قرار میده. در آن دوره، فیداین به معنی (روشن شدن تدریجی تصویر) و فیداوت به معنی(محو تدریجی تصویر) در فیلم های ایرانی و خارجی رایج بود. خاچیکیان از این روش در آنونسِ فیلم استفاده کرد که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
اینجوری شد که، آنونس یا (پیش پرده)، جای خودش رو بینِ مخاطبین ایرانی باز کرد و طرفدارهای زیادی هم پیدا کرد، به شکلی که سینماها، قبل ازشروع فیلم ها، زمان خیلی طولانی ای رو به پخشِ این آنونس ها اختصاص می دادند. قبلِ انقلاب، به دلیل اینکه بینندگان اشتیاق و علاقه زیادی برای دیدنِ آنونس داشتند، تهیه کنندگان هم سعی میکردند تا طبق خواسته اونها پیش برند و از صحنه های بیشتری در آنونس ها استفاده کنند و آنونس های طولانی تری می ساختند. با توجه به زمانِ فیلمی که قرار بود نمایش داده بشه، تعداد آنونس های پخش شده، متفاوت بود و امکان داشت که نیم ساعتِ قبل از شروع فیلم، مختص به آنونس های ایرانی یا خارجی باشد.
خب برگردیم به جلو و نقل قولی از آقای والی زاده که در آن خاطره ای از دهه 30 رو تعریف کردند: (که در اون سالها فیلمی به اسم (تاراس بولبا) در یک اکران خصوصی روی پرده رفت، اما به دلیل آنونس فوق العاده ای که برای این فیلم ساخته شده بود، و برای تهییج و راغب شدن بیننده، آنونس این فیلم رو قبل از خود فیلم پخش می کردند. )
اما بی نظیری و کیفیت این آنونس به صدای بی همتای گوینده اون، آقای ابوالحسن تهامی برمیگشت، شخصی که آنونس گویی در ایران رو به قبل و بعد از حضور خودش تغییر داد و آقای کاملی که خودش قبل از ایشون به طور جدی این کاررو دنبال می کرد، بعد از درخشش آقای تهامی و علاقه مردم به صدای ایشون، داوطلبانه و مشتاقانه این مسئولیت رو به آقای تهامی سپردند.
می شه با اطمینان گفت که بنیان گذار حرفهِ آنونس گویی در ایران، به لحاظ کیفیت و خلاقیت، آقای ابوالحسن تهامی هستند.
طبق صحبت های جناب تهامی، در اون دوران آنونس گفتن، چیزی نبود که کارمهم و ویژهای به حساب بیاد، افراد خیلی زیادی در این حرفه مشغول به کار بودند و در بین اشخاص حرفه ای هم آقای ایرج دوستدار، منوچهر نوذری و عطاالله کاملی هم آنونس های بسیار زیادی گفته بودند. در سال ۱۳۳۸ که ایشون قابلیت و توانایی گفتنِ آنونس رو در خودشون دیدند، تصمیم گرفتند که این کار رو به صورت مداوم انجام بدند. اولین آنونسی که ایشون گفتند، یک فیلم فارسی بود که در استودیو آژیر فیلم بود دوبله و گویندگی میشد، به اسم در جستجوی داماد. خلاقیت و استعداد آقای تهامی در این کار، سیلِ پیشنهادهای تهیه کننده و فیلمسازان رو به سمت آقای تهامی روانه کرد.
آنونس هایی مثل شاه شاهان، فروغ بی پایان یا اسپارتاکوس در قبل از انقلاب، با صدای آقای تهامی، طرفدارهای جدی دنیا سینما رو به طرف خودش کشوند.
آقای تهامی نژاد از همون سالهای اول شروع کارشون تا همین امروز یک برند تمام عیار برای سینما بودند. می شه گفت که 90 درصد از آنونس های سینمایی قبل از انقلاب و نزدیک به 70 درصد از آنونسهای سینمایی بعد از انقلاب رو ما با صدای زیبا و شنیدنی آقای تهامی نژاد شنیدیم.
انقدر تعداد آنونس هایی که ایشون در این شصت و اندی سال، گویندگی کردند، زیاده، که قابل شمارش نیست. صدای مطمئن و باورپذیر آقای تهامی در گفتن آنونس های مختلف به کنار، اما چیزی که ایشون رو در گفتن آنونس، نسبت به بقیه ناب و منحصر به فرد می کنه، درک عمیقیه که ایشون از اون اثر خاص دارند، برای مثال کافیه تا آنونسِ فیلم فلسفی و وهم انگیزِ معروفِ دیگران ساخته آلخاندرو آمنابار رو ببینید، تا متوجه درک ایشون از فضای رُعب انگیز و خوفناک فیلم بشید. اینکه چقدر صدای ایشون روی آنونس، با فضایی که در فیلم حاکمه مطابقت داره و کُدِ درستی رو به تماشاگر میده. یا مثلا گویندگی آقای تهامی روی آنونسِ فیلم دانکرک به کارگردانی کریستوفر نولان، فیلمی با سه قصه و سه موقعیت جدا از هم، که موازی هم پیش می رند و در انتها به هم میرسند؛ گویندگی آفای تهامی بر روی آنونس این فیلم، بی نظیره، صدایی که با هیجان های لحظه ای فیلم کم و زیاد میشه و بدون اینکه ذره ای از فیلم اسپویل بشه، مخاطب رو به دیدنِ روزها و حوادثِ عجیبی از روزهای جنگ جهانی دوم دعوت می کنه. یا اگه راه دور نریم و سراغ کمدی های قدیمی و دوست داشتنی ایرانی خودمون بریم، بعد از دیدن آنونس فیلم دختر شیرینی فروش به کارگردانی آقای طهماسب، متوجه می شیم که، صدایی که محکم و استوار پای تمام هیجانات فیلم های اکشن و ماجراجویی هالیوود ایستاده، چقدر راحت، با یک تغییر لحن ساده و شیرین، دیدن یه فیلم سینمایی کمدی رو برامون جذاب و دلپذیر می کنه، یا اگه بخوایم به آخرین آنونسی که آقای تهامی گویندگی کردند اشاره کنیم، فیلم سینمایی ماجرای نیمروز رد خون، ساخته محمد حسین مهدویانه، که در این آنونس اضطراب، ترس و هیجان های روزهای سخت دهه شصت رو با صدای آقای تهامی می شنویم، اینکه چقدر بی نظیر تاثیرات متفائتی رو که از فیلم ها می گیرند، با صداقت و درستی و البته برانگیختگی حس کنجکاوی به مخاطب القاء می کنند. طبق همون حرف هایی که اول این قسمت از پادکست زدیم، بزرگترین ویژگی آقای تهامی، در کنار تمام مهارت هایی که در آنونس گویی دارند، استعداد و هوششون، در تاثیری گذاری روی ناخودآگاهِ مخاطبه، که در تمام این سالها، ایشون رو یکه تازه این عرصه به ظاهر آسون، اما در باطن سخت کرده.
برای حُسن ختام این پادکست، باید گفت: افرادی در جهان هستند که تولد انسان هایی از جنس اون ها، شاید قرن ها طول بکشه و شاید هم دیگر تکرار نشه، افرادی که غریزه ذاتی خودشون رو با عنصر تلاش ترکیب کردند و به مرحله علاء هنرمند بودن رسیدند. افرادی که هرچقدر بهشون اضافه می شه و بزرگتر می شوند، شاخه های مَنش و معرفتشون افتاده تر می شه و نگاهشون هم سطح و چشم به چشم مردم سرزمینشون، نظاره گرِ پهنهِ وسیعِ هستی و بشر می شه. بی شک استاد ابوالحسن تهامی از همین جنس و جوهر هستند و وجودشون تا زمانی که هنر، گوشه ای از این خاک و سرزمینه، برای ما افراد هنردوست غنیمت و برکت به شمار می اد. آرزو میکینم که آقای تهامی نژاد سالهای سال برقرار و سلامت باشند و ما هم از هنرشون نهایت لذت و ببریم.
پروفایل ابوالحسن تهامی
بیوگرافی و صفحه دایره المعارف
ابوالحسن تهامی
مقدمه:
این اپیزود یک ویژه برنامه است. و درباره کسی است که دایره المعارف دوبله و صداپیشگی است. مجموعه کاملی از تمامی صفت و عملکردهای عالی در سینما و دوبله ایران.
بازیگر تیاتر، دوبلور، مدیر دوبلاژ، مترجم و بازیگر فیلم، گوینده و صاحب سبک آنونس و تیزر، نویسنده، منتقد، مترجم کتاب، ادیب، لغت و زبان شناس، شاهنامه شناس و مسلط به ادبیات فارسی و انگلیسی و یک کلام نقاش صدای فارسی …. جناب استاد ابوالحسن تهامی
کسی که به جرات تمامی می توان گفت در هر کجا که پا گذاشته آنجا را به قله تبدیل کرده….
وقتی که تصمیم گرفتیم پادکستی برای جناب تهامی بسازیم نمی دونستیم که در آخر تبدیل به سه اپیزود خواهد شد چرا ایشون اونقدر منشا اثر بودند که اگر بخواهیم ویژگی آنها را بگیم ساعت ها و ساعتها طول خواهد کشید. لذا جناب آقای تهامی را در سه اپیزود مستقل بررسی می کنیم…
قسمت دوم آقای تهامی نمایش شنیداری و نویسندگی، نقد ترجمه
قسمت سوم آقای تهامی آنونس و تیزر
آقای ابوالحسن تهامی نژاد، جزو دوبلورها و گویندگانی هستن که نه فقط در حوزه صدا، بلکه در حوزه نقد و نوشتن هم سالهای زیادی هست که فعالیت دارند و در این زمینه ها هم مثل دوبله درخشانند. از نوشتن نمایشنامه و ترجمه گرفته، تا نوشتن و تهیه کتاب های صوتی و نقدهای زیادی در رابطه با دوبلهِ فیلم های سینمایی، تمامی این ها فعالیت های مهمی هست که سالهای سال آقای تهامی نژاد در حوزه ادبیات و فرهنگ انجام دادند و بسیار هم در این حوزه کارساز و تاثیر گذار بودند.
آقای ابوالحسن تهامی نژاد بی شک مهم ترین و تاثیرگذار فرد در نقد دوبلهِ ایران هستند، نگاه تیز و با دقت در کنار زبان نرم و محترمانه ایشون، سالهای ساله که زبان زد عام و خاص در میون هنرمندان، خصوصا گویندگانِ عرصه دوبلاژه. اما از اونجایی که همیشه تاریخ ثابت کرده که انتقاد تلخه و تغییر کردن سخت، برای عده ای ازهمکاران آقای تهامی نژاد این نقدها گرون تموم می شد و شاید اگه این نقدها جدی گرفته می شد، حالِ امروز دوبله ایران با اون سابقه طلایی، این نبود. نزدیک به 15 نقد دوبله مفصل درباره 15 فیلم متفاوت در مجله ماهنامه فیلم، به قلم ایشون چاپ شده. از جمله این نقدها باید به نقد دوبله (استرالیا)، (الیزابت)، (بهشت بر فراز آسمان برلین)، (پالپ فیکشن)، (تایتانیک)، (زوربای یونانی)، (ساعتها)، (سرگیجه)، (شبکه)، (قاتلین پیرزن)، (مردی برای تمام فصول)، (نقشه پرواز) و (هملت) اشاره کرد.
نویسندگی یکی دیگه از علایق و استعدادهای آقای تهامی نژاد در عرصه هنره. ایشون در تمام این سالها در کنار ترجمه کتاب از نوشتن غافل نشدند و کتاب ها و مقالات زیادی با مضمون و محتوای دوبله رو به چاپ رسوندند . از جمله این کتاب ها، کتاب (چه گونه فیلم دوبله کنیم) که در سال 1399 در 3 سری به چاپ رسید. آقای تهامی در این کتاب تاکید کردند که درسته که حرفه دوبلاژ کاربسیار پر طرفدار و جذابیه، اما، این جذابیت شامل افرادی میشه که با هدف عشقِ به این کار پا در این مسیر عجیب و غیرقابل پیش بینی گذاشته باشند، چرا که اگه هدف پول باشه، راه سخت و دشواری پیش روی این افراد قرار می گیره. این کتاب سه قسمت داره که قسمت اولش در رابطه با فن دوبله و عوامل موثر در هر چه بهتر شدن اونه، که ترجمه خوب یکی از این عوامله0قسمت دوم در رابطه با فن بیان و شناخت این علم به عنوان یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین و کلیدیترین نکات فن دوبله صحبت می کنه و قسمت سوم هم به به تاریخچه دوبله در ایران اختصاص داره. نمایشنامهی تاریخی (مانی و کرتیر)که در شش پرده نوشته شده، از دیگه اثرهای زیبا جناب تهامی نژاده. همینطور مقالاتی تحت عنوان (رفع ابهام از دو واژه سغدی، ویژه نامه فرهنگستان)،(چرا آژیدهاک در افسانهی ایرانی نمیمیرد)، (دوبله امروز و دیروز)، (دوبلهای سرآمد از مدیر دوبلاژ نسل سوم : نقد دوبله مردی برای تمام فصول)، (دوبله به فارسی: نزدیکی به گویش مردم)،( کیفیت، کیفیت و کیفیت)، (گزارشهای یازدهمین جشن سینمای ایران در سه پرده)، (احساس تعهد و بوی خوش کیفیت : نقد دوبله ( دریای درون ))، (انفجار و مگس تسه تسه) و کتاب های گویایی همچون شازده کوچولو، تاریخ بیهقی، بهارستان جامی و گلستان سعدی از دیگر فعالیت های آقای تهامی در این عرصه است.
کافیه که ترجمه هم کنار بقیهِ مهارت ها و استعدادهای ناب آقای ابوالحسن تهامی بشینه که با خیال راحت بگیم، ایشون یکی از سه دوبلورهای فرهیخته و با سواد اما فروتن و افتاده عرصه هنر هستند، آقای تهامی تا به امروز نزدیک به 30 ترجمهِ کتاب، نمایشنامه، فیلمنامه که شامل هملت، رومئو و ژولیت، اهمیت ارنست بودن، نشانههای تمدن در مریخ، هنری پنجم، جولیوس قیصر، صد رهبر تاثیرگذار تاریخ، جسارت امید، پنج نمایشنامه اسکار وایلد، تصویر دوریان گری، پیانیست، بررسی ادبیات مانوی در متنهای پارتی و پارسی میانه، آیین زرتشت کهن روزگار و قدرت ماندگارش، وغیره و دو تالیف در کارنامه کاری خود دارند و به دلیل تسلطی که بر زبان انگلیسی دارند، ترجمه های خوب و معتبری با قلم ایشون چاپ و به مرحله فیلم و نمایش رسیده.
اگه نگیم همه مردم، می شه گفت که بین افراد کتابخون و اهل مطالعه، کسی نیست که شازده کوچولوِ رو نخونده باشه. کتابی که نویسنده خوش ذوق و مستعدی مثل آنتوان دو سنت اگزوپری اون رو نوشته و تا به امروز این کتاب، نزدیک به ۳۰۰ زبان و گویش ترجمه شده و با فروش بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه، به یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ تبدیل شده. کتاب شازده کوچولو پر طرفدارترین کتابِ فرانسوی زبان در دنیاست. از اون جایی که اگزوپری خلبان هم بود، هواپیمای اون در سال 1935در صحرا آفریقا، دچار مشکل و نقص فنی می شه و مجبور می شه که در همون جا فرود بیاد، همین اتفاق بنای نوشتنِ قصه ای رو می ذاره، که بعدها با خوندنش سرنوشت خیلی از آدما رو در گوشه به گوشه این دنیا تغییر می ده. توی این کتاب نویسنده به شکلِ سوررئال، از کائنات و دوست داشتن حرف میزنه و از نگاه یه کودک که از سیارهِ کوچیکی اومده، به دنیا نگاه میکنه. حالا تصور کنید که به جای خوندن کتاب، قصه شازده کوچولو رو در قالب یک کتاب صوتی بشنوید، اونم با روایت و صدای رسا و اسرار آمیز آقای تهامی نژاد. هرچند قصهِ این کتاب، با داستان واقعی کمی متفاوته و ایشون با اقتباسی که از ترجمه احمد شاملو انجام دادند، این قصه رو به شکل روایت و گفتگو نقل کردند و در کنارش موسیقی و آواز هم زینت بخشِ این کتاب صوتی زیبا قرار دادند. صدا و گویندگی شیرین و پر از انرژی آقای تهامی، با لحنی که مدام در حال تغییره، این اثر رو بسیار ماندگار و شنیدنی کرده. نزدیک به شصت و سه سال هنرنمایی که در قالب یک پکیج از نبوغ، ذوق، شایستگی، فروتنی و خستگی ناپذیری، جمع شده و آقای تهامی رو تبدیل به یکی از هنرمندان بی بدیل و منحصر به فرد عرصه هنر کرده. که در هر جا اگه ردپایی از حضور حرفه ای ایشون باشه، بی شک اون اثر به یاد ماندنی و پر از خاطره می شه.
یکی از داستان های مهم و مشهور شاهنامه فردوسی، داستان بیژن و منیژست، توی این داستان ما، روایت عاشقانهِ منیژه دخترِ اَفراسیاب و بیژن پسرِ گیو رو می خونیم. فردوسی دراین داستان، از مهر و وفا، دوستی و دشمنی، عدالت و بی عدالتی حرف میزنه. آقای تهامی نژاد، به خاطر علاقشون به آثار فردوسی و شاهنامه، کتاب صوتی بیژن و منیژه رو در قالب نمایش تهیه کردند. توی این بازیِ شنیداری، آقای ابوالحسن تهامی در نقشِ راوی حکیم ابوالقاسم فردوسی، میثم نیکنام در نقشِ گیو، نگین کیانفردر نقش بانوی فردوسی، منوچهر والیزاده در نقشِ کیخسرو پادشاه ایران، سعید شیخزاده در نقشِ بیژن، تورج مهرزادیان در نقشِ گرگین پهلوان سپاه ایران، آشا محرابی در نقشِ منیژه، محمود قنبری در نقشِ افراسیاب، ، ژرژ پطرسی در نقشِ پیران ویسه و مرحوم چنگیز جلیلوند در نقشِ رستم ایفای نقش کردهاند. شکلِ نمایشی که آقای تهامی برای این اثر زیبا تدارک دیدند، باعث شده که گویش و واژه های سختِ این اشعارِ ادبی راحت تر بشه و قصه شکلِ بسیار شیرین و دلپذیری به خودش بگیره. تسلط آقای تهامی روی شاهنامه و علاقه ای که به این آثار دارند، در کنارِ ذوق و دقتی که برای اجرای این شکل از قصه گویی مهیا می کنند، باعث شده جوون هایی که این شکل از شعر و ادبیات براشون کمی سخت به نظر می اد، مشتاق به شنیدن این شکل از داستان گویی بشند و گوش دادن به بیژن و منیژه شاهنامه براشون لذت بیشتری داشته باشه .
کتاب صوتی رستم و سهراب، اثر پرآوازه ابوالقاسم فردوسی با اجرا و صدای قدرتمند آقای ابوالحسن تهامی تبدیل به کتاب صوتی شد. این کتاب صوتی، داستان مرگِ سهرابِ جوان رو روایت می کنه که در جنگ با رستم، اسطوره شاهنامه، به دست پدرش کشته می شه. در سینما کوروش، در 5 مرداد سال 1396 برای این اثر، یک مجلس رونمایی از کتاب گرفته شد، آقای مرحوم چنیگیز جلیلوند در این اثر فاخر، گوینده نقش پرآوازه و پرطرفدار رستم هستند. گزینش و تنظیم این اثر توسط ابوالحسن تهامی، مدیر دوبلاژ ایرانی صورت گرفته. ابوالحسن تهامی، چنگیز جلیلوند، مریم شیرزاد، حامد بهداد و پرویز بهرام از گویندگان این کتاب صوتی هستند.
بعد از پر کشیدن استاد صدا و دوبله چنگیز جلیلوند، سیلِ عظیمی از مردم علاقه مند به دنیای دوبله و همکاران این هنرمند فقید و بزرگ، در شوک فرو رفتند. اما شاید این فقدان نابه هنگام چنگیز جلیلوند که در سن 85 سالگی مثل سرو استوار بود، برای خانواده و رفقای نزدیکش از همه سخت ترو ناباورانه تر بود، خصوصا برای ابوالحسن تهامی که حرفه دوبله و گویندگی رو با چنگیز جلیلوند تقریبا در یک مقطع زمانی شروع کردند و در تمام این سالهای سهل و دشوار، با هم به پختگی و کمال رسیدند، و از دست دادن یار غاری که در تمام این مدت، هم پا و رفیق روزهای سخت و آسون بود، غم بزرگی رو در دل آقای تهامی نشوند، در پی درگذشت چنگیز جلیلوند، ابوالحسن تهامی متنی رو با صدای زیباشون برای آقای جلیلوند به یادگار گذاشتند:
(یکشنبه دوم آذر، آسمان تهران چون چشمان من، گریست. آسمان ایران می گریست، برای چنگیز جلیلوند، که ویروس بی مروت، مجالش نداد. دوشنبه سوم آذر، صفحه اول همهِ روزنامه های صبحِ تهران پُر بود از تصویر جلیل، از تصویر خندان چنگیز جلیلوند، همه با گلستان گلستان واژه های خوشبو از او نوشته بودند، و من در آذرماه 82 سالگی، با ذهنی خزان کرده، تهی شدم از واژه های درخشان که در ستایش او بگویم، از آتش نبوغی بگویم که در وجود او شعله می کشید و به هنر دوستان، سینما دوستان، گرما می بخشد. برای سپاس از 63 سال دوستی بگویم که از میان بهار 36 تا پاییز غم انگیز 99 دوام آورد، چنگیز جلیلوند و من، به اتفاق، کارهای به یاد ماندنی بسیار به یاد گذاشتیم. در دو نمایش شنیداری رستم و سهراب و بیژن و منیژه، اونقش رستم رو اجرا کرد، چون رستم هنر ایران بود، چون رستم دوبلاژ ایران بود و حالا، رستم دوبلاژ ایران به زخم ویروس بی مروت، بر خاک افتاد و نیست، تا رستم و اسفندیار پا بکوبد. هنر ایران تسلیت، سینما ایران تسلیت، دوبلاژ ایران تسلیت، فارسی زبانان دوستدار سینما تسلیت، نیلوفر و فریبا جلیلوند تسلیت، خشایار جلیلوند تسلیت، خاندان آتش رنگ تسلیت، فریبرز روشن ضمیر تسلیت، نوه های چنگیز عزیز من تسلیت، تسلیت، تسلیت، تسلیت)
پروفایل ابوالحسن تهامی
بیوگرافی و صفحه دایره المعارف
ابوالحسن تهامی
مقدمه:
این اپیزود یک ویژه برنامه است. و درباره کسی است که دایره المعارف دوبله و صداپیشگی است. مجموعه کاملی از تمامی صفت و عملکردهای عالی در سینما و دوبله ایران.
بازیگر تیاتر، دوبلور، مدیر دوبلاژ، مترجم و بازیگر فیلم، گوینده و صاحب سبک آنونس و تیزر، نویسنده، منتقد، مترجم کتاب، ادیب، لغت و زبان شناس، شاهنامه شناس و مسلط به ادبیات فارسی و انگلیسی و یک کلام نقاش صدای فارسی …. جناب استاد ابوالحسن تهامی
کسی که به جرات تمامی می توان گفت در هر کجا که پا گذاشته آنجا را به قله تبدیل کرده….
وقتی که تصمیم گرفتیم پادکستی برای جناب تهامی بسازیم نمی دونستیم که در آخر تبدیل به سه اپیزود خواهد شد چرا ایشون اونقدر منشا اثر بودند که اگر بخواهیم ویژگی آنها را بگیم ساعت ها و ساعتها طول خواهد کشید. لذا جناب آقای تهامی را در سه اپیزود مستقل بررسی می کنیم…
قسمت دوم آقای تهامی نمایش شنیداری و نویسندگی، نقد ترجمه
قسمت سوم آقای تهامی آنونس و تیزر
این قسمت از پادکست ما اختصاص داره به هنرمند بی نظیر و خوش صدایی که دوبله ایران تا حد زیادی به ایشون مدیونه؛ هنرمندی که در 82 سالگی، صِرف صدای جوان و دلپذیری که دارند، در زمینه گویندگی، مدیریت دوبلاژ، نقد، تألیف و ترجمه تا به امروز فعالیت های زیادی داشتند و صاحب نظر هستند.
پادکست امروز ما اختصاص داره به جناب آقای ابوالحسن تهامی نژاد، یکی از گویندگان خوش صدا، مستعد، فرهیخته و متشخص عرصه گویندگی و دوبلاژ.
آقای تهامی نژاد (داماد خانوم (سیمین بهبهانی) نویسنده و شاعر وغزل سرا ایران و همسر (دکتر امید ملاک بهبهانی) پژوهشگر فرهنگ و زبانهای باستانی، در 13 مرداد سال 1317 در محله آب منگل تهران، چشم به جهان گشودند و دوران کودکی و نوجوانی رو در مدرسه دارالفنون گذروندن و بعد از اون در دانشسرای عالی، تحصیلات خودشون رو در رشته مترجمی زبان انگلیسی ادامه دادند؛ و به دلیل علاقه ای که به هنر نمایش داشتند، همزمان با تحصیل در همون سن 18 سالگی، فعالیت خودشون رو در تئاتر آغاز کردند و در سال ۱۳۳۸ به طور جدی وارد دنیای دوبله و گویندگی شدند و زیاد طولی نکشید که در سال ۱۳۴۴ روی صندلی مدیریت دوبلاژ نشستند. آقای تهامی نژاد به دلیل جنس صدای جوان، گیرا، شیک و جذابی که داشتند و دارند، از همون ابتدا، منهای گویندگی به جای کاراکترهای سینمایی، در گویندگی روی تیزرهای فیلم های سینمایی هم خوش درخشیده بودند و درهمان سالهای اولیه، بنیان گذار تیزرهای تبلیغاتی، به شکل و شیوه جدیدی که مختص به خودشون بود، شده بودند و بعد از ایشون اشخاص زیادی در این راه دنباله رو ایشون شدن و از تاثیراتی که آقای تهامی نژاد در این عرصه گذاشتند بی نصیب نموندند. آقای تهامی نژاد در سال ۱۳۶۳ به خارج از ایران مهاجرت کردند و در سال ۱۳۷۲ به ایران برگشتند و مجدداً فعالیت خودشون رو در زمینه دوبله و گویندگی از سر گرفتند. ایشون نخستین فردی بودند که نقد دوبله وگویندگی رو به شکل جدی در مطبوعات شروع کردند.
با اینکه جنس صدای آقای تهامی نژاد، جوانه و آدم رو یاد عصر مدرنیته می نداره اما، صدای ایشون رو می تونید درفیلم های مهم، ماندگار و سرشناس کلاسیک بشنوید و لذت ببرید، بله از عجایب صدای ایشون که شنونده رو متحیر می کنه، این هست که هم زمان صدای کلاسیک و مدرنی دارند و این تلفیق و پارادوکس عجیب یکی از مهم ترین ویژگی های صدای اقای تهامی نژاده.
در طول 62 سالی که آقای تهامی نژاد در این عرصه هنرنمایی کردند، ترجمه و تالیف و نقد های زیادی داشتند و فیلم ها و سریال های زیادی رو دوبله و مدیریت کردند که توی این پادکست در کنار صحبتهای ایشون در مورد فعالیت هاشون به مهم ترین اونها می پردازیم.
می شه گفت که آقای ابوالحسن تهامی نژاد، پایه گذار آنونس های سینمایی، به روش و شکل جدیدی در تاریخ سینمای ایران بودند و همچنان هم هستند. قدرتمند ترین و درخشان ترین تیزرهای سینمایی رو ما سالهای سال با صدای ایشون شنیدیم و بیانی که ایشون با این میزان از قدرت و صلابت روی آنونس ها اجرا می کنند رو از کمتر گوینده ای می شه شنید. به نقل از خیلی از هنرمندان پیش از انقلاب، شاید یکی از دلایل وسوسه شدن مردم برای رفتن به سینما، گویندگی تیزرهای فیلم های سینمایی اون دوران با صدای آقای ابوالحسن تهامی نژاد بود و شایدم این قصه تا امروز ادامه داره.
فیلم سینمایی (بانوی زیبای من) محصول سال 1964 به کارگردانی جورج کیوکُر، بی شک یکی از زیباترین فیلم های کلاسیک جهان به شمار میاد، فیلمی با درخشش رِکس هَریسون و آدری هِپبُورن که با 11 نامزدی اسکار و برنده شدن این مجسمه طلایی در 8 رشته، که بهترین فیلم و کارگردانی و نقش اول مرد جزو آنها بود، تمام ذهن ها و چشم ها رو به سمت خودش معطوف کرد. فیلم داستان پروفسوری به نام (هِنری هیگینز) با بازی درخشان رِکس هَریسون، یک استاد آواشناسیِ دانشگاهه، که به همراه دوستِ زبانشناسش کُلُنِل، شرط میبنده که میتونه یک دختِر گلفروش و ولگرد لندنی، به نام اِلیزا دولیتل، با بازی شیرین و زیبای (آدری هِپبُورن) رو که به شدت ادبیات لات گونه ای داره، تبدیل به بانویی با کمالات و متشخص کنه که در میهمانیهای اشرافی بدرخشه. این فیلم زیبا، در 57 سال پیش از چشم هنرمندان دوبله ایران دور نموند، به عقیدهِ بعضی از کارشناس دوبله، این فیلم به دلیل جنسِ محتوایی که داشت، ممکن نبود که به زبانی غیر از زبان لاتین دوبله بشه، اما از اون جایی که هنرمندان دوبله ایرانِ اون زمان، بر سکوی اول دوبله جهان ایستاده بودن، غیر ممکنی وجود نداشت. مدیریت دوبلاژ این فیلم رو آقای علی کسمایی به بهترین شکل ممکن به عهده گرفت و آقای ابوالحسن تهامی نژاد و خانوم مهین کسمایی دو نقش اول این فیلم رو به زیبایی تمام گویندگی کردند. شاید وقتی به تمامی آثار آقای تهامی نژاد با این میزان از گوناگونی نگاه کنیم، نتونیم بگیم این فیلم نقطه اوج کارنامه ایشونه، چون در تمامی این شصت و سه سال، با هر فیلم و هر نقشی در اوج بودند و درخشیدند، اما شاید بشه گفت فیلم سینمایی بانوی زیبای من، یک پکیج کامل از تمامِ استعدادهای ریز و درشت در رابطه با دوبلست، که ابوالحسن تهامی نژاد در این فیلم از اون ها به طور کامل استفاده کرده. دقت و هماهنگی در گویندگی، به جای یک استاد زبان شناسی، به هیچ وجه کار راحتی نیست، اما ایشون با تسلط کامل، در جمله، کلمه و حرف، حتی یک صدم از ثانیه، از این کاراکتر جا نموند و لحظه به لحظه بیننده رو با این کاراکتر جدی و مُصمم همراه کرد. کافیه یک بار با دقت این فیلم رو نگاه کنیم و به استعداد عجیب آقای تهامی نژاد پی ببریم.
آقای تهامی نژاد در کنار انعطافی که در گویندگی به جای شخصیت های متفاوت دارند، اما به دلیل جنس صدای کمی بم، رَسا و قاطع، صدای ایشون، اکثرا روی شخصیت های با صَلابت و جدی به زیبایی میشینه، و چه کسی بهتر از ابوالحسن تهامی، که به جای کریستوفر پِلامر فقید، در نقش کاپیتان فُون تِراپ، پدر با اُبهت و خشک یه خانواده پر جمعیت، گویندگی کنه. فیلم آوای موسیقی به کارگردانی رابرت وایز که در ایران و زمان اکران با اسم (اشک ها و لبخندها) رو پرده رفت، محصول سال 1965 میلادیه، که در زمان اکران در ایران با استقبال خیلی زیادی از سوی مردم ایران رو به رو شد. فیلم داستان ماریا دختر جوونیه که در صومعه زندگی میکنه و میخواد راهبه بشه، اما از این طرف عاشق رقص و آوازِ و راهبه سرپرست، ماریا رو برای سرپرستی فرزندان کاپیتان، که همسرش رو از دست داده بود، انتخاب کرده و اون رو به منزل کاپیتان می فرسته، ماریای در زمان کوتاهی بچه ها رو تشویق به آواز خوندن می کنه و بعد از 12 تا پرستار، در نهایت، دل اون ها رو بدست می اره، غافل از اینکه کاپیتان فون تراپ، مردی جدی و خشکه و در ابتدا اصلا از کارهای ماریا خوشش نمیاد، کشمکشی که بین این دو شخصیت اتفاق میفته، در کنار موسیقی و آوازهای زیبا، این فیلم رو ماندگار کرده؛ و صدای آقای تهامی که در لحظه به لحظه فیلم با شخصیت عجین شده و اُبهت اون رو حفظ کرده، در کنار صدای خانوم ژاله کاظمی و دیگر گویندگان درجه یک با مدیریت دقیق آقای علی کسمایی، این فیلم رو به یکی از زیباترین فیلم های دوبله شده ایران بدل کرده، جالبه بدونید که در اسفندماه سال 1384، سی و هشت منتقد و نویسنده سینمایی، در یک نظرخواهی برای انتخاب بهترینهای تاریخ دوبله ایران که توسط ماهنامه سینمایی فیلم انجام شد، دوبله این فیلم رو به عنوان برترین دوبله فارسی برای یک فیلم خارجی انتخاب کردند. این فیلم مثل بانوی زیبای من یکی از فیلم های رکورد دار در تاریخ اسکارِ و با 10 نامزدی و 5 جایزه، در تاریخ سینما جزو بهترین فیلم های جهان قرار گرفته.
آقای ابوالحسن تهامی نژاد بی شک مهم ترین و تاثیرگذار فرد در نقد دوبلهِ ایران هستند، نگاه تیز و با دقت در کنار زبان نرم و محترمانه ایشون سالهای ساله که زبان زد عام و خاص در میون هنرمندان، خصوصا گویندگانِ عرصه دوبلاژه. اما از اونجایی که همیشه تاریخ ثابت کرده که انتقاد تلخه و تغییر کردن سخت. برای عده ای ازهمکاران آقای تهامی نژاد این نقدها گرون تموم می شد و شاید اگه این نقدها جدی گرفته می شد، حالِ امروز دوبله ایران با اون سابقه طلایی، این نبود. نزدیک به 15 نقد دوبله مفصل درباره 15 فیلم متفاوت در مجله ماهنامه فیلم، به قلم ایشون چاپ شده.
خلاقیت و انعطافی که آقای تهامی نژاد در صداشون از اون برخوردارند، دستشون رو برای گویندگی در فیلم ها و نقش های مختلف بازگذاشته، با یه تغییر کوچیک به شخصیت های متفاوت، طوری جون دوباره می دند، که دلت میخواد باور کنی این شخصیت آمریکایی، هندی یا ایتالیایی، داره فارسی حرف میزنه، این انعطاف و ویژگی رو به راحتی می تونید در فیلم ایتالیایی (به دنبال آن برو) محصول سال 1983، که در ایران به (فرار از مَیامِی) معروفه، به وضوح ببینید و بشنوید. فیلم پر از لحظات کمدی و جذاب، با بازی های شیرین و دلنشینِ (باد اسپِنسر و تِرنس هیل)ِ و به دلیل جنس اکشن کمدی ای که داره، حتی یک لحظه هم از ریتم نمیفته، نه فیلم و نه صدای استاد ایرج دوستدار فقید و بزرگ به جای باد اسپنسر و صدای شیرین و جذاب آقای تهامی نژاد به جای تِرِنس هیل در نقش (روسکو استینبرگ).
یکی از سکانس های شیرین با اجرای بی نظیر آقای تهامی در این فیلم، سکانسیه که شخصیت روسکو با دهن بسته حرف میزنه و پلیس ها متوجه نمی شند، و خلاقیت آقای تهامی نژاد در این سکانس خاص، به خوبی مشهوده.
فیلم به دو زبان ایتالیایی و انگلیسه و این کار رو به مراتب برای گوینده دشوار تر می کنه. اما بازی با صدا و طنازی های آقای تهامی نژاد، این نقش شیرین رو برای طرفداران فیلم و سینما به یاد ماندنی کرده.
صدایی که انعطاف داره و جذابیت، خیلی فرقی نمی کنه که صاحبش، گوینده چه ژانرِ فیلمی باشه، مثل صدای آقای تهامی نژاد که در فیلم های رمانتیک و نقش های دراماتیک هم، مثل نقش های جدی یا کمدی، درخشان ظاهر می شند. مثل گویندگی به جای (راک هادسُن) در نقش (فِردیک ِهنری) در فیلم سینمایی وداع با اسلحه، محصول سال 1957 میلادی.
فیلمی به کارگردانی (چارلز ویدور)، در ژانر جنگی و رمانتیک که بر اساس کتابی با اقتباس از تجربیات واقعی اِرنست همینگوی، در ارتش ایتالیا در جنگ جهانی اول، نوشته و ساخته شده است. این فیلم قصهِ عشقِ بین راننده آمبولانس (سُتوان هِنری) و پرستار (کاترین بارِکلی) رو در خلال جنگ جهانی و اتفاقاتی که این بین در ایتالیا می فته رو به تصویر کشیده. آقای تهامی نژاد در این فیلم به معنای واقعی کلمه، شخصیت هِنری رو در عمق وجودش احساس کرده و درک بالایی از این شخصیت داشته، و دقت و توجه به احساساتِ این شخصیت، در کنار میزان فرکانسِ صدایی که هر لحظه با عوض شدنِ احساساتِ این بازیگر، تغییر می کنه، سبب شده که هنریِ فیلم وداع با اسلحه با صدای آقای تهامی نژاد در ذهن مخاطب ماندگار بشه.
از اونجایی که آقای تهامی نژاد کار خودشون رو با ادبیات و هنرنمایش آغاز کردند. خیلی دور از ذهن نیست که مثل هر هنرمند دیگه ای، بعد ازحضور روی سن، وسوسه بازی در سینما رو نداشته باشند. آقای تهامی نژاد به پیشنهاد نویسنده ای به اسم حسین مدنی، وارد عرصه سینما و ژانر کمدی شدند و تا همکاری با ساموئل خاچیکیان هم پیش رفتند، اما بعدها به ترجیح خودشون از عرصه سینما کناره گیری کردند و تمرکز خودشون رو روی دوبله گذاشتند.
شاید برای مخاطبی که بارها و بارها صدای احمد رسول زاده و منوچهر اسماعیلی رو، روی نقش های آنتونی کوئین شنیده، خیلی قابل باور نباشه که صدای شیک و اشرافی آقای تهامی نژاد، روی چهره شکسته و رنج دیده آنتونی کوئین کبیر، تا این حد زیبا و واقعی بشینه. کافیه فقط یک بار به تماشای فیلم سینمایی پیرمرد و دریا محصول سال 1990، به کارگردانی (جود تیلور) بشیند، تا معنی واقعیِ خلاقیت و نبوغ رو ببینید.
فیلم مثل کتاب، قصه مبارزهِ حماسیِ ماهی گیری پیر و با تجربست، که چشم به صید یک نیزهِ ماهی غول پیکر داره و برای به دام انداختن این صید، رنج زیادی رو متحمل می شه، صیدی که میتونه بزرگ ترین صیدِ تمام عمر اون باشه. آقای تهامی نژاد در این فیلم، پا به پا و نفس به نفسِ آنتونی کوئین همراه می شه و باکلام و صدایی که به درمانده ترین حالت ممکن طراحی کرده، قصهِ پیرمردِ ماهیگرِ درونگرا و خسته رو به زیبایی برای مخاطب به صدا و تصویر می کشه.
یکی از ویژگی های مهم، در کنار دیگر ویژگی های ممتاز و درخشان صدای آقای تهامی نژاد، پُر رمز و راز بودن و اسرار آمیز بودن صدای ایشونه. صدایی که میتونه گاهی مخاطب رو کنجکاو برای شنیدن حرف ها و قصه ها بکنه. صدای که در عین قاطعیت و راستی، گاهی هم مخاطب رو دچار تردید و سردرگمی می کنه. آقای تهامی نژاد این ویژگی رو نادیده نگرفتن و به این صدای زیبا و اسرارآمیز، شانس تجربهِ گویندگی در فیلمی کمدی جنایی، به اسم (معما) رو، به خود دادند. این فیلم به کارگردانی اِستنلی دانن، محصول سال 1963، با بازی آدری هپبورن و کَری گرانت در نقش (بِرایان)، قصه (رِجی لامبرِت) با بازی آدری هپبورنِ که موقع برگشتن از سفری تفریحی، با جنازه همسرش روبرو می شه.
چهار مرد به دنبال رجی هستند و مردی با بازی (کَری گرانت) به کمکش میاد که معلوم نیست جاسوس و قاتله یا ناجی و قهرمان قصه. ابوالحسن تهامی نژاد با گویندگی ای که به جای کَری گرانت داشت، با صدایی که طراحی کرده بود، در ثانیه به ثانیه این فیلم ، سعی کرد مشکوک بودن و پر رمز و راز بودن این شخصیت رو حفظ کنه. این تعلیق و تردیدی که ایشون در این شخصیت به اجرا در اوردند، نشون دهنده نبوغ یک گویندست و بی شک آقای تهامی نژاد از نوابغ عرصه دوبله و گویندگی هستند.
کافیه که ترجمه هم کنار بقیهِ مهارت ها و استعدادهای ناب آقای ابوالحسن تهامی بشینه که با خیال راحت بگیم، ایشون یکی از سه دوبلورهای فرهیخته و با سواد اما فروتن و افتاده عرصه هنر هستند، آقای تهامی تا به امروز نزدیک به 30 ترجمهِ کتاب، نمایشنامه، فیلمنامه که شامل هملت، رومئو و ژولیت، اهمیت ارنست بودن وغیره و دو تالیف در کارنامه کاری خود دارند و به دلیل تسلطی که بر زبان انگلیسی دارند، ترجمه های خوب و معتبری با قلم ایشون چاپ و به مرحله فیلم و نمایش رسیده.
وقتی صحبت از فیلم های موزیکالِ کلاسیک می شه، طرفدارای پرو و پا قرص این سینما، خیلی خوب و با جزئیات صدای آقای تهامی نژاد رو به خاطر می ارند. صدایی که مُهرِ تاییدِ مُعتبر و محکمی رو با دوبله این آثار به تن دوبلاژ ایران زد؛ و نمیشد انتظار داشت که صدای آقای تهامی نژاد رو در یکی از مهمترین فیلم های موزیکال کلاسیک جهان به اسم (مری پاپینز) نشنویم. درسته که در این فیلم هم آقای تهامی نژاد، مثل فیلم آوای موسیقی، دوباره گوینده اون پدرِ سخت گیریه که میخواد برای بچه هاش پرستار انتخاب کنه. اما با خلاقیتی که آقای تهامی نژاد، برای دوبله (جورج بَنکس)، پدر خانواده با بازی (دیوید تام لینسون) به خرج دادند، صدای این نقش به لحاظ شخصی، کمتر شباهتی به کاپیتان فیلم اشک ها و لبخند ها داره و با رگه های کمدی ای که داره و سردرگمی های این شخصیت و طنازی های آقای تهامی، می شه گفت که کاراکتر جورج بَنکس، یکی از شخصیت های شیرین و دل نشینیِ که آقای تهامی هنرمندانه اون رو به اجرا گذاشتند.
کتاب صوتی (رستم و سهراب)، اثر پرآوازه ابوالقاسم فردوسی با صدای قدرتمند آقای ابوالحسن تهامی تبدیل به کتاب صوتی شد و در سینما کوروش، در 5 مرداد سال 1396 برای این اثر یک مجلس رونمایی از کتاب گرفته شد، گزینش و تنظیم این اثر توسط ابوالحسن تهامی، مدیر دوبلاژ ایرانی صورت گرفته. ابوالحسن تهامی، چنگیز جلیلوند، مریم شیرزاد، حامد بهداد و پرویز بهرام از گویندگان این کتاب صوتی هستند.
برای حُسن ختام این پادکست، باید گفت، افرادی در جهان هستند که بودن انسان هایی از جنس اون ها، شاید قرن ها طول بکشه و شاید هم دیگر تکرار نشه، افرادی که غریزه ذاتی خودشون رو با عنصر تلاش ترکیب کردند و به مرحله علاء هنرمند بودن رسیدند. افرادی که هرچقدر بهشون اضافه شد و بزرگ شدند، شاخه های مَنش و معرفتشون افتاده تر شد و نگاهشون موازی و چشم به چشم مردم سرزمینشون. بی شک استاد ابوالحسن تهامی از همین جنس و جوهر هستند و وجودشون تا زمانی که هنر گوشه ای از این خاک و سرزمینه، برای ما افراد هنردوست غنیمت و برکت به شمار میاد. آرزو میکنیم که آقای تهامی نژاد سالهای سال برقرار و سلامت باشند و ما هم از هنرشون نهایت لذت و ببریم.
پروفایل استاد منوچهر والی زاده
بیوگرافی و صفحه دایره المعارف
منوچهر والی زاده
توی این پادکست سراغ یکی از گوینده و دوبلورهایی رفتیم که بخش عمده ای از خاطرات کودکی، نوجوونی و میانسالی مارو به خودش اختصاص داده، کسی که با صدای مینیمال و جوونش، شخصیت هایی رو برای ما قابل باور کرده، که همیشه در ذهنمون موندگار و پر ازخاطره میمونه، کسی که با ۸۰ سال سن، هنوز که هنوزه صدای جوون، دلپذیر و پر از انعطافش، نقش های اکشن و پر انرژی و در عین حال آروم و درونگرا رو می طلبه.
بله مقصودمون از این تعاریف منوچهر والی زاده یکی از اساتید بی بدیل و تکرار نشدنی عرصه دوبلاژ ایرانه.
منوچهر والی زاده دوبلور، گوینده، مدیر دوبلاژ، مجری، بازیگر تئاتر، سینما، تلویزیون و رادیو که در محله لاله زار تهران متولد شد و بین سالهای سی و هفت و سی هشت که هنوز دبیرستان رو تموم نکرده بود وارد هنر نمایش شد و بعد ازچند نمایش آماتوری، وارد تئاتر تهران شد و یه نقش در نمایشنامه ای به کارگردانی خانم مورین به عهده گرفت و بعد از آشنا شدن با منصورمتین که خودش از هنرمندان عرصه نمایش و دوبلاژ بود به استودیو (شاهین فیلم) در خیابان بهار، برای کار در دوبله دعوت شد و و بعد از چند همکاری با منصورمتین، به استادِ گویندگی علی کسمایی معرفی شد و بعد از یه دوره کارآموزی درفیلم سینمایی (اِلنا و مردان) گویندگی نقش اول فیلم با بازی (مِل فِرر) رو به عهده گرفت.
سال ۱۳۴۰ بود که از طریق بانوی بی بدیل دوبله خانم تاجی احمدی به امین امینی معرفی شد و در استودیو عصر طلایی گویندگی رو شروع کرد. اولین باری که والیزاده جلوی دوربین ظاهر شد برای نقش اول فیلم سینمایی خداداد محصول سال 1341 بود.
می شه گفت که منوچهر والی زاده در عرصه هنر، تمام هنرهای سمعی و بصری رو در مدیوم های مختلف تجربه کرده. از بازیگری در تئاتر و سینما و تلویزیون تا دوبلاژ و اجرا. اما به گفته خودش دوبله برایش جایگاه دیگه ای داره و همه این استعدادها را میتونه در قالب گویندگی با هم به اجرا بذاره.
والی زاده تا به امروز بیش از چند صد فیلم سینمایی و 35 سریال رو گویندگی و نزدیک به 18 فیلم سینمایی بازی کرده؛ کارنامه هنری والی زاده به اندازه سابقه اون در این عرصه پربار، پرافتخار و متفاوت است، او به جای بازیگران کلاسیک سینما از جان میلر، رابرت دنیرو، بازیل ریتوِن، استیو مک کوئین، توشیرو میفونه گرفته تا تام هنکس، دنزل واشنگتن، کیانو ریوز، نیکلاس کیج، لیام نیسون، ادی مورفی، ویل اسمیت، جان تراولتا، تام کروز، جیم کری، مارک والبرگ، هیو جکمن، تا سینمای هند و شاهرخ خان عامر خان و سلمان خان رو گویندگی کرده.
والی زاده به دلیل جنس صدای رسا و منعطف که ضرباهنگ دلنشینی داره، اکثرا جای کاراکترهای جوان فیلم ها صحبت می کنه، اما به دلیل انعطاف و قابلیت بالایی که در تغییر دادن صداش داره، میتونه تُن صداش رو بالا و پایین ببره و صداش رو پیر، میانسال و حتی نوجوان کنه.
یکی از خصوصیات صدای والی زاده این است که صداش به زیبایی روی شخصیتهای کارتونی و انیمیشنی می نشینه، با اینکه زیاد گوینده انیمشن نبوده اما یکی از زیباترین و خاطره انگیز ترین نقش های اون که هنوز که هنوزه برای مردم تداعی کننده صدای والی زاده هست، کاراکتر جذاب و بانمک کارتونی، لوک خوش شانس محصول سال 1983. کابوی گاوچرونِ اسلحه به دستی که حتی سریع تر از سایهاش هفت تیر میکشه و قراره در غرب وحشی عدالت رو برقرار کنه و سوار بر اسب باهوش و به همراه سگش بوشوگ سفر میکنه. این وسط کشمکش و چالشهای لوک خوش شانس با خلافکارهای واقعی یا الهام گرفته از تاریخ آمریکا که به اصطلاح به آنها فولکلور میگن که شناخته شده ترین آن ها برادران دالتون هستند، این انیمشن را جذاب و دیدنی میکنه.
اما طنین صدای والی زاده به شکلیه که حتی در فیلمهای کلاسیکی مثل پدر خوانده هم برای مخاطب قابل قبوله . صدای او در نقش جوانی ویتو کورلئونه هر چند کوتاه، در فیلم پدرخوانده ۲ بسیار زیبا گویندگی شده .
غیرممکنه که طرفدار هنر هفتم باشید، اما پرآوازه ترین و شناسنامه دار ترین اثر کارگردان بی نظیر و درجه یک هالیوود، مارتین اسکورسیزی، راننده تاکسی محصول سال 1976 رو ندیده باشید. فیلمی که اسکورسیزی رو خیلی بیشتر از قبل به جهان شناسوند و این فیلم رو برگ برنده کارنامه اسکورسیزی کنار بقیه آثار درخشانش کرد. احتمالاً در عرصه دوبلاژ، گوینده ای نیست که دلش نخواد جای رابرت دنیرو، بازیگر قدر و بیبدیل هالیوود صحبت کنه. اما منوچهر والی زاده شانس این رو داشت که در این فیلم مهیجِ روانشناسانهِ آمریکایی که در زمان خودش یکی از فیلم های جنجال برانگیز تاریخ سینما و قابل ستایش از نظر مردم و منتقدین بود، به جای رابرت دنیرو گویندگی کنه. والی زاده در این فیلم که یکی از بهترین فیلم های تمام ادوار تاریخ سینما شناخته میشه به جای تراویس بیکل با بازیبی نقص دنیرو در نقش یک جوان 26 ساله افسرده و تنهاِ سابق نیروی دریایی ایالات متحده که از بی خوابی مزمن رنج می بره و برای فرار از این بیخوابی، شغل تاکسیرانی در شب رو انتخاب میکنه و در این راه با افراد بزهکار و جنایتکار در شهر نیویورک آشنا میشه، صحبت کرده، این نقش درخشان و پر از جزئیات نه تنها برای اسکورسیزی بلکه برای خود دنیرو هم یه پرش به بالا محسوب میشه. اما صدای والیزاده روی این نقشِ پر از ظرافت و جزئیات که مجموعهای از کنش ها و واکنش ها رو برای شخصیت به وجود اورده، بسیار به چالش کشیده شده و تراویس بیکل یکی از بی نظیرترین دوبله های والی زاده رو از آن خودش کرده.
دو (تام) در عرصه هالیوود هستند که بسیار پرطرفدار و درخشانند و صدای والی زاده روی آنها به درستی و زیبایی میشینه که به گفته خود منوچهر والی زاده برای خودش بسیار محبوب و خاطره انگیز هستند. تام هنکس و تام کروز.
طرفدارای جدی سینما می دونند، نقشی نیست که تام هنکس اون رو به عهده بگیره و برای اون سنگ تموم نذاره، استاد مسلم و فوق العاده بازیگری که دو سال پشت سر هم برای فیلم های فیلادلفیا و فارِست گامپ تمام جوایز هالیوودی رو که سردمدارشون اسکاره رو از آن خودش کرده، گویندگی والی زاده روی شخصیت فارست گامپ به کارگردانی رابرت زمکیس محصول سال 1994 با بازی تام هنکس، در نقش مرد کم هوش و ساده، اما مهربون و خوش قلب که انگیزه درونی و بیرونی اون باعث می شه تا استعدادهای نهفته در وجودش شکوفا بشه و همه رو متحیر کنه، فوق العاده هست و گوش مخاطب رو تا لحظه آخر از شنیدن صدای شیوا و بینظیرش محروم نمی کنه، اونهایی که هم نسخه اصلی فیلم و هم نسخه دوبله فیلم رو دیده باشند، متوجه میشن که صدای والی زاده حتی یک ثانیه با اختلاف یک اپسیلون از ریتم نمیفته و جزء به جزء شخصیت رو با تمام وجودش احساس کرده و حتی می شه گفت در ذهنش این نقش رو زندگی کرده که انقدر درست و به اندازه در دوبله این نقش درون گرا، با خصوصیات متفاوت، درخشان ظاهر شده .
یکی دیگه از فیلم های تام هنکس که در ایران طرفدارهای زیادی داره و هماهنگی دقیق و درست صدای صبور و آروم منوچهر والی زاده، روی شخصیت صبور و آروم تام هنکس در نقش پُل اجکام از ویژگیهای مهم دوبله این فیلمه، اثر زیبای فرانک دارابونت فیلم سینمایی (مسیر سبز) محصول سال 1999 که هنکس در نقش پلیس گروه اعدام کنندگان به زیبایی درخشیده. والی زاده در این فیلم بخش دیگه ای از نبوغِ گویندگی خودش رو نشون میده، صدایی که برای این نقش طراحی کرده بود، با شخصیت متفکر، درونگرا و آروم تام هنکس کاملاً مطابقت داشت، و صدای گوش نواز و آرامبخش او تا لحظه آخر لذت فیلم را برای بیننده دو چندان کرده.
شش ماموریت غیرممکن با بازی تام کروز که به ترتیب در سال های 1996، 2000، 2005، 2012، 2015، 2018 رو ما در تمام این سالها با صدای منوچهر والی زاده شنیدیم. والی زاده در این فیلم اکشن و پرتحرک، نفس به نفس به جای (ایتان هانت) مامور غیر رسمی سازمان سیاه که توسط رئیسش فرستاده می شه تا از نفوذ اطلاعات کُمیته المپیک جلوگیری کنه، اما با ناکام موندن عملیات، ایتان باید به دنبال عامل نفوذی که عملیات را لو داد بگرده، نقشی که با این میزان از تحرک به غیر از خود بازیگر از گوینده هم انرژی زیادی رو گرفت و والی زاده به بهترین حالت ممکن از پسش براومد.
حس همزاد پنداری شخصیت های گوناگونی که والی زاده با اون ها مواجهه میشه، انقدر زیاده که می تونه از یک شخصیت متشخص و آرومی مثل پُل اجکام تبدیل بشه به شخصیت دیوانه کننده و شیطونی مثل لوید کریسمس با بازی جیم کری در فیلم سینمایی احمق و احمق تر به کارگردانی برادران فالی و محصول سال 1994 و 2014 که در دو قسمت ساخته شده. در این فیلم کمدی منوچهر والی زاده و امیر هوشنگ قطعه ای پا به پای هم به اندازه ای شخصیت های لوید و هَری با بازی جیم کری و جِف دَنیِلز رو جذاب و دیدنی میکنند که تماشاگر رو به مرز قهقهه می کشونند. و لذت بازی های این دونفر با این میزان از شیرینی و طنازی رو مضاعف می کنند.
شاید یکی از دراماتیک ترین آثاری که در اون والی زاده گویندگی کرده، اما کمتر به اون پرداخته شده، فیلم سینمایی روح به کارگردانی جِری زاکر، محصول سال ۱۹۹۰ هست که داستان سام ویت با بازی پاتریک سوویزی رو در یه گردش شبانه با نامزدش مالی در کوچه ای تاریک روایت می کنه که به دست ولگردی به قتل میرسه و روح از بدنش جدا می شه، اما روح اون کنار مالی میمونه و بعدتر میفهمه که مرگش تصادفی نبوده و دوست صمیمیش کال این نقشه رو برای رسیدن به نامزدش و چهارمیلیون دلاری که به اشتباه از حساب بانکی اون سر دراورده کشیده. روح سام به کمک یک زن احضار کننده روح، کسی که می تونه صدای اون رو بشنوه، تصمیم می گیره که مالی رو از ماجرا با خبر کنه. فیلم به اقتضای قصه پارادوکس گونه ای که داره، پر از لحظات تلخ و شیرینه و صدای والی زاده بالانس خوبی بین این لحظات متضاد برقرار کرده و در کنار طنازی های زهره شکوفنده در نقش احضار کننده روح و صدای ملکوتی مینو غزنوی در نقش مالی، این فیلم زیبا رو برای مخاطب دیدنی و شنیدنی تر کردن.
اولین انیمیشن بلند کامپیوتری پیکسار و اولین قسمت مجموعه داستان اسباب بازی، درسال 1995 به کارگردانی جان لستر، تماشاگران جدی فیلم و انیمیشن رو به سوی خودش جذب کرد، فیلمی که از نگاه انجمن فیلم آمریکا یکی از ۱۰ فیلم انیمیشن برتر جهان به شمار میآید. این انیمیشن بی نظیر داستان یه پسر بچه ۶ ساله رو روایت می کنه که اسباب بازی هاش خیلی دوست داره، اما فهمیدن این موضوع که اسباب بازیها زنده بشن شاید برای مخاطب یکم عجیب و غریب به نظر برسه، صدای والی زاده در این انیمیشن روی (وودی) گاوچران قدیمی و اسباب بازی دوست داشتنی اندی که رهبر همه اسباب بازی ها در اتاق اندیه، واقعا زیبا و شنیدنی از آب در اومده و صدای رئال و واقعی همیشگی والی زاده تبدیل به صدای کارتونی و فعالی شده که برای بچه ها بسیار جذاب و قابل قبوله، اندی روز تولدش یه تکاور فضایی به اسم (باز) رو هدیه می گیره و احساس حسادت وودی که دیگه اون جایگاه قبلی رو نداره، منجر به اتفاق هایی میشه که تماشاگر رو دعوت به قصه جذابی می کنه.
شاید فکر اینکه صدای نرم و با طمانینه منوچهر والی زاده رو روی توشیرو میفونه بازیگر مورد علاقه آکیرا کوروساوا، یکی از تاثیرگذارترین و مهمترین فیلم سازان تاریخ سینمای ژاپن بشنویم، یکم عجیب به نظر برسه، اما وقتی فیلم بزرگ، حماسی و قابل ستایش هفت سامورایی رو می بینیم متوجه استعداد شگرف والی زاده در ارائه هنر گویندگی به معنی واقعی کلمه می شیم که در تمام لحظات فیلم صدای خش دار و خشن میفونه با نقشی کاملا حماسی، که طلایه دار به تصویر کشیدن کهن الگوی جنگجوی سرگردان به شمار می اد رو به راحتی کاور و نقش رو در کنار توشیرو میفونه بزرگ برای مخاطب قابل درک می کنه.
یکی از فیلم های مهم انگیزشی تاریخ هالیوود، فیلم سینمایی در جستجوی خوشبختی به کارگردانی گابریل چینو با بازی ویل اسمیت و پسر واقعیش محصول سال ۲۰۰۶. والی زاده در این نقش که بر اساس داستان واقعی کریس گاردنر ساخته شده به جای ویل اسمیت، نقش خرده فروش اسکنرهای پزشکی رو گویندگی کرده. همزاد پنداری و درک بالای والی زاده از این نقش دراماتیک که توان پرداخت کرایه خانه خودش رو نداره و همسرش که او را ترک کرده و در این موقعیت هم زمان هم باید پدر خوبی باشد واقعاً قابل تحسین است.
اگه بخوایم از تمام آثاری که سال های سال منوچهر والی زاده در اون ها هنرنمایی کرده صحبت کنیم و از نبوغ، خلاقیت و استعدادهای وصف نشدنی او حرف بزنیم، شاید نزدیک به ۵۰ پادکست لازمه تا حق مطلب از هنر قابل ستایششون ادا بشه. اما این پادکست فقط گریزی بود به قسمتی از فعالیت های بی شمار او در این شصت و خوردی سال. در دوره ای که گویندگان طلایی و درخشان ایرانی یکی یکی از میان ما می رند و شخصیتهای جذاب سینمایی رو تنها می ذارند، باید قدردان بزرگانی مثل منوچهر والی زاده که میراث گرانبهای شصت دهه تاریخ دوبله ایرانه باشیم. این پادکست قدردانی کوچیکی از طرف ما در ستایش ایشونه و امیدواریم که سال های سال سلامت باشن و به درخششون ادامه بدن.
دختر فراری اولین فیلم دوبله شده با زبان فارسی
«از زمانی که کُلنگ این اتفاق در ذهن کوشان زده شد، به روزی فکر میکرد که اولین فیلم خارجی دوبله شده رو در ایران، روی صندلی سینما و کنار مردم ببینه. هفتاد و چهار سال پیش در تاریخ پنجشنبه، پنج اردیبهشت سال ۱۳۲۵، روزی خاص و متفاوت برای سینمای ایران رقم خورد، تماشاگرانی که به سینما کریستال رفته بودند، با حال و هوای متفاوت و عجیب غریبی مواجه شدند؛ فیلمی که هنرپیشه _ هاش خارجی بودند، اما فارسی صحبت می کردند، این رویداد شاید یکی از دلپذیرترین خاطره های مردم اون دوره باشه؛ خاطرهای که در اون روز در تاریخ سینمای ایران بهعنوان «اولین اکران فیلم خارجی دوبله شده به زبان فارسی» ثبت و ضبط شد. بیننده های اون روز سینما کریستال بلیت تماشای فیلمی فرانسوی به نام دختر فراری رو خریده بودند که محصول سال ۱۹۴۴ و نام اصلیاش «نخستین وعده ی دیدار» بود، اما کوشان برای جذب مخاطب و فروش بیشتر، اسمش رو به دختر فراری تغییر داد.»
برای شروع قصه ی اکران فیلم سینمایی دختر فراری، بهتر است به چند سال قبل برگردیم و مروری به دهه ی بیست هجری شمسی داشته باشیم تا ببینیم داستان این راه پرزحمت و پرماجرا از کجا شروع شد؟
دهه 1320 که کشور ایران به خاطر جنگ دوم جهانی اشغال بود، بر خلاف اون چیزی که تصور می کنیم، سینمای ایران اصلاً در موقعیت بدی نبود و اتفاقاً جایگاه خیلی خوبی داشت. در این سالها، کنجکاوی مردم برای اینکه از اخبار جنگ جهانی مطلع بشن، خیلی زیاد بود و نبودن وسیله های ارتباط جمعی مثل کمبود تلویزیون و گیرنده های رادیویی، باعث شد که سینمای ایران در جایگاه خیلی ویژه و مهمی قرار بگیره. اون زمان روسیه و انگلیس به امید گسترش نفوذ فرهنگی خودشون و ارائه ی بهترین خبرهای پیروزی متفقین، دنبال راه های جدیدی بودند و به این نتیجه رسیدند که از زبان ناطق فارسی استفاده کنند؛ چون خواست عموم مردم به فهمیدن اطلاعات باعث مراجعه ی خیلی زیاد تماشاگران به سینماها می شد. به خاطر همین، اولین ایده ی برگردوندن زبان فیلمهای خارجی به فارسی، برای رونق سینماها و سود بیشتر شکل گرفت.
کوشان در اون دوران و هنگام تحصیل تو دانشگاه برلین سال 1319، به اداره ی شرق وزارت تبلیغات آلمان رفت و با «بهرام شاهرخ» که اون موقع در «رادیو ایران آزاد» کار میکرد همکار شد. بعد از رفتن شاهرخ، کوشان از اواخر تیرماه سال 1319 تا زمان اشغال ایران تو شهریور 1320، گویندگی و تهیه ی برنامه های رادیو ایران آزاد را به عهده گرفت و در عین حال گویندگی فیلمهای مربوط به اخبار جنگی رو هم که آلمانی ها تهیه می کردند، انجام میداد. این اولین برخورد اسماعیل کوشان با جهان بزرگ و بدون مرز فیلم و سینما بود.
کوشان درباره ی اولین جرقه و شروع تجربیات خودش در زمینهی دوبله گفته که:
«در اواسط سال 1942 و اوائل سال 1321 شمسی، یک فیلم سینمایی ایتالیایی رو با دوبلهی آلمانی دیدم. اونقدر برگردوندن صدا ظریف و با دقت انجام شده بود که سبب حیرت من شد. وقتی که به استودیو اوفا برای انجام کارهایی که مونده بود رفتم، توضیحات دقیق و کاملی رو برای اولین دفعه از حرفهی دوبلاژ به دست آوردم و الان که به گذشته فکر می کنم، میبینم که همین کار معمولی و ساده، مقدمه ی میل و گرایش من به کار سینما شد.»
دکتر کوشان و همسرش دیانا روزهای آخر سال ۱۳۲۴ با قطار از راه بغداد به تهران اومدند و فیلمها هم چند روز بعد از کوشان به تهران رسید. فیلم دختر فراری، روز پنجشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۲۵ در سینمای تازهتاسیس اون زمان (کریستال) روی پرده نقرهای سینما رفت و نزدیک به 2 ماه نمایش با قیمت بلیت ۸، ۱۰ و ۱۲ ریال، بیشتر از دویست هزار تومن فروخت.
دیداری که برای ایرانیان بسیار جذاب شد.
روایت کلی قصه ی فیلم نخستین وعده ی دیدار (دختر فراری)
حالا بریم ببینیم قصه فیلم سینمایی فرانسوی «نخستین وعدهی دیدار» ساخته «هِنری دکوئن» چیه؟، قصه در مورد دختر جوون، مجرد و زیبایی به اسم میشلن چوازوِ که توی یتیم خونه زندگی می کنه و تنها آرزوش شروع زندگی جدیدی با یه مردی جوون و خوشتیپ و عاشقپیشَست. یه روز یه شخصی به آگهی او برای ازدواج در روزنامه پاسخ مثبت می ده و میشلن خوشحال و از همه جا بی خبر، شروع به خوندن نامه از طرف یه فرستنده ی ناشناس میکنه. میشلن حالا دیگر مطمئنه که عاشق شده و قرار ملاقاتی با شخص طرف مکاتبه ترتیب میده. اما تو همین قرار ملاقاته که کاخ رؤیاها و آرزوهایش روی سرش خراب می شن و می فهمه که مرد رؤیاهای پشت این نامهها، یه آدم میانسال و خجالتیه. ولی در آخر کار میشلن متوجه می شه که فرد میانسال، همون مردی نیست که براش نامه مینوشته و خیالش راحت می شه. و کسی که برای میشلن چوازو نامه عاشقانه مینوشته پییر ژمونت مرد جوانی است که و… .
توی این فیلم صدوپنج دقیقهایِ کمدیرمانتیک محصول سال 1941 فرانسه، بازیگرانی مثل دانیل داریو (میشلن چوازو)، فرنان لودو (نیکلاس رژمونت)، لویی ژوردن (پییر رژمونت) و… نقش آفرینی کردند و کارگردانی این فیلم هم به عهده ی هنری دکوئن بوده و به قلم ریچارد بوش نوشته شده و موزیک زیبای این فیلم را هم رنه سیلویانو ساخته.
بازیگر زن نقش اول این فیلم (دانیل داریو)
نسلهای متفاوت فرانسه، چهره ی معصوم و زیبا داریو رو از همون زمان نوجوانی تا کهنسالی روی پردهی سینما دیدند. دانیل داریو زیبا در می ۱۹۱۷، در شهر بوردو متولد شده و اولین حضورش جلوی دوربین در سال ۱۹۳۱ و سن چهارده سالگی اتفاق افتاد. داریو بعد یه مدت تبدیل به هنرپیشه ی محبوب کارگردانهای فرانسوی شد و در فیلمهای کلود شابرول، آندره تکین، ژاک دمی و هنری دکوئن هنرنمایی کرد. او که در سالهای فعالیت خودش بیشتر از صد فیلم بازی کرد، هشت دهه سابقه ی فعالیت هنری سینما و تلویزیون تو کارنامه کاریش داره ، داریو شانس این رو هم داشت که در اولین فیلم سینمایی بیلی وایلدر کارگردان بزرگ و تاثیرگذار جلوی دوربین بره. داریو در سال ۱۹۳۸ در نمایشی مستند مربوط به زندگی «کوکو شنل» همبازی «آدری هپبورن» شد. دانیل خیلی خجالتی بود و بیشتر عمرش رو در مناطق روستایی فرانسه زندگی کرد. در هنگام مصاحبههایی که داشت، از شدت استرس می لرزید و تپق میزد، در سال ۱۹۷۲ در یه مصاحبه تلویزیونی گفت: «من انسان بسیار سادهای هستم، خیلی سادهام برای همه ی اینها. وهمه این مصاحبه ها و این داستانها برای من به شخصه خیلی زیاده. داریو میگفت نمیتونه خودش رو روی پرده سینما ببیند و تنها فیلمی که از خودش دیده و لذت برده، (مادام دو ساد) بوده. از مهمترین فیلمهای او می توان به چرخ وفلک، جوان، زیبا و ثروتمند، سرخ و سیاه، سوء استفاده از اعتماد، مجلس رقص، چشم پاریس، یکشنبه ی زندگی، پرسپولیس (پویانمایی) و فیلم سینمایی «بذر بد» به کارگردانی بیلی وایلدر اشاره کرد. داریو در سال 2017، وقتی که صد سال و صد و شصتوپنج روز از عمر با ارزش و هنرمندانش میگذشت، دیده از جهان فروبست.
هیاهویی برای شروع یک جریان تازه
جنجالها و هیجانات ناشی از موفقیت نمایش نخستین فیلم دوبله شده در ایران
«کاملاً قابل پیشبینی بود که اولین فیلم دوبله شده ای که قرار بود تو ایران روی پرده سینماها بره، چه حواشی و هیجاناتی انتظارش و می کشیدن، و در ادامش آینده ای رو برای سینمای ایران رقم بزنه که اصلاً قابل پیشبینی نباشه. هیجانهای و حاشیه های موفقیت نمایش اولین فیلم دوبله شده، با چاپ چندتا عکس از فیلم سینمایی دختر فراری و مصاحبه های دانیل داریو و نوریه قزانلو، دوبلور نقش دانیل داریو و مقالههایی در مورد فیلم و دوبله فیلم بالأخره فروکش کرد و دکتر کوشان دفتر میترافیلم رو تو خیابون لاله زار در مغازهای تو پاساژ ساعتچی تأسیس کرد و با نصب عکس و پوسترهای فیلم و آماده شدن فیلم دومش مشغول به کار شد. کوشان در زمان کوتاهی فیلم دختر کولی رو در شهریور سال ۱۳۲۵ در سینما کریستال اکران کرد. هرچند که فیلم دختر کولی نتونست موفقیت فیلم دختر فراری رو تکرار کنه، اما انقدر سودش زیاد شد که کوشان تونست با دوستای مشترکش ، به فکر این بیفته که میترا فیلم و توسعه بدن، و در همین دوران، گروههای متفاوتی، البته با هدف و انگیزه ی درآمد بیشتر به این کار علاقه مند شدند.»
کریستال به زبان فارسی
جنگ و جدال بین لالهزار و لالهزارنو، با ورود کالاهای لوکس و ساختن مغازههای مختلف و طلافروشی و بوتیکهای آنچنانی بین خیابان جمهوری تا خیابان انقلاب، در ابتدای دهه ی سی شروع شد. بگیر و ببند برابر که در اون هر کسی به راحتی میتونست موضع خودش رو انتخاب کنه؛ پیوستن به سادگی و شلوغی جنوب لالهزار، که معروف به لاله زار قدیم بود یا رفتن به لالهزارنو و نگاه کردنِ به روزترین تولیدات در چند مغازهی کوچیک و فشرده. تو همچین محیط و شرایط عجیبی بود که در سوم خرداد سال 1324، سینما کریستال متولد شد. از معمار این ساختمون، هیچ اطلاعاتی نیست. اما خیلی هم دور از ذهن نیست که کار شرکتهای معماری جوونی باشه که اون سالها سالها فکر و خیال بلندپروازی تجاری داشتند. «صابر رهبر»، مدیر این سینما، که خودش هم کارگردان بود و هم تهیهکننده، خوب میدونست مردم چه سینمایی رو با چه موقعیت و ویژگیهایی تو شلوغی های سینماهای لالهزار دوست دارند، سینمایی با 2 سالن و ظرفیت 600 نفر ساخت تا میزبان قشر متمول و مرفهی باشه که دوست ندارند برای دیدن فیلمهای روز ایران و دنیا، تو شلوغی نفسگیر و خستهکنندهی صفهای سینماهای جنوب خیابون، معطل و بلاتکلیف بشن. از ویژگیهای مهم این سینما باید به سالن تابستونی اشاره کرد که هنوز آثارش رو بر پشتبوم ساختمون می شه رویت کرد.
ولی کنار این ویژگی ها، کریستال یک خصوصیت خیلی مهم داشت و اون این بود که این سینما اولین سینمایی بود که امکان پخش صدای دالبی داشت. در بعضی متن های تاریخی هم نوشته شده که نزدیک به یه سال بعد از افتتاح این سینما، اولین فیلم خارجی با دوبله ی فارسی تو سینما کریستال اکران شد. این فیلم که اسم اصلیش نخستین وعده دیدار بود، اسماعیل کوشان با اسم دختر فراری تو ترکیه دوبله کرد و برای اکران به سینما کریستال فرستاد و از 5 اردیبهشت فیلم فرانسوی دختر فراری (هنری دو کوئن، 1944) اولین فیلم دوبله شده به فارسی توسط دکتر کوشان در استودیو سس فیلم استانبول، تو سینما کریستال روی پرده رفت.
اسم صابر رهبر به اندازه تاریخ سینمای ایران اعتبار داره؛ یه مرد فروتن و پخته كه در زمان جوونیش کار خودش رو تو سينماي ايران از پایین ترین سطح و استوديوهاي فني شروع كرد و با تلاش تموم نشدنی که داشت و تجربهاي های زیادی كه تو سینما کسب کرد ، تو یه زمان کوتاه دستيار فيلمبردار و بعد از اون هم فيلمبردار شد و درنهايت به حرفه ی مورد علاقه ی خودش کارگردانی رسید. ولی رهبر تا وقتی که سینما تعطيل شد یعنی تا اواسط دهه ی 80، كريستال رو به مکاني آرام و نوستالژیک تبدیل کرد كه مدیرای سینماهای دیگه، پاي ثابت این سینما بودند. یه قسمتی از سینما کتاب فروشی داشت كه در اون كتابها و مجلات سینمایی زیادی پیدا میشد و دفتر و محل كارش براي عوامل سينماي ايران پاتوق دنجی براي گپ های خودموني بود. جشنواره هاي اختصاصی و شخصی که برگزار میکرد، بسيار جذاب بود. هفته ی فيلمهاي خارجی، اکشن، هندي و بسياري مناسبت های ديگه كه باعث دور هم جمعشدن علاقه مندهای سينما مي شد. کریستال تا سالهای بعد از انقلاب به فعالیت خودش ادامه داد و این شانس رو داشت که یکی از آخرین سینماهای مرده تو خیابان لالهزار باشد.
با فوت صابر رهبر، سینما کریستال هم از نفش افتاد. شاید هیچکس هیچ وقت، فکرش رو نمی کرد، سینمایی که یه روزی یکی از بزرگترین اتفاقهای سینمایی رو برای سرنوشت سینمای ایران رقم زد و مردم ایران رو با فرهنگ و حال وهوای سینماهای دیگه دنیا به زبون خودشون آشنا کرد، این روزها به یه پارکینگ و انبار مغازه دارهای لالهزار تبدیل شده.»
سینما کریستال یک «اولین» بسیار بزرگ و مهم بود.
سینما کریستال برای اهالی و شیفته های سینما، به معنای واقعی کلمه یک نوستالژی تمامعیاره؛ چه شب و روزهایی رو که برای دختر و پسر و زن و مردای جوون و میانسال و سالخورده خاطره نساخته، سینمایی که با جرقه ای بزرگ مثل پخش یک فیلم خارجی (فرانسوی) به زبون فارسی، چنان اتفاق مهمی رو در تاریخ سینمای ایران رقم زد که تا امروز که نزدیک به هفتادوچهار ساله که از این اتفاق می گذره، تأثیرات عمیق و بزرگش برای ما ایرانیها که در عرصه ی دوبلاژ در شرق و غرب یکی از سردمدارهای این حرفه ی عجیب و جذاب هستیم موندگاره و خاطرات سالهای دور دوبلههای زیبا و فراموش نشدنی فیلمهای هالیوودی، فرانسوی، روسی، ایتالیایی، هندی و… رو روی ذهن و قلب دوستدارها و مخاطب های سینما حک کرده . همیشه توی تاریخ، هر «اولینی»، مهم ترینه و منشأ اثر. چون دنبال اون اولین، اتفاق هایی رقم میخوره که هر روز دنیا را شگفتزده می کنه.
اینکه اولین فیلم سینمایی دوبله شده ای که تو سرزمینمون ایران روی پرده نقرهای سینما رفت، فیلم دختر فراری با بازی دانیل داریو و به مدیریت دوبلاژ اسماعیل کوشان بود و تو سینما کریستالی که این روزا شبیه به هر چیزی هست جز سینما و تماشاگرها رو به هم نزدیک کرد. شاید برای خیلی از مردم عاشق هنر و سینما تو اون روزای دور، عجیب ترین و بهترین اولینی بود که تو زندگیشون تجربه کردند، فرهنگ های متفاوتی رو که تو اون دوران فقط تو کتابها از کشورهای مختلف تو ذهنشون تصور می کردند، با چشم های خودشونو و به زبون مادری می دیدند و درک می کردند. سینما کریستال خاطرهانگیز و زیبا، اولین سینمایی بود که داوطلب این اتفاق مهم سینمایی شد و باعث شد که مرزها کنار برند و ما، آدم های دیگه این کره ی خاکی رو راحت تر از قبل بشناسیم.
*«من جای «لویی ژوردان» که نقش دانشجو رو بازی میکرد صحبت میکردم و دکتر کوشان جای استاد دانشگاه. صدای گرم و بسیار خوبی داشت. گویندههای مرد برای آرتیستهای مرد فیلم کافی بودند، اما ما مونده بودیم که برای یازده بازیگر دختر فیلم که یکی از آنها دانیل داریو بود، چهکار کنیم. از دانشجوهای همراه ما جوانی بود به اسم «فکرت قزانلو» که پدرش کارمند محلی سفارت ترکیه بود. فکرت خواهری داشت به اسم «نوریه قزانلو» که در ایران درس آواز و اپرا خوانده بود و علاقهمند بود که به کنسرواتوار رم بره و رشته اپرا رو ادامه بده. نوریه صدای بینظیری داشت. ازش خواستیم که به جای دانیل داریو صحبت کنه که خداروشکر قبول کرد. اما انتخاب بقیهی دخترها خیلی سخت بود. بالأخره تصمیم گرفتیم به چندتا از دخترهای یونانی فارسی یاد بدیم. مشکل بود، اما در نهایت انجام شد. دکتر کوشان آموزش همسرش دیانا رو به عهده گرفت و خواهرش لولا را بنده. با هر زحمتی بود، کار برای نمایش آماده شد. کارگردانی فنی دوبلاژ رو آقای کانیس کپچاک و فرد دیگهای به اسم یورگوایلیادس انجام دادند و هیچکدام ما نقشی در آن نداشتیم. وقتی کار دوبله تموم شد، بزرگترین و مجللترین سینمای استانبول را به نام سینمای هنری اجاره کردیم. البته قبل از هر کاری، موافقت عزیز طالبی و حسن پیرایش رو که سرمایهگذار فیلم بودند، جلب کردیم. اونموقع فارسی صحبتکردن دانیل داریو از عجایب بود و غوغایی به پا کرد. دوبلهی فیلم دوم با اسم دختر کولی راحتتر انجام شد، اما اون رو در ترکیه نمایش ندادیم. در این فیلم من برای اولین و آخرین بار شعری سرودم که در فیلم خوانده شد. جنگ جهانی رو به اتمام بود و هر روز آماده بودیم که آلمان هیتلری تسلیم شود. در همین اثنا، من و دکتر کوشان یک شراکت نوشتیم با سرمایهی یک میلیون لیره. بیست درصد از اون سهم ما بود، بدون اینکه سرمایهای گذاشته باشیم و بقیه هم سهم عزیز طالبی و حسن پیرایش بود.»
دکتر کوشان قبلِ اینکه به آلمان مهاجرت کنه، شرکت میترا فیلم رو ثبت کرده بود و از خوش یمنی روزگار، بعد این اتفاق، شرکت میترا فیلم دوباره فعالیت خودش رو شروع کرد. شرکت سهامی میترافیلم که دیگه در اون دوران به خاطر این اتفاق روزبه روز اعتبارش بیشتر از قبل میشد، برای خریدن فیلم های سینمایی دختر فراری و دختر کولی از «عزیز طالبی» و انتقال اونا به ایران، در اون زمان دستمزدی معادل هشتهزار لیره در نظر گرفت. روزهای آخر سال1324 بود که کوشان و تفضلی با عزیز طالبی وارد مذاکره شدن و فیلمهای دوبلهشده ی خودشون رو به پنج برابر قیمت خریدند. این فیلمها در فروردین سال 1325 به ایران فرستاده شد. تفضلی در ادامه نقل کرده است:
*«وقتی من رسیدم ایران، 25 اردیبهشت بود و فیلم دختر فراری بیست روز بود که با غوغایی وصف نشدنی در سینما کریستال نمایش داده میشد و میترافیلم برقرار بود و دکتر کوشان تشکیلات حسابی و مفصلی براش در نظر گرفته بود. دفترمون در خیابان لالهزار نو، بعد از چهارراه کنت، در پاساژ ساعتچی بود. دکتر به جز من، شرکای دیگهای هم از بین اقوام و فامیل خودش انتخاب کرده بود. داییش دکتر عبدالحسین شیخ، شوهر خواهرش دکتر عباس واثقی، همسرش دیانا کوشان. دکتر کوشان مدیرعامل شرکت و من هم مدیر اداری اون شرکت بودم. دکتر کوشان تعریف میکرد شب اول نمایش در سینما کریستال هجوم مردم باعث شده بود که در سینما شکسته بشه. فیلم درآمد خیلی زیادی داشت و روایت شده که در شب افتتاح فیلم، احمد قوام، نخستوزیر و عدهای از وزرا و نویسندگان مطبوعات حضور داشتند. در اعلانهای تبلیغی و دیوارکوبها ذکر شده بود که ستارگان فرانسوی فیلم به زبان فارسی سخن میگویند. فیلم دختر فراری اولین فیلمی بود که در ایران با صدای مبدل به عموم مردم نشون داده شد و گویندگان تونسته بودن بهخوبی وظیفهشون رو انجام بدن و در تطبیق صدا با حرکات بازیگران و گنجوندن اصطلاحات زبان فارسی، دقت کامل رو به خرج بدن و حقیقتاً این فیلم رو خوب از کار درآوردند.»
و همینطور از اسماعیل کوشان بانی اصلی این اتفاق بزرگ نقل شده است که:
مستند فانوس خیال
*«در سال 1943 از تهران به وین مهاجرت کردم و در اونجا و در استودیو «وین فیلم» تقریباً تحصیلم تموم شده بود و اوقات بیکاری بود و بهخصوص در زمان جنگ بهخاطر بستن سرحدات و مرزها، اومدنم به ایران ممکن نبود و مجبور بودم اونجا بمونم. به همین خاطر رفتم در وین فیلم و حدود یک سالونیم بهعنوان کمک فیلمبردار و دستیار دوبلاژ مشغول به کار شدم. تا سال 1945 که اواخر جنگ بود، به استانبول در ترکیه اومدم و در اونجا بود که با خودم فکر کردم حالا که این حرفه رو یاد گرفتهم، بد نیست یه کاری انجام بدم. یک فیلم فرانسوی رو با کمک یه سری از تُجار ایرانی اون زمان که در استانبول اقامت داشتن خریدم و در همون ترکیه با کمک عدهای این فیلم رو به فارسی دوبله کردیم و اولین فیلمی بود که به فارسی دوبله شد و اسم دختر فراری رو روی اون گذاشتیم.»
کارهای دوبله دیگه اون موقع تموم شده بود، اما مرزها همچنان بسته بودن و گروه دوبله هم مجبور بودن تو ترکیه بمونند و از اونجایی که دکتر کوشان از وقت تلف شده خوشش نمیومد، به گروه پیشنهاد داد حالا که تو ترکیه هستند، فیلم دوم رو هم دوبله کنند. نام فیلم دوم که «لگیتانلا» بود و بعدش به اسم «دختر کولی» در ایران شناخته شد. این فیلم که اسپانیولی زبون بود و مثل فیلم اول در ترکیه دوبله شد، در سال 1945 به ایران وارد شد و روی پرده رفت. در بخش دیگه ای از نقل قولهای مستقیم دکتر کوشان اومده که:
*برگرفته از مستند فانوس خیال
« استقبال عجیبوغریبی بود. مردم اون زمان تا اون روز ندیده بودند فیلمی خارجی باشه، ولی هنرپیشههای فیلم فارسی حرف بزنند. این اتفاق تلنگری برای من بود و به این فکر افتادم که چرا در ایران فیلم دوبله نکنیم. در همون حولوحوش سال 1945، شرکتی رو راهاندازی کردیم به اسم «میترافیلم» که یه عده از رفقای اون زمان که الان از رجال کشور هستند، مثل دکتر طاهر ضیایی، دکتر اصلان افشار، دکتر اسفندیار یگانگی، دکتر شیخ… و همه از جوونهای اون دوران بودیم و بیستوخرده ای تا سی سال هم بیشتر نداشتیم. با هم شرکت میترافیلم رو تأسیس کردیم و آقای مهندس انصاری به مصر رفتن و وسایل و تجهیزاتی رو که میخواستیم، از اونجا خریدن. به دلیل جنگ، اروپا شرایط خوبی نداشت و خرابی بود، اما مصر تقریباً ساکتتر بود.
در سال 1946 در ایران شروع به نصب این وسایل کردیم و بعد از مدتی طولانی چون در ایران متخصص وجود نداشت – نه فیلمبردار، نه متخصص لابراتوار و نه صدا و هیچی نبود – ما با زحمت زیاد عدهای رو تربیت کردیم و در سال 1947 اولین فیلم فارسی رو که اسمش «توفان زندگی» بود که سناریوی اون رو مرحوم «نظام آخان» نوشته بود و کارگردان فیلم هم آقای علی «دریابیگی» بود و هنرپیشهای که در کار فیلم باشه رو هم نداشتیم و یه عدهای که تیپیک بودن و به درد فیلم میخوردن رو انتخاب کردیم و بعد از اینکه آقای دریابیگی مدت زیادی به این افراد تعلیم داد و اونها رو ساخت، اولین فیلم رو شروع کردیم. متأسفانه چون این فیلم خیلی طول کشید و خرجش هم زیاد شد، شرکت میترافیلم تقریباً ورشکسته شد و سرمایهاش از بین رفت و درآمد فیلم هم بسیار کم بود و کفایت نکرد و شرکای ما هم از این کار دست کشیدند. ولی من بعد از اینکه میترافیلم منحل شد، ادامه دادم و شرکتی به اسم «پارسفیلم» رو راهاندازی کردم که هنوز هم وجود داره. این شرکت اولین فیلمی که ساخت، فیلم سینمایی «واریتهی بهاری» بود که باز هم متأسفانه به لحاظ ساخت فیلم، فیلم خوبی نبود. وقتی که میسنجیم و مقایسه میکنیم در زمان خودش در سی سال پیش خوب بود و فیلم خیلی بدی نبود. اما در هر حال این فیلم هم مخاطب زیادی نداشت. بعد از این فیلم، فیلمی به اسم «زندانی امیر»، فیلم «شمسار» و بعد فیلم «مادر» بود. این چهار فیلم رو که ما درست کردیم، رسید به سال 2510 شاهنشاهی و 1330 هجری شمسی. در همین وقت هم که استودیو پارس در خیابان تخت جمشید بود، دچار حریق شد و متأسفانه این چهار فیلم سوخت.»
«فریدون هویدا» در مصاحبه ای که با برنامه «فانوس خیال» به تهیهکنندگی و اجرای «شاهرخ گلستان» در سال 1365 هجری شمسی داشت گفته که:
*برنامه فانوس خیال شاهرخ گلستان در رادیو بی بی سی
«دوبلاژش خیلی خوشمزه بود. فیلم که خیلی فیلم فوقالعادهای نبود، ولی به قدری ما خندیدیم! برای اینکه یک صحنه بود که این شاگرد شبانهروزی شیطنت میکنه و ناظم بهش میگه مگه خیال میکنی اینجا تهرونه! یه چیزای اینشکلی توی فیلم انداخته بود و همه میخندیدند و به معنای خوب میخندیدند و خوششون میاومد. برای اینکه مردم زبان خارجی نمیدونستن و زیرنویس هم نمیتونستن بخونن. اگه خاطرتون باشه، قبل از دوبلاژ، هی قطع میکردند و یه مقداری از حرفهای قبل و بعد رو خیلی خلاصه مینوشتن. چون خیلیها همون رو هم نمیتونستن بخونن، یکی اونجا وایمیستاد و اون رو میخوند. مثلاً مِتِرنیک رو یهدفعه خوند میرپنج.»
نوریه قزانلو؛ مثلث برمودا
نکته ی خیلی عجیب در تاریخ این اتفاق بزرگ اینه که بعد از یکی دوسال که از دوبله این فیلم گذشت تا امروز، هیچ اثری از نوریه قزانلو اولین دوبلور زن ایرانی پیدا نشد؛ دختر بلندپرواز روزهای دور که سودای خوانندگی اُپرا در سر داشت و در قحطی دخترهایی که در ترکیه زبان فارسی رو بلد نبودن ، مثل یه چشمه ی زلال تو بیابون بی آب وعلف، جلوی چشمهای کوشان و تفضلی ظاهر شد و قبول کرد که با زبان فارسی جای ستاره ی این فیلم حرف بزنه. البته هنوز هم ابهاماتی وجود داره که آیا پدر قزانلو در ایران و شهر تهران کارمند سفارت ترکیه بوده، یا در ترکیه کارمند سفارت کشور ایران. در میون تمام جستجوها و گفتوگوها تا امروز نوریه قزانلو مثل مثلث برمودا کنجکاوی برانگیزترین شخصیت این ماجراست.
رفیق، وکیل همکار
داشتن یک دوست وکیل، شانس خیلی بزرگیه و اسماعیل کوشان در طول فعالیت کاریش، از این نعمت بی بهره نموند. کوشان زمان خریداری دو فیلم سینمایی «دختر فراری» و «دختر کولی» در تاریخ 14 آبان 1324، به ابوالقاسم تفضلی، که اون موقع از دانشگاه بیازیت تو ترکیه فارغ التحصیل رشته حقوق شده بود، بهعنوان نماینده ی میترافیلم وکالتنامه ای میده تا این دوتا فیلم رو خریداری کنه.
رویدادی که فقط برای ایرانیها جذاب نبود
نمایش فیلم در مجللترین سینمای استانبول
«حالا دیگه کار دوبله ی فیلم تموم شد و زمان دیدن نتیجه ی این تصمیم سرنوشت ساز که کوشان برای سینمای ایران گرفته بود رسید، کوشان و رفقاش یکی از بزرگترین، زیباترین و مجلل ترین سینماهای استانبول رو به اسم «سینمای هنری» اجاره کردند. البته قبل از هر کاری باید موافقت حسن پیرایش و عزیز طالبی که به استعداد این گروه اعتماد کردند رو جلب میکردند. «مکرم نورزاد»، سرکنسول ایران در ترکیه و تمام خانوادههای صاحب مقام و منصب و بانفوذ ایرانی مقیم ترکیه رو برای دیدن این فیلم دعوت کردند. شما تو ذهن خودتون تصور کنید که دانیل داریو، معروف ترین بازیگر اون دوران فرانسه، فارسی صحبت کنه، در اون مهمونی چه جوش وخروشی به پا بود. تفضلی هم قبل اینکه فیلم شروع بشه، در مورد مسیری که طی کردند و این دوبله به سرانجام رسید، برای مهمونه ا سخنرانی کرد و چند نفر از بازرگانهای مشهوری که اونجا بودند، فرصت رو غنیمت شمردند و گفتند که حاضرند تا یک میلیون لیره، برای کارهای بعدی سرمایهگذاری کنند. حسن پیرایش در اون لحظه یواشکی به کوشان و تفضلی ندا میده که هیچکس و قبول نکنند و خودش حاضره تا دو میلیون لیره در این کار سرمایهگذاری کنه. و چون به قول او اعتماد داشتند و براشون حجت بود، اعلام کردن که هیچ پیشنهادی رو قبول نمیکنند و روی قول پیرایش، دوبله ی فیلم دوم را شروع کردند.»
در هالهای از ابهام
دستگیری دکتر کوشان
«یه جایی گفتند که هیچ کار بزرگ و تأثیرگذاری بی دردسر نیست. کی فکرش رو میکرد که دکتر اسماعیل کوشان که حتی از تفریحاتش هم به نفع مردم و برای هنر و یادگیری خودش و بقیه بهره میبرد، بی دلیل و مرموز تو یه شب بازداشت بشه و دلیل این اتفاق رو هم تا امروز هیچکس نفهمه. روایت شده تو یکی از شبهایی که پروفسور «هانری کربن» مشهور، میهمان ابوالقاسم تفضلی بود و سر ترجمه ی کتاب «عقل سرخ» سهروردی بحث طولانی میکردند، «پرویز صفینیا» نگران پیش تفضلی اومده و گفته که دکتر کوشان و به همراه هم اتاقیش «دکتر محمد دادخواه» دستگیر کردند و این دو نفر رو بردند زندان. دکتر دادخواه که استخدام یکی از بیمارستانهای ترکیه بود، اصلا آدم سیاسیای نبود. تفضلی، نگران و از همه جا بی خبر، خودش رو به آپارتمان دکتر کوشان میرسونه. به گفته ی تفضلی همه ناراحت بودند و شبانه به کمیساریای پلیس رفتن و کوشان و دادخواه رو از پشت میلههای زندان ملاقات کردند. به هر مکان و هر مقامی هم که مراجعه کردند، هیچکس جواب واضح و درستی در مورد دستگیری اونا نداد. تنها کسی که تونست برای آزادیشون واسطه بشه، «علیقلی اردلان» بود که موفق شد این امتیاز رو براشون بگیره که به همراه دو پلیس سویل، در یکی از هتلهای شهر زیر نظر باشن، تا بعد بازشدن مرزها از ترکیه خارج بشن. همین موقع ها بود که عزیز طالبی فیلمها رو ضبط و به انبار خودش منتقل کرد و حتی حاضر نشد با اونها همکلام بشه. همه چیز به هم ریخت و منتفی شد. گفته شده حسن پیرایش هم که همه جوره طی این همه سال و راه پر فراز و نشیب کوشان و تفضلی اون ها رو ساپورت میکرد، گفت که کاری از دستش برنمیاد. در مدت این پنجاه سال در مورد دلایل دستگیری اونا حدس های زیادی زده شد که هیچکدوم به نتیجه قطعی نرسید.»
خلاقیتی که انتها نداشت
تیتراژ فارسی فیلم دختر فراری
«وقتی حرف از اسماعیل کوشان وسط میاد، کسی که به گفته ی دور و بری هاش تشنه ی تجربه کردن و یادگرفتن بود و دلش میخواست از همه حرفه ها و کارهای مختلف، خصوصاً کارهای هنری که به علاقش نزدیک بود سر دربیاره، پس خیلی دور از ذهن نیست که تصور کنیم تیتراژ فیلم دختر فراری رو هم خود کوشان ساخته باشه. یکی دیگه از ابتکارها و خلاقیتهای کوشان این بود که تیتراژ فیلم دختر فراری رو خودش درست کرد و خط رو «حمید خواجه نصیری» به زیبایی تمام نوشت و «خانبابا معتضدی» هم اون تیتراژ رو فیلمبرداری کرد. در تیتراژ این فیلم اومده که گویندگان: نوریه قزانلو به جای دانیل داریو، ابوالقاسم تفضلی به جای لویی ژوردان، دکتر اسماعیل کوشان به جای فرنان لهدو، «پرویز صفینیا» به جای کی، «فرخ وحيد» به جای آنیکی، «زمان زمانی» به جای یکی دیگر و همینطور تا آخر.»
مقدمه:
درود این پادکست چکاواست.
ما در اینجا درباره صدا، گویندگی و دوبله صحبت می کنبم
این پادکست شماره یک چکاواست و درباره اولین فیلم دوبله شده به زبان فارسی است. البته موضوع اولین فیلم دوبله شده، سه الی چهار اپیزود طول خواهد کشید.
سرآغاز:
این روزها، برای دیدن فیلما و سریالای مورد علاقمون ، با کمتر از پنج کلیک روی موس رایانه و لپتاپ، یا لمس گوشیهای آیفون و اندروید و یک جستوجوی کوچولو، خیلی راحت میتونیم به فیلما و سریالای ایرانی و جهانی مورد علاقمون اونم با زیرنویس دست پیدا کنیم. این اتفاقِ خیلی عادی، شاید تخیل و رؤیای هفتاد سال پیش عاشقای سینما و تلویزیون بود. تو دورانی که بعضیا برای اینکه مردم ایران بتونند فیلمی رو با زبون مادری خودشون ببینند، سختیهای زیادی کشیدند. ولی به خاطر اینکه باور داشتند هنر حد و مرزی نداره و توان این رو داره که از مرزها و کرانه ها بگذره، تصمیم گرفتند که زبون فارسی رو جایگزین زبون های خارجی کنند، تا مردم بتوانند فیلمهای سینمایی خارجی را با زبون فارسی و با صداهای آشنا، داخل سالن های سینما تماشا کنند. اوائل این راه یکم سخت بود ولی به مرور زمان و با استعداد و هوش تعدادی هنرمند خلاق، مسیری باز شد که تا به امروزکه هفتاد سال از این اتفاق میگذره، لذتش همچنان پابرجاست.
ریحانه فضیلتی
پیشگفتار
شاید مهمترین دلیلی که باعث میشه یه نویسنده یا خالق یه اثر هنری، سراغ یه موضوع خاص و بگیره، این باشه که بقیه کمتر به سوژه ی مورد نظر اون پرداخته باشند. از وقتی که پدیده جذاب و پرطرفدار سینما به وجود اومد، مخصوصا بعدِ پیشرفت سریع تکنولوژی، تو همه کتابفروشیها و مراکز فرهنگی، کتابها، اپلیکیشنها و فیلمهای آموزشی زیادی در مورد یادگیری دروس سینمایی وجود داره که هرکدومشون، حاوی کلیات تا جزئیات هر شاخه از حرفههاییه که به سینما، یا بهطور کلی آثار نمایشی مربوطند. در هر حرفه یا رشتهی نظری، همیشه یکی از این شاخهها که برای کاملشدن یک اثر مکملِ خیلی مهمیه، ولی به خاطر اینکه که خیلی در معرض دید قرار نداره، در دستهی مظلومها قرار میگیره، در اینجا قطعا منظورم از این مظلوم، هنر شیرین و عجیب (دوبلست). به طور کلی این هنر خلاقانه، نه فقط تو ایران که تو کل جهان، مظلوم واقع شده. مثلا، برای کاملشدن این پادکست، تاریخچه، فیلمها، مصاحبه ها، منابع صریح و حقیقی و مدارک و اسناد مربوط به اون، یکم سختتر از رشتههای دیگه سینمایی به دست اومد. ممکنه دلیلِ این کملطفی، نبودن و نداشتن شناخت عمیق و درست از این حرفه باشه. در بیشتر اوقات، اونجوری که باید و شاید، به مهم بودن این هنر پرداخته نشده، ولی باید برای همه مشخص و مُسلم بشه که هنر دوبله، فقط برگردوندن یا ترجمه ی یک زبون به زبون دیگه نیست، بلکه در کنار این ترجمه، باید گفتاری وجود داشته باشه تا بتونه به کمک بینش، تلاش، خلاقیت، قدرت و در نهایت صدای عمیق و دلنشین و استعداد غریزی، با روح و جسمِ فرد گوینده عجین بشه. جمع همهِ اینا، دوبله ی ایران رو در دهههای سی تا هشتاد تشکیل میده.
توی این هفتادوچهار سالی که دوبله پاش به ایران رسیده، بینندهای اهل فیلم و سریال، شصت سال طلایی رو به تماشا نشستن. مخصوصا اینکه، طبق روایتهایی که شده، دوبله ی ایران بعد از ایتالیا، حرفهای ترین دوبله توی جهان به شمار میاد، اما گذشت زمان و بیتوجهیِ کسایی که از قضا بیرونِ گود نشستن، باعث شد که این حرفه، بعدِ هفتادوچهار سال، رونق و کیفیت قبل رو نداشته باشه. دلایل زیادی مثلِ مهاجرت یا فوت گوینده های حرفهای و تکرارنشدنی، مشکلات مالی و بیتوجهی به این صنف، نداشتن بستر مناسب برای پرورش گویندگانی مثل نسلهای قدیمی و در نهایت به روزشدن پخش و نمایش آثار سینمایی، زیرنویسشدن فیلمها و تماشاگرایی که ترجیح میدن صدای واقعی خود فیلم یا سریال رو بشنوند، باعث شد که حرفه دوبله از رونق و کیفیت قبل بیفته.
انگیزه و هدفِ اصلی از این پادکست، تأکید بر اهمیت و جایگاه مؤثر و بالای دوبله تو دنیا و خصوصا ایرانه ؛ اینکه چه راه سخت و طولانی، ولی شیرین و تأثیرگذاری طی شده، تا اینکه دوبله ایران به جایگاه امروز خودش برسه. در این پادکست در مورد افرادی مثل «اسماعیل کوشان» و «ابوالقاسم تفضلی» که بانی خیر این اتفاق مهم شدند و اشخاص دیگه ای که به پرورش و رشد این اتفاق کمک کردند، صحبت می کنیم. باید بشنویم، اولینها در این راه چه کسایی بودند که به قول معروف، میخ دوبله را جوری کوبیدند که تا به امروز که نزدیک به هفتادوچهار سال از این اتفاق میگذره، میتونیم در این خاک، به هنری که ترکیب ذات و تلاشه، افتخارکنیم.
دوبله تو ایران مظلومه چون؟
– هیچ جایگاه و جایزه های تو فستیوال ها وجشنوارههای سینمایی نداره؛
– هیچ جایگاهی در رشته های دانشگاهی نداره؛ و بدتر اینکه
– تعداد کتابهای تخصصی نوشته شده درباره ی دوبله، نزدیک به بیست عنوانه و تعداد مقاله های نوشته شده در این زمینه کمتر از دویست عنوان. و اینها یعنی فاجعه در هنر دوبله!
بهترِ که از وضعیت اقتصادی دوبله هیچی نگیم که حرفی برای گفتن نمیمونه! مجموعه ی عواملی که گفتیم، مزید بر علت شد که فکر کنیم که چه کاری باید انجام بدیم؟ چی کاری باید کرد تا هنرمندا و خانواده ی بزرگ دوبله، قدر و منزلت واقعی خودشون و پیدا کنند؟
روز دوبلاژ
بیست وپنجم اردیبهشت هزار و سیصد و بیست وپنج، روزی بود که فیلم سینمایی(نخستین وعده ی دیدار)یا همون (دختر فراری) معروف، که توسط دکتر کوشان و همکارانش دوبله شده بود، تو سینما «کریستال» رنگ پرده رو به خودش دید. توی این روز مردم ایران صدای دوبله رو شنیدند. روزی که بازیگرهای فرانسوی با صدای ایرانی حرف میزدند. این روز سرنوشت ساز، نقطه ی شروع دوبله بود و به خاطر همینه که اسمش رو روز دوبلاژ گذاشتیم. خونواده ی بزرگ دوبلاژ، میتونند با داشتن یه روز تو تقویم، احترام و اعتبار بیشتری کسب کند.
ایده ی روز دوبلاژ وقتی به ذهن من رسید که تصمیم گرفتم قدم کوچیکی برای پیشرفت این هنر دوستداشتنی و جامع بردارم. روز دوبلاژ، جرقه ایِ که میتونه چراغ دوبله رو روشنتر کند. روزی که هنرمندای دوبله روزشون رو به همدیگه تبریک بگند.. این روز شیرین متعلق به همهِ عوامل هنر دوبله، از پیشکسوتان، حرفه ای ها و جوون های تازه وارد به این هنر است. این روز هیچ مرزی ندارد. هرکی که در دوبله کلامی گفته و قدمی برداشته، صاحب این روز است. این روز فقط مختص سندیکا و گروهها نیست و حتی متعلق به تماشگرای سینما و تلویزیون هم هست؛ اونایی که با شور و شوق و گوش جان، صدای دوبله رو روی صندلی سینما یا صفحه ی تلویزیون، لپتاپ و رایانه میشنوند و جمعی فارسی زبون ها رو وسعت میدند. این روز به همه ِ فارسی زبون ها در همه کره ی زمین تعلق داره؛ فارسی زبون های کشورهای همسایه و ایرانی های داخل و خارج از مرز جغرافیایی.
روز دوبلاژ مبارک!
آنچه در این پادکست میشنویم
در این پادکست، که با بخش (شروع توفانی) آغاز میشه، اول در مورد تصمیم اسماعیل کوشان برای دوبله یه فیلم به زبان فارسی صحبت میکنیم. نقل قولهای مستقیم، بنیانگذارهای دوبله ی ایران زینتبخش این پادکست هستند. قسمت «مثلث برمودا» درباره ی «نوریه قزانلو»، اولین زن دوبلور ایرانِ ، «رفیق، وکیل همکار»، به «ابوالقاسم تفضلی» دوست و همکار اسماعیل کوشان میپردازه، «رویدادی که فقط برای ایرانیها جذاب نبود»، «نمایش فیلم در مجللترین سینمای استانبول»، اکران فیلم «دختر فراری» اولین فیلم دوبله شده به زبان فارسی، «در هالهای از ابهام» درباره ی دستگیری دکتر کوشان، «خلاقیتی که انتها نداشت»، درباره ی ساخت تیتراژ فیلم دختر فراری، «محبوب فرانسوی، فارسی حرف میزند» (دختر فراری اولین فیلم دوبلهشده با زبان فارسی)، دیدن یک بازیگر فرانسوی بر روی پرده سینما که فارسی حرف میزنه، «دیداری که برای ایرانیان بسیار جذاب شد» روایت کلی قصه ی فیلم نخستین وعده ی دیدار یا دختر فراری، «هیاهویی برای شروع یک جریان تازه» که به جنجالها و هیجانات نشأتگرفته از موفقیت نمایش اولین فیلم دوبلهشده در ایران اشاره میکنه، «کریستال به زبان فارسی»، معرفی سینما کریستالِ که اولین اکران فیلم سینمایی خارجی با دوبله ی فارسی رو برای تماشاگران روی پرده برد، «سینما کریستال یک «اولین» بسیار بزرگ و مهم بود» توضیح در مورد تأثیرات و اقدامات و امکانات سینما کریستال است.
تا جایی که ممکن بود، سعی کردیم همه مطالبی رو که در مورد شروع تاریخ دوبله و چگونگی انجام اون در خارج و داخل ایران اتفاق افتاده بود رو تعریف کنیم و بگیم که چجوری دوبله، در یه بازه ی زمانی طولانی، به این سطح از گستردگی و خلاقیت توی ایران رسید.
امیدواریم که این روایت بتونه شنودگان رو با این حرفه ی شیرین، اما سخت؛ زیبا اما گاهی ترسناک و پراحساس، اما گاهی خشن، بیشتر از قبل آشنا کنه.
شروع توفانی
اسماعیل کوشان بانی یک اتفاق بزرگ بود
ممکنه برای یک بار هم که شده، این سؤال به ذهن هر کدوم از ما رسیده باشه که تماشاگرای ایرانی، دقیقاً چه زمانی به تماشای اولین فیلم سینمایی دوبله شده نشستن. برای جواب این سؤال، باید به روزهایی برگردیم که تنها دلخوشی مردم، رادیویی بود که اخبار، موسیقی ایرانی، برنامه های فرهنگی و برنامه های مرتبط با جغرافیا و تاریخ رو ازش میشنیدند. در اون دوران، سینما تازه مستندهایی که موضوعش جنگ جهانی دوم بود رو روی پرده اورده بود. اولین فیلمهایی که با زبان فارسی روی پرده سینما رفتند، به قبل از شهریور سال ۱۳۲۰ خورشیدی برمیگرده، سینماهای تهران، یک فیلم مستند درباره ی افتتاح راهآهن ایران رو که توضیحات فارسی داشت، به نمایش گذاشتند. اما دیدن فیلمهای سینمایی خارجی اون هم به زبون فارسی، موقعی که تمام فیلمها زبون اصلی بودند، یا با نوشته هایی که کنار تصویر گذاشته میشد، ترجمه میشدند، یه اتفاق عجیب و حیرت انگیز به حساب می اومد. در اون زمان که جنگ جهانی دوم در اوج خودش بود، فیلمهای مستند خبری متفقین به زبون فارسی در سینماهای ایران اکران شدند.
اوایل دهه سی بود که سرنوشت سینمای ایران به دست چندتا جوون مشتاق، باانگیزه و علاقهمند دچار تحولاتی شد که اثراتش تا به امروز هم به خوبی دیده میشه؛ جوونهایی که اولین ایده ی دوبله ی فیلم به سرشون زد. اولین فردی که قدم در این راه گذاشت، کسی نبود جز «اسماعیل کوشان» و بعد از اون، یار غار و رفیق همیشگی روزهای سخت کوشان، یعنی «ابوالقاسم تفضلی». طبق معمول همیشه و به خاطر نبود امکانات و تجهیزاتی که ایران یکم دیرتر از بقیه ی کشورها بهشون میرسید، کوشان در سال 1325 یه فیلم سینمایی فرانسوی به نام « Premier Rendez-vous» یا همون نخستین وعده دیدار رو در شهر استانبول به زبان فارسی دوبله کرد و بعدشم نام اون رو به (دختر فراری) تغییر داد.
حالا لازمه ببینیم اسماعیل کوشان که بار سنگینی رو از روی دوش مردم برای دیدن فیلمهای خارجی اون زمان برداشت، چه کسی هست؟ اسماعیل کوشان گوینده، دوبلور، نویسنده و فیلمنامه نویسه که لقب پدر سینمای ایران رو کنار اسمش یدک میکشه، بعد از اینکه تحصیلاتش رو در رشته ی اقتصاد درکشور آلمان تموم میکنه، به خاطر علاقه ای که به سینما داشت، برای ادامه ی تحصیل سراغ رشته ی «ارتباط جمعی» رفت كه شامل روزنامه نگاری، رادیو و سینما میشد. کوشان بعد مدتی، تصمیم میگیره به ایران برگرده، ولی به خاطر بعضی از مسائلی جنگی، مجبور میشه که زمان بیشتری رو تو استانبول بمونه تا آب ها از آسیاب بیفته. در این مدت (سال 1324) که ناچار به اقامت اجباری تو ترکیه شده بود، حرفه ی سینما و فعالیت هنری خودش رو به شکل تخصصی در استودیو «سِس فیلم» توی این کشور شروع میکنه و به شکل جدی پیگیر حرفهی دوبله میشه. کوشان فیلم سینمایی دختر فراری رو با همکاری رفقای خلاق و اهل دلش مثل «جهانگیر تفضلی»، «پرویز صفینیا»، «ایرج معزی»، «فریدون سکاری»، «فرخ وحيد» و در رأس همه اونها ابوالقاسم تفضلی، و با کمک یه بازرگان ایرانی به نام «عزیز طالبی» که در کار صادرات فرش از ایران به آلمان بود و مرکز کارش در استانبول بود، در استودیو سِس فیلم دوبله میکنه.
داستان از این قرار بود که کوشان و تفضلی میرم ملاقات عزیز طالبی و میگن که ما کارهای مکاتباتی شما رو به زبون فارسی و آلمانی انجام میدیم و هیچیم از شما نمیخوایم. اگه بعدا از کار ما خوشتون اومد و راضی بودید، ما هم از شما یه خواسته داریم، خواستشون چی بود؟ اونا به عزیز طالبی پیشنهاد میکنند که سرمایهای در اختیارشون بذاره تا برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران، یک فیلم سینمایی داستانی رو دوبله کنند.
*صدای ابوالقاسم تفضلی
ابوالقاسم تفضلی میگوید: «ما اونقدری پول میخواستیم که یک نسخهی فیلم رو بخریم و یه استودیو رو کرایه کنیم. طالبی بعد از اینکه با «حسن پیرایش» (که از ثروتمندترین بازرگانان ایران و اولین کسی بود که در دورهی رضاشاه فروشگاه پیرایش را در خیابون لالهزار به سبک سوپرمارکتهای اروپا تأسیس کرد) مشورت کرد ، ۲۵ هزار لیره (که هر ليره ۱8ریال بود) به ما داد و ما برآورد کردیم و دیدیم که با این مبلغ میتونیم نقشهمون رو عملی کنیم. با دکتر کوشان در استودیو سِس فیلم با مدیر فنی استودیو «کانیس کپچاک» (KaniS Kipcak) وارد مذاکره شدیم. قرار بر این شد که پول رو بهصورت قسطی بدیم. دو فیلم سینمایی رو به نسیه خریدیم: یکی فیلم فرانسوی «اولین وعدهی دیدار» (Premier Rendez Vous) که «دانیل داریو» و «لویی ژوردان» در اون بازی میکردن و یه فیلم سینمایی اسپانیولی که در ایران اسمش رو «دختر کولی» گذاشتن. بعد از اون هم در سال 1325، با شراکت کوشان، همسرش دیانا و من که در اون زمان دانشجوی رشتهی حقوق در دانشگاه استانبول بودم، طرح اولیهی شركت «میترا فیلم» رو شكل دادیم.»
اسم «دختر فراری» رو خود كوشان برای فیلم انتخاب کرد. فیلم محصول سال 1944 فرانسه بود. از اونجایی که کوشان تو کشور ترک تبارها گیر افتاده بود و کمتر چیزی هم که اونجا به چشم میومد زنا و مردای فارسی زبان بودند، در اون زمان خیلی سخت تونست برای هنرپیشه های خارجی زن، گوینده ی زن ایرانی پیدا کنه که بتونه فارسی صحبت کنه و به دلیل فرهنگ غالب اون دوران، كمتر خانم ایرانی حاضر میشد كه به جای ستارههای این فیلم سینمایی صحبت کنه. اما بالأخره تیری تو تاریکی خورد و دکتر کوشان و تفضلی این شانس رو اوردند که به واسطه ی «فکرت قزانلو»، خواهرش «نوریه قزانلو» رو راضی کنه که به جای هنرپیشه ی اصلی فرانسوی فیلم، یعنی «دانیل داریو» حرف بزنه و بقیه ی نقشهای زن فیلم رو دخترا یا زن های ترك یا یونانی (که در زبان خود مخرج «خ» داشتند) دوبله كنند، که البته کار خیلی ساده و راحتی نبود، چون لازم بود تا اندازهای زبان فارسی رو بلد باشند.
نتیجه ی كار به عنوان اولین دوبله ی فیلم سینمایی بد نشد و دکتر کوشان خودش رو برای پخش فیلم دوبله شده ی دیگه به اسم «دختركولی» آماده کرد كه یه فیلم اسپانیولی بود. این دوتا فیلم، در تركیه دوبله ی فارسی شدند و زمانی که کوشان در سال 1325 به ایران برگشت هردو رو به نمایش دراورد و تونست به یکی از هدف های کوتاه مدتش برسه و شركت میترافیلم رو در تهران افتتاح کنه. کوشان بعد این اتفاق، به دنبال حرفه های دیگه ای مثل کارگردانی، تهیه کنندگی و فیلمبرداری رفت و فیلمهای زیادی مثل زندانی امیر (۱۳۲۷)، شرمسار (۱۳۲۹)، مستی عشق (۱۳۳۰)، مادر (۱۳۳۱)، دزد عشق (۱۳۳۱)، افسونگر (۱۳۳۲)، عروس فراری (۱۳۳۷)، شیرفروش (۱۳۳۹)، سایهی سرنوشت (۱۳۴۰)، دزد بانک (۱۳۴۴)، دندان افعی (۱۳۴۰)، کلاهمخملی، (۱۳۴۱)، اهریمن زیبا (۱۳۴۱)، انتقام روح (۱۳۴۱)، دوستت دارم (۱۳۴۲)، اشکها و لبخندها (۱۳۴۲)، ابرام در پاریس (۱۳۴۳)، مرد نامرئی (۱۳۴۵)، حسین کرد (۱۳۴۵)، امیرارسلان نامدار (۱۳۴۵)، نسیم عیار (۱۳۴۶)، گوهر شبچراغ (۱۳۴۶)، غروب بتپرستان (۱۳۴۷)، شیرین و فرهاد (۱۳۴۹)، ماهپیشونی (۱۳۵۰)، جنگجویان کوچولو (۱۳۵۲) و نوشتن فیلم هایی همچون زندانی امیر (۱۳۲۷)، آرشین مالالان (فیلم، ۱۳۳۹)، سایهی سرنوشت (فیلم، ۱۳۴۰)، اهریمن زیبا (۱۳۴۱)، انتقام روح (۱۳۴۱)، آراس خان (۱۳۴۲)، شیر خفته (۱۳۵۵)، میوهی گناه (۱۳۴۹)، شوفر خوشگله (۱۳۵۰)، دختر فراری (۱۳۵۰)، سیر (فیلم، ۱۳۵۱)، قربون هرچی خوشگله (۱۳۵۲)، جنگجویان کوچولو (۱۳۵۲)، خوشگلا عوضی گرفتین (۱۳۵۳)، هیچکی بابا نمیشه (۱۳۵۴) و فیلمبرداری فیلمهای زندانی امیر (۱۳۲۷)، توفان زندگی (۱۳۲۷)، واریتهی بهاری (۱۳۲۸) و رو ساخت و نوشت و تهیه کنندگی نزدیک به 90 فیلم رو تو کارنامه ی هنری خودش ثبت کرد.
ابوالقاسم تفضلی، رفیق صمیمی و همکار اسماعیل کوشان، در قسمت اول مستند صداهای ماندگار که از شبکه ی اول سیما پخش شد ، درباره این موضوع گفت:
*«ما دو فیلم انتخاب کردیم. اولی فیلمی بود به اسم دختر فراری که دانیل داریو بزرگترین آرتیست زن سینمای اون روزا در فرانسه، قهرمان اصلی اون بود و دومی، «پریسوزا» بود که سوژهی اسپانیولی داشت، اما فیلم و متن فرانسوی بود. قرار بر این شد که ما اول متن رو ترجمه کنیم و چون من و دکتر کوشان در اون زمان به زبان فرانسه تسلط داشتیم، تصمیم گرفتیم که خودمون این کار رو به عهده بگیریم. اما مشکل کار ما این بود که اگر سیلابهای گفتار فیلم با ترجمه یکی نمیشد، شما صدا به گوشتون میرسید، اما میدیدید که لب تکون نمیخوره، یا برعکس، لبها تکون میخورد، اما صدایی به گوشتون نمیرسید. به همین دلیل سیلابها باید کاملاً منطبق با کلمات ما بودند. بهخاطر همین، من شبها سیلابها را در ذهنم میشمردم، تا اگر سیلابهای فرانسه مثلاً 6 تا و معنی فارسی آن 7 سیلاب میشد، من باید این وسط چیزی را جایگزین میکردم تا با هم منطبق بشه و این کار خیلی ظریفی بود که در نهایت از پسش براومدیم.»
اما طبق صحبت های تفضلی ، سخت ترین بخش کار، نبود گوینده ی زن بود. در کنار شخصیتی که به جای دانیل داریو حرف میزد باید، از بین دخترهای ایرانی مقیم ترکیه، یازده تا گوینده ی زن دیگه برای یازده شخصیت زن فیلم پیدا میکردند. اونجوری که تفضلی میگفت، یک مشکل دیگه که باهاش دست و پنجه نرم میکردند:
*«بزرگترین سختی در اون زمان برای ما این بود که ترکها در الفبا و زبونشون مخرج «خ» رو نداشتن و دخترهای اقلیت ایرانی هم که ساکن استانبول بودن و میتونستن فارسی حرف بزنند، آماده بودند، اما مثلاً وقتی میخواستن بگن «خیلی خوب بود»، میگفتن «حیلی حوب بود» یا «کیلی کوب بود» و تلفظ حرف «خ» براشون خیلی سخت بود. ما یک نفر رو اونجا پیدا نکردیم که بتونه خ رو درست بگه. و از اونجایی که در زبان فارسی کلماتی که حرف خ داشته باشند، خیلی زیاد بود، نتیجه این شد که ما یه شانس خیلی بزرگ آوردیم و اون این بود که خانمی به اسم «نوریه قزانلو» ، که پدرش در سفارت ترکیه در تهران کار میکرد، به ترکیه سفر کرد و میخواست برای یادگرفتن اُپرا از ترکیه به کنسرواتوار رم در ایتالیا بره. ولی به دلیل جنگ جهانی مرزها بسته بودند و او هم مثل دکتر کوشان در استانبول موندنی شد. ما از نوریه قزانلو خواهش کردیم که به جای دانیل داریو صحبت کنه و اون هم قبول کرد. از شانس دوبارهی ما، صدای فوقالعاده عالی و وسیعی هم داشت و از اونجایی که من هم صدای بدی نداشتم، به جای آرتیست و نقش اول فیلم «لویی جُردن» حرف زدم و دکتر کوشان هم جای استاد فیلم حرف میزد.
خداروشکر به لحاظ تعداد گوینده برای بازیگرهای مرد فیلم مشکلی نداشتیم، اما در مورد گوینده(ها)ی زن که با کمبودشون مواجه بودیم، ازاونجاکه ترکیه، یونانیان مهاجر زیادی داشت، تصمیم گرفتیم به اونها فارسی تعلیم بدیم، اونقدری که بتونن یاد بگیرن و از رو بخونن و فارسی صحبت کنن، چون اونها مخرج (خ) داشتند.»
وبالاخره لحظه ای که همه منتظرش بودند، رسید و فیلم دختر فراری پا به ایران گذاشت، از اونجایی که این اتفاق در اون زمان اتفاق بزرگی به حساب میومد، به همون اندازه میزان حسادتهای آدمای حسود اون روزگار بزرگتر میشد. در اخبار، روزنامه ها و نقل قول های سینه به سینه، دروغهای زیادی پخش شد و شایعه کردند کسایی که این فیلم رو در ایران اکران کردند، همه از افراد متمول و ثروتمند ایرانی هستند که توان دوبله کردن این فیلمها رو داشتند. خبرهای دروغ در اون دوران به شدت روزنامه ها رو پر کرده بود. این اتفاق در صورتی بود که هیچکس از واقعیت زندگی و سختیهایی که اسماعیل کوشان و ابوالقاسم تفضلی تو زندگیشون تجربه کرده بودند و اینکه در تنگنا و بیپولی، چه ماجراهایی رو از سرشون گذرونده بودند تا بتونند دوران تحصیل خودشون رو بگذرونند، خبر نداشت، عده ای دیگه ای هم که این خبر رو شنیده بودند و با دید مثبت بهش نگاه میکردند، کوشان و تفضلی رو تشویق کردند که برای ادامه ی تحصیل به آمریکا مهاجرت کنند و دنباله ی کار رو در آمریکا بگیرند. اونا هم با کمال میل قبول کردند. در بخش دیگری از نقل قولهای تفضلی آمده است:
*«وقتی با سختی و بستن مرزها به ایران برگشتم، در تهران دیدم که بله، این فیلم در سینما کریستال به اکران دراومده و مردم شب اول و دوم از هیجانی که داشتند، اصلاً در سینما رو شکستهن. اونقدر استقبال کردند که ما اون شب، یهشبه ره صدساله رو رفتیم و مبلغ هنگفتی هم عایدمون شد. بنده هم مدیر داخلی شرکتی که زدیم شدم و بعد از اکران هردو فیلم، به پیشنهاد خودم مأمور شدم که این فیلمها رو در شهرستانها نشون بدیم. این دو فیلم در شیراز و مشهد و رشت نمایش داده شد.»
و روایت دوم از ابوالقاسم تفضلی، از کتاب تاریخچهی دوبلهی فیلم به فارسی
*«دکتر کوشان پیشنهاد داد بهتر است کار سازندهای انجام بدیم. ما که سرمایهای نداشتیم و دور از ایران بودیم، چه کاری میتونستیم انجام بدیم؟ من به دلیل رفتوآمدهایی که به سفارت ایران داشتم، با بازرگانان ایرانی آشنا بودم. در آن سالها، با یک تاجر فرش به نام عزیز طالبی که در صادرات فرش به آلمان فعالیت داشت و دفتر مرکزی کارش در استانبول بود، آشنا شدم. روزی با دکتر کوشان به ملاقات طالبی رفتیم و مدتی در جابهجایی فرشها به او کمک کردیم، تا اینکه دکتر کوشان به او پیشنهاد کرد که سرمایهای در اختیار ما بگذاره، تا برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران فیلم دوبله کنیم.»
تفضلی در ادامه نقل کرده است:
*«من جای «لویی ژوردان» که نقش دانشجو رو بازی میکرد صحبت میکردم و دکتر کوشان جای استاد دانشگاه. صدای گرم و بسیار خوبی داشت. گویندههای مرد برای آرتیستهای مرد فیلم کافی بودند، اما ما مونده بودیم که برای یازده بازیگر دختر فیلم که یکی از آنها دانیل داریو بود، چهکار کنیم. از دانشجوهای همراه ما جوانی بود به اسم «فکرت قزانلو» که پدرش کارمند محلی سفارت ترکیه بود. فکرت خواهری داشت به اسم «نوریه قزانلو» که در ایران درس آواز و اپرا خوانده بود و علاقهمند بود که به کنسرواتوار رم بره و رشته اپرا رو ادامه بده. نوریه صدای بینظیری داشت. ازش خواستیم که به جای دانیل داریو صحبت کنه که خداروشکر قبول کرد. اما انتخاب بقیهی دخترها خیلی سخت بود. بالأخره تصمیم گرفتیم به چندتا از دخترهای یونانی فارسی یاد بدیم. مشکل بود، اما در نهایت انجام شد. دکتر کوشان آموزش همسرش دیانا رو به عهده گرفت و خواهرش لولا را بنده. با هر زحمتی بود، کار برای نمایش آماده شد. کارگردانی فنی دوبلاژ رو آقای کانیس کپچاک و فرد دیگهای به اسم یورگوایلیادس انجام دادند و هیچکدام ما نقشی در آن نداشتیم. وقتی کار دوبله تموم شد، بزرگترین و مجللترین سینمای استانبول را به نام سینمای هنری اجاره کردیم. البته قبل از هر کاری، موافقت عزیز طالبی و حسن پیرایش رو که سرمایهگذار فیلم بودند، جلب کردیم. اونموقع فارسی صحبتکردن دانیل داریو از عجایب بود و غوغایی به پا کرد. دوبلهی فیلم دوم با اسم دختر کولی راحتتر انجام شد، اما اون رو در ترکیه نمایش ندادیم. در این فیلم من برای اولین و آخرین بار شعری سرودم که در فیلم خوانده شد. جنگ جهانی رو به اتمام بود و هر روز آماده بودیم که آلمان هیتلری تسلیم شود. در همین اثنا، من و دکتر کوشان یک شراکت نوشتیم با سرمایهی یک میلیون لیره. بیست درصد از اون سهم ما بود، بدون اینکه سرمایهای گذاشته باشیم و بقیه هم سهم عزیز طالبی و حسن پیرایش بود.»
دکتر کوشان قبلِ اینکه به آلمان مهاجرت کنه، شرکت میترا فیلم رو ثبت کرده بود و از خوش یمنی روزگار، بعد این اتفاق، شرکت میترا فیلم دوباره فعالیت خودش رو شروع کرد. شرکت سهامی میترافیلم که دیگه در اون دوران به خاطر این اتفاق روزبه روز اعتبارش بیشتر از قبل میشد، برای خریدن فیلم های سینمایی دختر فراری و دختر کولی از «عزیز طالبی» و انتقال اونا به ایران، در اون زمان دستمزدی معادل هشتهزار لیره در نظر گرفت. روزهای آخر سال1324 بود که کوشان و تفضلی با عزیز طالبی وارد مذاکره شدن و فیلمهای دوبلهشده ی خودشون رو به پنج برابر قیمت خریدند. این فیلمها در فروردین سال 1325 به ایران فرستاده شد. تفضلی در ادامه نقل کرده است:
*«وقتی من رسیدم ایران، 25 اردیبهشت بود و فیلم دختر فراری بیست روز بود که با غوغایی وصفنشدنی در سینما کریستال نمایش داده میشد و میترافیلم برقرار بود و دکتر کوشان تشکیلات حسابی و مفصلی براش در نظر گرفته بود. دفترمون در خیابان لالهزار نو، بعد از چهارراه کنت، در پاساژ ساعتچی بود. دکتر به جز من، شرکای دیگهای هم از بین اقوام و فامیل خودش انتخاب کرده بود. داییش دکتر عبدالحسین شیخ، شوهر خواهرش دکتر عباس واثقی، همسرش دیانا کوشان. دکتر کوشان مدیرعامل شرکت و من هم مدیر اداری اون شرکت بودم. دکتر کوشان تعریف میکرد شب اول نمایش در سینما کریستال هجوم مردم باعث شده بود که در سینما شکسته بشه. فیلم درآمد خیلی زیادی داشت و روایت شده که در شب افتتاح فیلم، احمد قوام، نخستوزیر و عدهای از وزرا و نویسندگان مطبوعات حضور داشتند. در اعلانهای تبلیغی و دیوارکوبها ذکر شده بود که ستارگان فرانسوی فیلم به زبان فارسی سخن میگویند. فیلم دختر فراری اولین فیلمی بود که در ایران با صدای مبدل به عموم مردم نشون داده شد و گویندگان تونسته بودن بهخوبی وظیفهشون رو انجام بدن و در تطبیق صدا با حرکات بازیگران و گنجوندن اصطلاحات زبان فارسی، دقت کامل رو به خرج بدن و حقیقتاً این فیلم رو خوب از کار درآوردند.»
و همینطور از اسماعیل کوشان بانی اصلی این اتفاق بزرگ نقل شده است که:
مستند فانوس خیال
*«در سال 1943 از تهران به وین مهاجرت کردم و در اونجا و در استودیو «وین فیلم» تقریباً تحصیلم تموم شده بود و اوقات بیکاری بود و بهخصوص در زمان جنگ بهخاطر بستن سرحدات و مرزها، اومدنم به ایران ممکن نبود و مجبور بودم اونجا بمونم. به همین خاطر رفتم در وین فیلم و حدود یک سالونیم بهعنوان کمک فیلمبردار و دستیار دوبلاژ مشغول به کار شدم. تا سال 1945 که اواخر جنگ بود، به استانبول در ترکیه اومدم و در اونجا بود که با خودم فکر کردم حالا که این حرفه رو یاد گرفتهم، بد نیست یه کاری انجام بدم. یک فیلم فرانسوی رو با کمک یه سری از تُجار ایرانی اون زمان که در استانبول اقامت داشتن خریدم و در همون ترکیه با کمک عدهای این فیلم رو به فارسی دوبله کردیم و اولین فیلمی بود که به فارسی دوبله شد و اسم دختر فراری رو روی اون گذاشتیم.»
کارهای دوبله دیگه اون موقع تموم شده بود، اما مرزها همچنان بسته بودن و گروه دوبله هم مجبور بودن تو ترکیه بمونند و از اونجایی که دکتر کوشان از وقت تلف شده خوشش نمیومد، به گروه پیشنهاد داد حالا که تو ترکیه هستند، فیلم دوم رو هم دوبله کنند. نام فیلم دوم که «لگیتانلا» بود و بعدش به اسم «دختر کولی» در ایران شناخته شد. این فیلم که اسپانیولی زبون بود و مثل فیلم اول در ترکیه دوبله شد، در سال 1945 به ایران وارد شد و روی پرده رفت. در بخش دیگه ای از نقل قولهای مستقیم دکتر کوشان اومده که:
*برگرفته از مستند فانوس خیال
« استقبال عجیبوغریبی بود. مردم اون زمان تا اون روز ندیده بودند فیلمی خارجی باشه، ولی هنرپیشههای فیلم فارسی حرف بزنند. این اتفاق تلنگری برای من بود و به این فکر افتادم که چرا در ایران فیلم دوبله نکنیم. در همون حولوحوش سال 1945، شرکتی رو راهاندازی کردیم به اسم «میترافیلم» که یه عده از رفقای اون زمان که الان از رجال کشور هستند، مثل دکتر طاهر ضیایی، دکتر اصلان افشار، دکتر اسفندیار یگانگی، دکتر شیخ… و همه از جوونهای اون دوران بودیم و بیستوخرده ای تا سی سال هم بیشتر نداشتیم. با هم شرکت میترافیلم رو تأسیس کردیم و آقای مهندس انصاری به مصر رفتن و وسایل و تجهیزاتی رو که میخواستیم، از اونجا خریدن. به دلیل جنگ، اروپا شرایط خوبی نداشت و خرابی بود، اما مصر تقریباً ساکتتر بود.
در سال 1946 در ایران شروع به نصب این وسایل کردیم و بعد از مدتی طولانی چون در ایران متخصص وجود نداشت – نه فیلمبردار، نه متخصص لابراتوار و نه صدا و هیچی نبود – ما با زحمت زیاد عدهای رو تربیت کردیم و در سال 1947 اولین فیلم فارسی رو که اسمش «توفان زندگی» بود که سناریوی اون رو مرحوم «نظام آخان» نوشته بود و کارگردان فیلم هم آقای علی «دریابیگی» بود و هنرپیشهای که در کار فیلم باشه رو هم نداشتیم و یه عدهای که تیپیک بودن و به درد فیلم میخوردن رو انتخاب کردیم و بعد از اینکه آقای دریابیگی مدت زیادی به این افراد تعلیم داد و اونها رو ساخت، اولین فیلم رو شروع کردیم. متأسفانه چون این فیلم خیلی طول کشید و خرجش هم زیاد شد، شرکت میترافیلم تقریباً ورشکسته شد و سرمایهاش از بین رفت و درآمد فیلم هم بسیار کم بود و کفایت نکرد و شرکای ما هم از این کار دست کشیدند. ولی من بعد از اینکه میترافیلم منحل شد، ادامه دادم و شرکتی به اسم «پارسفیلم» رو راهاندازی کردم که هنوز هم وجود داره. این شرکت اولین فیلمی که ساخت، فیلم سینمایی «واریتهی بهاری» بود که باز هم متأسفانه به لحاظ ساخت فیلم، فیلم خوبی نبود. وقتی که میسنجیم و مقایسه میکنیم در زمان خودش در سی سال پیش خوب بود و فیلم خیلی بدی نبود. اما در هر حال این فیلم هم مخاطب زیادی نداشت. بعد از این فیلم، فیلمی به اسم «زندانی امیر»، فیلم «شمسار» و بعد فیلم «مادر» بود. این چهار فیلم رو که ما درست کردیم، رسید به سال 2510 شاهنشاهی و 1330 هجری شمسی. در همین وقت هم که استودیو پارس در خیابان تخت جمشید بود، دچار حریق شد و متأسفانه این چهار فیلم سوخت.»
«فریدون هویدا» در مصاحبه ای که با برنامه «فانوس خیال» به تهیهکنندگی و اجرای «شاهرخ گلستان» در سال 1365 هجری شمسی داشت گفته که:
*برنامه فانوس خیال شاهرخ گلستان در رادیو بی بی سی
«دوبلاژش خیلی خوشمزه بود. فیلم که خیلی فیلم فوقالعادهای نبود، ولی به قدری ما خندیدیم! برای اینکه یک صحنه بود که این شاگرد شبانهروزی شیطنت میکنه و ناظم بهش میگه مگه خیال میکنی اینجا تهرونه! یه چیزای اینشکلی توی فیلم انداخته بود و همه میخندیدند و به معنای خوب میخندیدند و خوششون میاومد. برای اینکه مردم زبان خارجی نمیدونستن و زیرنویس هم نمیتونستن بخونن. اگه خاطرتون باشه، قبل از دوبلاژ، هی قطع میکردند و یه مقداری از حرفهای قبل و بعد رو خیلی خلاصه مینوشتن. چون خیلیها همون رو هم نمیتونستن بخونن، یکی اونجا وایمیستاد و اون رو میخوند. مثلاً مِتِرنیک رو یهدفعه خوند میرپنج.»
نوریه قزانلو؛ مثلث برمودا
نکته ی خیلی عجیب در تاریخ این اتفاق بزرگ اینه که بعد از یکی دوسال که از دوبله این فیلم گذشت تا امروز، هیچ اثری از نوریه قزانلو اولین دوبلور زن ایرانی پیدا نشد؛ دختر بلندپرواز روزهای دور که سودای خوانندگی اُپرا در سر داشت و در قحطی دخترهایی که در ترکیه زبان فارسی رو بلد نبودن ، مثل یه چشمه ی زلال تو بیابون بی آب وعلف، جلوی چشمهای کوشان و تفضلی ظاهر شد و قبول کرد که با زبان فارسی جای ستاره ی این فیلم حرف بزنه. البته هنوز هم ابهاماتی وجود داره که آیا پدر قزانلو در ایران و شهر تهران کارمند سفارت ترکیه بوده، یا در ترکیه کارمند سفارت کشور ایران. در میون تمام جستجوها و گفتوگوها تا امروز نوریه قزانلو مثل مثلث برمودا کنجکاوی برانگیزترین شخصیت این ماجراست.
رفیق، وکیل همکار
داشتن یک دوست وکیل، شانس خیلی بزرگیه و اسماعیل کوشان در طول فعالیت کاریش، از این نعمت بی بهره نموند. کوشان زمان خریداری دو فیلم سینمایی «دختر فراری» و «دختر کولی» در تاریخ 14 آبان 1324، به ابوالقاسم تفضلی، که اون موقع از دانشگاه بیازیت تو ترکیه فارغ التحصیل رشته حقوق شده بود، بهعنوان نماینده ی میترافیلم وکالتنامه ای میده تا این دوتا فیلم رو خریداری کنه.
رویدادی که فقط برای ایرانیها جذاب نبود
نمایش فیلم در مجللترین سینمای استانبول
«حالا دیگه کار دوبله ی فیلم تموم شد و زمان دیدن نتیجه ی این تصمیم سرنوشت ساز که کوشان برای سینمای ایران گرفته بود رسید، کوشان و رفقاش یکی از بزرگترین، زیباترین و مجلل ترین سینماهای استانبول رو به اسم «سینمای هنری» اجاره کردند. البته قبل از هر کاری باید موافقت حسن پیرایش و عزیز طالبی که به استعداد این گروه اعتماد کردند رو جلب میکردند. «مکرم نورزاد»، سرکنسول ایران در ترکیه و تمام خانوادههای صاحب مقام و منصب و بانفوذ ایرانی مقیم ترکیه رو برای دیدن این فیلم دعوت کردند. شما تو ذهن خودتون تصور کنید که دانیل داریو، معروف ترین بازیگر اون دوران فرانسه، فارسی صحبت کنه، در اون مهمونی چه جوش وخروشی به پا بود. تفضلی هم قبل اینکه فیلم شروع بشه، در مورد مسیری که طی کردند و این دوبله به سرانجام رسید، برای مهمونه ا سخنرانی کرد و چند نفر از بازرگانهای مشهوری که اونجا بودند، فرصت رو غنیمت شمردند و گفتند که حاضرند تا یک میلیون لیره، برای کارهای بعدی سرمایهگذاری کنند. حسن پیرایش در اون لحظه یواشکی به کوشان و تفضلی ندا میده که هیچکس و قبول نکنند و خودش حاضره تا دو میلیون لیره در این کار سرمایهگذاری کنه. و چون به قول او اعتماد داشتند و براشون حجت بود، اعلام کردن که هیچ پیشنهادی رو قبول نمیکنند و روی قول پیرایش، دوبله ی فیلم دوم را شروع کردند.»
در هالهای از ابهام
دستگیری دکتر کوشان
«یه جایی گفتند که هیچ کار بزرگ و تأثیرگذاری بی دردسر نیست. کی فکرش رو میکرد که دکتر اسماعیل کوشان که حتی از تفریحاتش هم به نفع مردم و برای هنر و یادگیری خودش و بقیه بهره میبرد، بی دلیل و مرموز تو یه شب بازداشت بشه و دلیل این اتفاق رو هم تا امروز هیچکس نفهمه. روایت شده تو یکی از شبهایی که پروفسور «هانری کربن» مشهور، میهمان ابوالقاسم تفضلی بود و سر ترجمه ی کتاب «عقل سرخ» سهروردی بحث طولانی میکردند، «پرویز صفینیا» نگران پیش تفضلی اومده و گفته که دکتر کوشان و به همراه هم اتاقیش «دکتر محمد دادخواه» دستگیر کردند و این دو نفر رو بردند زندان. دکتر دادخواه که استخدام یکی از بیمارستانهای ترکیه بود، اصلا آدم سیاسیای نبود. تفضلی، نگران و از همه جا بی خبر، خودش رو به آپارتمان دکتر کوشان میرسونه. به گفته ی تفضلی همه ناراحت بودند و شبانه به کمیساریای پلیس رفتن و کوشان و دادخواه رو از پشت میلههای زندان ملاقات کردند. به هر مکان و هر مقامی هم که مراجعه کردند، هیچکس جواب واضح و درستی در مورد دستگیری اونا نداد. تنها کسی که تونست برای آزادیشون واسطه بشه، «علیقلی اردلان» بود که موفق شد این امتیاز رو براشون بگیره که به همراه دو پلیس سویل، در یکی از هتلهای شهر زیر نظر باشن، تا بعد بازشدن مرزها از ترکیه خارج بشن. همین موقع ها بود که عزیز طالبی فیلمها رو ضبط و به انبار خودش منتقل کرد و حتی حاضر نشد با اونها همکلام بشه. همه چیز به هم ریخت و منتفی شد. گفته شده حسن پیرایش هم که همه جوره طی این همه سال و راه پر فراز و نشیب کوشان و تفضلی اون ها رو ساپورت میکرد، گفت که کاری از دستش برنمیاد. در مدت این پنجاه سال در مورد دلایل دستگیری اونا حدس های زیادی زده شد که هیچکدوم به نتیجه قطعی نرسید.»
خلاقیتی که انتها نداشت
تیتراژ فارسی فیلم دختر فراری
«وقتی حرف از اسماعیل کوشان وسط میاد، کسی که به گفته ی دور و بری هاش تشنه ی تجربه کردن و یادگرفتن بود و دلش میخواست از همه حرفه ها و کارهای مختلف، خصوصاً کارهای هنری که به علاقش نزدیک بود سر دربیاره، پس خیلی دور از ذهن نیست که تصور کنیم تیتراژ فیلم دختر فراری رو هم خود کوشان ساخته باشه. یکی دیگه از ابتکارها و خلاقیتهای کوشان این بود که تیتراژ فیلم دختر فراری رو خودش درست کرد و خط رو «حمید خواجه نصیری» به زیبایی تمام نوشت و «خانبابا معتضدی» هم اون تیتراژ رو فیلمبرداری کرد. در تیتراژ این فیلم اومده که گویندگان: نوریه قزانلو به جای دانیل داریو، ابوالقاسم تفضلی به جای لویی ژوردان، دکتر اسماعیل کوشان به جای فرنان لهدو، «پرویز صفینیا» به جای کی، «فرخ وحيد» به جای آنیکی، «زمان زمانی» به جای یکی دیگر و همینطور تا آخر.»
محبوب فرانسوی، فارسی حرف می زند!
دختر فراری اولین فیلم دوبله شده با زبان فارسی
«از زمانی که کُلنگ این اتفاق در ذهن کوشان زده شد، به روزی فکر میکرد که اولین فیلم خارجی دوبله شده رو در ایران، روی صندلی سینما و کنار مردم ببینه. هفتادوچهار سال پیش در تاریخ پنجشنبه، پنج اردیبهشت سال ۱۳۲۵، روزی خاص و متفاوت برای سینمای ایران رقم خورد، تماشاگرانی که به سینما کریستال رفته بودند، با حال وهوای متفاوت و عجیب غریبی مواجه شدند؛ فیلمی که هنرپیشه هاش خارجی بودند، اما فارسی صحبت میکردند، این رویداد شاید یکی از دلپذیرترین خاطره های مردم اون دوره باشه؛ خاطرهای که در اون روز در تاریخ سینمای ایران بهعنوان «اولین اکران فیلم خارجی دوبله شده به زبان فارسی» ثبت و ضبط شد. بیننده های اون روز سینما کریستال بلیت تماشای فیلمی فرانسوی به نام دختر فراری رو خریده بودند که محصول سال ۱۹۴۴ و نام اصلیاش «نخستین وعده ی دیدار» بود، اما کوشان برای جذب مخاطب و فروش بیشتر، اسمش رو به دختر فراری تغییر داد.»
برای شروع قصهی اکران فیلم سینمایی دختر فراری، بهتر است به چند سال قبل برگردیم و مروری به دهه ی بیست هجری شمسی داشته باشیم تا ببینیم داستان این راه پرزحمت و پرماجرا از کجا شروع شد؟
دههی 1320 که کشور ایران به خاطر جنگ دوم جهانی اشغال بود، بر خلاف اون چیزی که تصور میکنیم، سینمای ایران اصلاً در موقعیت بدی نبود و اتفاقاً جایگاه خیلی خوبی داشت. در این سالها، کنجکاوی مردم برای اینکه از اخبار جنگ جهانی مطلع بشن، خیلی زیاد بود و نبودن وسیله های ارتباط جمعی مثل کمبود تلویزیون و گیرنده های رادیویی، باعث شد که سینمای ایران در جایگاه خیلی ویژه و مهمی قرار بگیره. اون زمان روسیه و انگلیس به امید گسترش نفوذ فرهنگی خودشون و ارائه ی بهترین خبرهای پیروزی متفقین، دنبال راه های جدیدی بودند و به این نتیجه رسیدند که از زبان ناطق فارسی استفاده کنند؛ چون خواست عموم مردم به فهمیدن اطلاعات باعث مراجعه ی خیلی زیاد تماشاگران به سینماها میشد. به خاطر همین، اولین ایده ی برگردوندن زبان فیلمهای خارجی به فارسی، برای رونق سینماها و سود بیشتر شکل گرفت.
کوشان در اون دوران و هنگام تحصیل تو دانشگاه برلین سال 1319، به اداره ی شرق وزارت تبلیغات آلمان رفت و با «بهرام شاهرخ» که اون موقع در «رادیو ایران آزاد» کار میکرد همکار شد. بعد از رفتن شاهرخ، کوشان از اواخر تیرماه سال 1319 تا زمان اشغال ایران تو شهریور 1320، گویندگی و تهیه ی برنامه های رادیو ایران آزاد را به عهده گرفت و در عین حال گویندگی فیلمهای مربوط به اخبار جنگی رو هم که آلمانیها تهیه میکردند، انجام میداد. این اولین برخورد اسماعیل کوشان با جهان بزرگ و بدون مرز فیلم و سینما بود.
کوشان درباره ی اولین جرقه و شروع تجربیات خودش در زمینهی دوبله گفته که
«در اواسط سال 1942 و اوائل سال 1321 شمسی، یک فیلم سینمایی ایتالیایی رو با دوبلهی آلمانی دیدم. اونقدر برگردوندن صدا ظریف و با دقت انجام شده بود که سبب حیرت من شد. وقتی که به استودیو اوفا برای انجام کارهایی که مونده بود رفتم، توضیحات دقیق و کاملی رو برای اولین دفعه از حرفهی دوبلاژ به دست آوردم و الان که به گذشته فکر میکنم، میبینم که همین کار معمولی و ساده، مقدمهی میل و گرایش من به کار سینما شد.»
دکتر کوشان و همسرش دیانا روزهای آخر سال ۱۳۲۴ با قطار از راه بغداد به تهران اومدند و فیلمها هم چند روز بعد از کوشان به تهران رسید. فیلم دختر فراری، روز پنجشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۲۵ در سینمای تازهتأسیس اون زمان (کریستال) روی پرده نقرهای سینما رفت و نزدیک به 2 ماه نمایش با قیمت بلیت ۸، ۱۰ و ۱۲ ریال، بیشتر از دویست هزار تومن فروخت.
دیداری که برای ایرانیان بسیار جذاب شد
روایت کلی قصهی فیلم نخستین وعده ی دیدار (دختر فراری)
حالا بریم ببینیم قصه فیلم سینمایی فرانسوی «نخستین وعدهی دیدار» ساخته «هِنری دکوئن» چیه؟، قصه در مورد دختر جوون، مجرد و زیبایی به اسم میشلن چوازوِ که توی یتیم خونه زندگی میکنه و تنها آرزوش شروع زندگی جدیدی با یه مردی جوون و خوشتیپ و عاشقپیشَست. یه روز یه شخصی به آگهی او برای ازدواج در روزنامه پاسخ مثبت میده و میشلن خوشحال و از همه جا بی خبر، شروع به خوندن نامه از طرف یه فرستنده ی ناشناس میکنه. میشلن حالا دیگر مطمئنه که عاشق شده و قرار ملاقاتی با شخص طرف مکاتبه ترتیب میده. اما تو همین قرار ملاقاته که کاخ رؤیاها و آرزوهایش روی سرش خراب میشین و میفهمه که مرد رؤیاهای پشت این نامهها، یه آدم میانسال و خجالتیه. ولی در آخر کار میشلن متوجه میشه که فرد میانسال، همون مردی نیست که براش نامه مینوشته و خیالش راحت میشه. و کسی که برای میشلن چوازو نامه عاشقانه مینوشته پییر ژمونت مرد جوانی است که و… .
توی این فیلم صدوپنج دقیقهایِ کمدیرمانتیک محصول سال 1941 فرانسه، بازیگرانی مثل دانیل داریو (میشلن چوازو)، فرنان لودو (نیکلاس رژمونت)، لویی ژوردن (پییر رژمونت) و… نقش آفرینی کردند و کارگردانی این فیلم هم به عهده ی هنری دکوئن بوده و به قلم ریچارد بوش نوشته شده و موزیک زیبای این فیلم را هم رنه سیلویانو ساخته.
بازیگر زن نقش اول این فیلم (دانیل داریو)
نسلهای متفاوت فرانسه، چهره ی معصوم و زیبا داریو رو از همون زمان نوجوانی تا کهنسالی روی پردهی سینما دیدند. دانیل داریو زیبا در می ۱۹۱۷، در شهر بوردو متولد شده و اولین حضورش جلوی دوربین در سال ۱۹۳۱ و سن چهارده سالگی اتفاق افتاد. داریو بعد یه مدت تبدیل به هنرپیشه ی محبوب کارگردانهای فرانسوی شد و در فیلمهای کلود شابرول، آندره تکین، ژاک دمی و هنری دکوئن هنرنمایی کرد. او که در سالهای فعالیت خودش بیشتر از صد فیلم بازی کرد، هشت دهه سابقه ی فعالیت هنری سینما و تلویزیون تو کارنامه کاریش داره ، داریو شانس این رو هم داشت که در اولین فیلم سینمایی بیلی وایلدر کارگردان بزرگ و تاثیرگذار جلوی دوربین بره. داریو در سال ۱۹۳۸ در نمایشی مستند مربوط به زندگی «کوکو شنل» همبازی «آدری هپبورن» شد. دانیل خیلی خجالتی بود و بیشتر عمرش رو در مناطق روستایی فرانسه زندگی کرد. در هنگام مصاحبههایی که داشت، از شدت استرس میلرزید و تپق میزد، در سال ۱۹۷۲ در یه مصاحبه تلویزیونی گفت: «من انسان بسیار سادهای هستم، خیلی سادهام برای همهی اینها. وهمه این مصاحبهها و این داستانها برای من بهشخصه خیلی زیاده. داریو میگفت نمیتونه خودش رو روی پرده سینما ببیند و تنها فیلمی که از خودش دیده و لذت برده، (مادام دو ساد) بوده. از مهمترین فیلمهای او میتوان به چرخ وفلک، جوان، زیبا و ثروتمند، سرخ و سیاه، سوء استفاده از اعتماد، مجلس رقص، چشم پاریس، یکشنبه ی زندگی، پرسپولیس (پویانمایی) و فیلم سینمایی «بذر بد» به کارگردانی بیلی وایلدر اشاره کرد. داریو در سال 2017، وقتی که صد سال و صد و شصتوپنج روز از عمر با ارزش و هنرمندانش میگذشت، دیده از جهان فروبست.
هیاهویی برای شروع یک جریان تازه
جنجالها و هیجانات ناشی از موفقیت نمایش نخستین فیلم دوبلهشده در ایران
«کاملاً قابل پیشبینی بود که اولین فیلم دوبله شده ای که قرار بود تو ایران روی پرده سینماها بره، چه حواشی و هیجاناتی انتظارش و میکشیدن، و در ادامش آینده ای رو برای سینمای ایران رقم بزنه که اصلاً قابل پیشبینی نباشه. هیجانهای و حاشیه های موفقیت نمایش اولین فیلم دوبله شده، با چاپ چندتا عکس از فیلم سینمایی دختر فراری و مصاحبه های دانیل داریو و نوریه قزانلو، دوبلور نقش دانیل داریو و مقالههایی در مورد فیلم و دوبله فیلم بالأخره فروکش کرد و دکتر کوشان دفتر میترافیلم رو تو خیابون لاله زار در مغازهای تو پاساژ ساعتچی تأسیس کرد و با نصب عکس و پوسترهای فیلم و آماده شدن فیلم دومش مشغول به کار شد. کوشان در زمان کوتاهی فیلم دختر کولی رو در شهریور سال ۱۳۲۵ در سینما کریستال اکران کرد. هرچند که فیلم دختر کولی نتونست موفقیت فیلم دختر فراری رو تکرار کنه، اما انقدر سودش زیاد شد که کوشان تونست با دوستای مشترکش ، به فکر این بیفته که میترا فیلم و توسعه بدن، و در همین دوران، گروههای متفاوتی، البته با هدف و انگیزهی درآمد بیشتر به این کار علاقه مند شدند.»
کریستال به زبان فارسی
جنگ و جدال بین لالهزار و لالهزارنو، با ورود کالاهای لوکس و ساختن مغازههای مختلف و طلافروشی و بوتیکهای آنچنانی بین خیابان جمهوری تا خیابان انقلاب، در ابتدای دهه ی سی شروع شد. بگیر و ببند برابر که در اون هر کسی به راحتی میتونست موضع خودش رو انتخاب کنه؛ پیوستن به سادگی و شلوغی جنوب لالهزار، که معروف به لاله زار قدیم بود یا رفتن به لالهزارنو و نگاه کردنِ به روزترین تولیدات در چند مغازهی کوچیک و فشرده. تو همچین محیط و شرایط عجیبی بود که در سوم خرداد سال 1324، سینما کریستال متولد شد. از معمار این ساختمون، هیچ اطلاعاتی نیست. اما خیلی هم دور از ذهن نیست که کار شرکتهای معماری جوونی باشه که اون سالها سالها فکر و خیال بلندپروازی تجاری داشتند. «صابر رهبر»، مدیر این سینما، که خودش هم کارگردان بود و هم تهیهکننده، خوب میدونست مردم چه سینمایی رو با چه موقعیت و ویژگیهایی تو شلوغی های سینماهای لالهزار دوست دارند، سینمایی با 2 سالن و ظرفیت 600 نفر ساخت تا میزبان قشر متمول و مرفهی باشه که دوست ندارند برای دیدن فیلمهای روز ایران و دنیا، تو شلوغی نفسگیر و خستهکنندهی صفهای سینماهای جنوب خیابون، معطل و بلاتکلیف بشن. از ویژگیهای مهم این سینما باید به سالن تابستونی اشاره کرد که هنوز آثارش رو بر پشتبوم ساختمون میشه رویت کرد.
ولی کنار این ویژگی ها، کریستال یک خصوصیت خیلی مهم داشت و اون این بود که این سینما اولین سینمایی بود که امکان پخش صدای دالبی داشت. در بعضی متن های تاریخی هم نوشته شده که نزدیک به یه سال بعد از افتتاح این سینما، اولین فیلم خارجی با دوبله ی فارسی تو سینما کریستال اکران شد. این فیلم که اسم اصلیش نخستین وعده دیدار بود، اسماعیل کوشان با اسم دختر فراری تو ترکیه دوبله کرد و برای اکران به سینما کریستال فرستاد و از 5 اردیبهشت فیلم فرانسوی دختر فراری (هنری دو کوئن، 1944) اولین فیلم دوبله شده به فارسی توسط دکتر کوشان در استودیو سس فیلم استانبول، تو سینما کریستال روی پرده رفت.
اسم صابر رهبر به اندازه تاریخ سینمای ایران اعتبار داره ؛ یه مرد فروتن و پخته كه در زمان جوونیش کار خودش رو تو سينماي ايران از پایین ترین سطح و استوديوهاي فني شروع كرد و با تلاش تموم نشدنی که داشت و تجربهاي های زیادی كه تو سینما کسب کرد ، تو یه زمان کوتاه دستيار فيلمبردار و بعد از اون هم فيلمبردار شد و درنهايت به حرفه ی مورد علاقه ی خودش کارگردانی رسید. ولی رهبر تا وقتی که سینما تعطيل شد یعنی تا اواسط دهه ی 80، كريستال رو به مکاني آرام و نوستالژیک تبدیل کرد كه مدیرای سینماهای دیگه، پاي ثابت این سینما بودند. یه قسمتی از سینما کتاب فروشی داشت كه در اون كتابها و مجلات سینمایی زیادی پیدا میشد و دفتر و محل كارش براي عوامل سينماي ايران پاتوق دنجی براي گپ های خودموني بود. جشنواره هاي اختصاصی و شخصی که برگزار میکرد، بسيار جذاب بود. هفته ی فيلمهاي خارجی، اکشن، هندي و بسياري مناسبتهای ديگه كه باعث دور هم جمعشدن علاقه مندهای سينما ميشد. کریستال تا سالهای بعد از انقلاب به فعالیت خودش ادامه داد و این شانس رو داشت که یکی از آخرین سینماهای مرده تو خیابان لالهزار باشد.
با فوت صابر رهبر، سینما کریستال هم از نفش افتاد. شاید هیچکس هیچ وقت، فکرش رو نمیکرد، سینمایی که یه روزی یکی از بزرگترین اتفاقهای سینمایی رو برای سرنوشت سینمای ایران رقم زد و مردم ایران رو با فرهنگ و حال وهوای سینماهای دیگه دنیا به زبون خودشون آشنا کرد، این روزها به یه پارکینگ و انبار مغازه دارهای لالهزار تبدیل شده.»
سینما کریستال یک «اولین» بسیار بزرگ و مهم بود
سینما کریستال برای اهالی و شیفته های سینما، به معنای واقعی کلمه یک نوستالژی تمامعیاره؛ چه شب و روزهایی رو که برای دختر و پسر و زن و مردای جوون و میانسال و سالخورده خاطره نساخته، سینمایی که با جرقه ای بزرگ مثل پخش یک فیلم خارجی (فرانسوی) به زبون فارسی، چنان اتفاق مهمی رو در تاریخ سینمای ایران رقم زد که تا امروز که نزدیک به هفتادوچهار ساله که از این اتفاق میگذره، تأثیرات عمیق و بزرگش برای ما ایرانیها که در عرصه ی دوبلاژ در شرق و غرب یکی از سردمدارهای این حرفه ی عجیب و جذاب هستیم موندگاره و خاطرات سالهای دور دوبلههای زیبا و فراموش نشدنی فیلمهای هالیوودی، فرانسوی، روسی، ایتالیایی، هندی و… رو روی ذهن و قلب دوستدارها و مخاطب های سینما حک کرده . همیشه توی تاریخ، هر «اولینی»، مهم ترینه و منشأ اثر. چون دنبال اون اولین، اتفاق هایی رقم میخوره که هر روز دنیا را شگفتزده میکنه.
اینکه اولین فیلم سینمایی دوبله شده ای که تو سرزمینمون ایران روی پرده نقرهای سینما رفت، فیلم دختر فراری با بازی دانیل داریو و به مدیریت دوبلاژ اسماعیل کوشان بود و تو سینما کریستالی که این روزا شبیه به هر چیزی هست جز سینما و تماشاگرها رو به هم نزدیک کرد. شاید برای خیلی از مردم عاشق هنر و سینما تو اون روزای دور، عجیب ترین و بهترین اولینی بود که تو زندگیشون تجربه کردند، فرهنگهای متفاوتی رو که تو اون دوران فقط تو کتابها از کشورهای مختلف تو ذهنشون تصور میکردند، با چشم های خودشونو و به زبون مادری میدیدند و درک میکردند. سینما کریستال خاطرهانگیز و زیبا، اولین سینمایی بود که داوطلب این اتفاق مهم سینمایی شد و باعث شد که مرزها کنار برند و ما، آدم های دیگه این کره ی خاکی رو راحت تر از قبل بشناسیم.
موخره:
در تهیه این اپیزود دوستان و عزیزان زیادی نقش داشتند..
ریحانه فضلیتی نویسنده
آرش فلامرزی گویندگی، ضبط صدا و تدوین صدا به عهده داشته.
موسیقی را اقای پیمان رهبر انجام داده
تیزر را آقای فرهاد حسینخانی
و کاور سحر ساخته
امور اداری خانم رویا مقدم. همچنین محمد و علی سرمدی که در تهیه فایل های صوتی کمک کردند
موسیقی های استفاده شده عبارتند از:
همچنین تشکر می کنم از همراهی :
امیر ابویسانی از پادکست سینما توگراف.
منابع این اپیزود کتاب روز دوبله و دایره المعارف چکاوا بود و همچنین مستندهای فانوس خیال و صدای ماندگار استفاده شده است.
چکاوا در هر اپیزود یک پادکست دیگه ای را معرفی می کنه:
پادکست مترنوم، این پادکست درباره چگونگی بوجود آهنگ هاست. و تا الان نزدیک به بیست چهار اپیزود منتشر کرده که من برای شنیدنشون لحظه شماری می کنم چون از پشت صحنه آهنگها حرف می زنه و چگونگی خلق آنها به اندازه خود آهنگها جذاب و شنیدنیه…
این اپیزود تقدیم می شود به استاد منوچهر اسماعیلی
En liten tjänst av I'm With Friends. Finns även på engelska.