در قسمت قبل براتون گفتم که سام دست زال رو گرفت و برد پیش منوچهر، که فضولبازی دربیاره و ببینه داستان اینا چیه! جریان رو براش تعریف کردند و پیشگوهای دربار هم پیشبینی کردند که زال آیندهی درخشانی داره. منوچهر هم، در یک سرمایهگذاری بلندمدت، سام رو فرستاد به جنگ در مازندران و حکومت زابلستان رو سپرد به زال.
زال هنوز دورهی آموزشیش تموم نشده بود که یهو تفریحش گرفت و طی یک سری ماجراها با مهرابشاه، حاکم کابل، آشنا شد. همونجا باخبر شد که مهراب یه دختری داره به اسم رودابه که به از شما نباشه، خیلی آنچنانیه! زال، ندیده عاشق شد اما به کسی چیزی نگفت.
از اون طرف، رودابه هم اوصاف زال رو از باباش، مهرابشاه، شنید و اونم فرتی عاشق زال شد! اما اون ناقلا عشقش رو به پنج تا کنیزش گفت و قرار شد اونا یه پِلَتیکی (نقشهای) بزنند برای این قضیه.
حالا ما این دو تا کفتر عاشق رو داریم و ادامهی داستان...!
Website : https://takl.ink/Diwan_podcast/instagram : diwan_podcast