مثنوی، مشهور به مثنوی معنوی (یا مثنوی مولوی)، نام کتاب شعری از مولانا جلالالدین محمد بلخی
این کتاب از ۲۶,۰۰۰ بیت و ۶ دفتر تشکیل شده و یکی از برترین کتابهای ادبیات عرفانی کهن فارسی و حکمت پارسی پس از اسلام است. این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شده است که در واقع عنوان کتاب نیز هست. خانم فخری قمیشی داستانهای شیرین این کتاب را در قالبی سادهفهم بیان و تفسیرمیکنند
The podcast داستانهای مثنوی is created by فخری قمیشی. The podcast and the artwork on this page are embedded on this page using the public podcast feed (RSS).
داستان سلیمان و خرّوب
🌟
پس سلیمان دید اندر گوشهای | نوگیاهی رسته همچون خوشهای
🌟
دید بس نادر گیاهی سبز و تر | میربود آن سبزیش نور از بصر
🌟
پس سلامش کرد در حال آن حشیش | او جوابش گفت و بشکفت از خوشیش
🌟
گفت نامت چیست برگو بیدهان | گفت خروب است ای شاه جهان
🌟
گفت اندر تو چه خاصیت بوَد؟ | گفت من رستم مکان ویران شود
🌟
من که خروبم خراب منزلم | هادم بنیاد این آب و گلم
🌟
پس سلیمان آن زمان دانست زود | که اجل آمد سفر خواهد نمود
🌟
گفت تا من هستم این مسجد یقین | در خلل ناید ز آفات زمین
🌟
تا که من باشم وجود من بود | مسجداقصی مخلخل کی شود
🌟
پس که هدم مسجد ما بیگمان | نبود الا بعد مرگ ما بدان
🌟
مسجدست آن دل که جسمش ساجدست | یار بد خروب هر جا مسجدست
🌟
یار بد چون رست در تو مهر او | هین ازو بگریز و کم کن گفت وگو
🌟🌟این برنامهای است از رادیو بامداد🌟🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان سلیمان و خرّوب
🌟
پس سلیمان دید اندر گوشهای | نوگیاهی رسته همچون خوشهای
🌟
دید بس نادر گیاهی سبز و تر | میربود آن سبزیش نور از بصر
🌟
پس سلامش کرد در حال آن حشیش | او جوابش گفت و بشکفت از خوشیش
🌟
گفت نامت چیست برگو بیدهان | گفت خروب است ای شاه جهان
🌟
گفت اندر تو چه خاصیت بوَد؟ | گفت من رستم مکان ویران شود
🌟
من که خروبم خراب منزلم | هادم بنیاد این آب و گلم
🌟
پس سلیمان آن زمان دانست زود | که اجل آمد سفر خواهد نمود
🌟
گفت تا من هستم این مسجد یقین | در خلل ناید ز آفات زمین
🌟
تا که من باشم وجود من بود | مسجداقصی مخلخل کی شود
🌟
پس که هدم مسجد ما بیگمان | نبود الا بعد مرگ ما بدان
🌟
مسجدست آن دل که جسمش ساجدست | یار بد خروب هر جا مسجدست
🌟
یار بد چون رست در تو مهر او | هین ازو بگریز و کم کن گفت وگو
🌟🌟این برنامهای است از رادیو بامداد🌟🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
بود شاهی در جُهودان ظلمساز
|
دشمنِ عیسی و نصرانی گُداز
***
عهدِ عیسی بود و نوبتْ آنِ او
|
جانِ موسی او و موسی جانِ او
***
شاهِ اَحْوَل کرد در راهِ خدا
|
آن دو دَمسازِ خدایی را جدا
***
گفت استادْ اَحْوَلی را کَاندَر آ
|
زو بُرون آر از وِثاق آن شیشه را
***
گفت اَحوَل: زان دو شیشه من کدام
|
پیشِ تو آرَم؟ بکُن شرحِ تمام
***
گفت استاد: آن، دو شیشه نیست، رو
|
اَحوَلی بگذار و افزونْبین مشو
***
گفت: ای اُستا، مرا طعنه مزن
|
گفت اُستا: زان دو، یک را دَر شکن
***
چون یکی بشکست، هر دو شد ز چشم
|
مَرد، اَحوَل گردد از مَیلان و خشم
***
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
|
چون شکست او شیشه را، دیگر نبود
***
خشم و شَهوَت مرد را احوَل کند
|
ز استقامت روح را مُبْدَل کند
***
چون غَرَض آمد، هنر پوشیده شد
|
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
***
چون دهد قاضی به دل رُشْوَت قرار
|
کی شناسد ظالم از مظلومِ زار
***
شاه، از حِقْدِ جُهودانه چنان
|
گشت اَحوَل، کَالْاَمانْ یا رَب اَمان
***
صد هزاران مؤمنِ مظلوم کُشت
|
که پناهم دینِ موسی را و پُشت
📻 📻 📻
🌟این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
بود شاهی در جُهودان ظلمساز
|
دشمنِ عیسی و نصرانی گُداز
***
عهدِ عیسی بود و نوبتْ آنِ او
|
جانِ موسی او و موسی جانِ او
***
شاهِ اَحْوَل کرد در راهِ خدا
|
آن دو دَمسازِ خدایی را جدا
***
گفت استادْ اَحْوَلی را کَاندَر آ
|
زو بُرون آر از وِثاق آن شیشه را
***
گفت اَحوَل: زان دو شیشه من کدام
|
پیشِ تو آرَم؟ بکُن شرحِ تمام
***
گفت استاد: آن، دو شیشه نیست، رو
|
اَحوَلی بگذار و افزونْبین مشو
***
گفت: ای اُستا، مرا طعنه مزن
|
گفت اُستا: زان دو، یک را دَر شکن
***
چون یکی بشکست، هر دو شد ز چشم
|
مَرد، اَحوَل گردد از مَیلان و خشم
***
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
|
چون شکست او شیشه را، دیگر نبود
***
خشم و شَهوَت مرد را احوَل کند
|
ز استقامت روح را مُبْدَل کند
***
چون غَرَض آمد، هنر پوشیده شد
|
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
***
چون دهد قاضی به دل رُشْوَت قرار
|
کی شناسد ظالم از مظلومِ زار
***
شاه، از حِقْدِ جُهودانه چنان
|
گشت اَحوَل، کَالْاَمانْ یا رَب اَمان
***
صد هزاران مؤمنِ مظلوم کُشت
|
که پناهم دینِ موسی را و پُشت
📻 📻 📻
🌟این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان شاه در لباس دزدان
شب چو شه محمود برمیگشت فرد *
با گروهی قوم دزدان باز خورد
|
پس بگفتندش کیی ای بوالوفا *
گفت شه من هم یکیام از شما
|
آن یکی گفت ای گروه مکر کیش *
تا بگوید هر یکی فرهنگ خویش
|
تا بگوید با حریفان در سمر *
کو چه دارد در جبلت از هنر
|
آن یکی گفت ای گروه فنفروش *
هست خاصیت مرا اندر دو گوش
|
که بدانم سگ چه میگوید به بانگ *
قوم گفتندش ز دیناری دو دانگ
|
آن دگر گفت ای گروه زرپرست *
جمله خاصیت مرا چشم اندرست
|
هر که را شب بینم اندر قیروان *
روز بشناسم من او را بیگمان
|
گفت یک خاصیتم در بازو است *
که زنم من نقبها با زور دست
|
گفت یک خاصیتم در بینی است *
کار من در خاکها بوبینی است
|
سرالناس معادن داد دست *
که رسول آن را پی چه گفته است
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان دلقک و سمرقند - بخش دوم
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان دلقک و سمرقند - بخش اول
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
موش و شتر
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
عجوزه وهوس شوهر کردن
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
هر چه که او فرمان دهد
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان موسی و سامری
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
کابوس مرگ شاهزاده - بخش سوم
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان کابوس مرگ شاهزاده
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
کابوس مرگ شاهزاده
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
قصه اهل ضروان
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان سائل و مرد بخیل
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
جنین در تنگنای تبدیل
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
عجوزه و هوس شوهر کردن
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
عشق درویش بر سفره تهی
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان کدبانو و نخود
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
نامه خواندن عاشق در مقابل معشوق
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان توبه سگان در زمستان
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان شیر و موش
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
داستان آیینه آبگون
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
مرتد شدن کاتب وحی
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
حق همیگوید که دیوار بهشت
|
نیست چون دیوارها بیجان و زشت
*
چون در و دیوار تن با آگهیست
|
زنده باشد خانه چون شاهنشهیست
*
هم درخت و میوه هم آب زلال
|
با بهشتی در حدیث و در مقال
*
زانک جنت را نه ز آلت بستهاند
|
بلک از اعمال و نیت بستهاند
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
چون درآمد عزم داودی به تنگ
*
که بسازد مسجد اقصی به سنگ
|
وحی کردش حق که ترک این بخوان
*
که ز دستت برنیاید این مکان
|
نیست در تقدیر ما آنک تو این
*
مسجد اقصی بر آری ای گزین
|
گفت جرمم چیست ای دانای راز
*
که مرا گویی که مسجد را مساز 📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
گفت عاشق امتحان کردم مگیر
*
تا ببینم تو حریفی یا ستیر
|
من همی دانستمت بیامتحان
*
لیک کی باشد خبر همچون عیان
|
آفتابی نام تو مشهور و فاش
*
چه زیانست ار بکردم ابتلاش
|
تو منی من خویشتن را امتحان
*
میکنم هر روز در سود و زیان 📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
رفت لقمان سوی داود صفا
*
دید کو میکرد ز آهن حلقهها
|
جمله را با همدگر در میفکند
*
ز آهن پولاد آن شاه بلند
|
صنعت زراد او کم دیده بود
*
درعجب میماند وسواسش فزود
|
کین چه شاید بود وا پرسم ازو
*
که چه میسازی ز حلقه تو بتو
|
باز با خود گفت صبر اولیترست
*
صبر تا مقصود زوتر رهبرست
|
چون نپرسی زودتر کشفت شود
*
مرغ صبر از جمله پرانتر بود
|
ور بپرسی دیرتر حاصل شود
*
سهل از بی صبریت مشکل شود
|
چونک لقمان تن بزد هم در زمان
*
شد تمام از صنعت داود آن
|
پس زره سازید و در پوشید او
*
پیش لقمان کریم صبرخو
|
گفت این نیکو لباسست ای فتی
*
در مصاف و جنگ دفع زخم را
|
گفت لقمان صبر هم نیکو دمیست
*
که پناه و دافع هر جا غمیست
|
صبر را با حق قرین کرد ای فلان
*
آخر والعصر را آگه بخوان
|
صد هزاران کیمیا حق آفرید
*
کیمیایی همچو صبر آدم ندید
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
شهوت دنیا مثال گلخنست
که ازو حمام تقوی روشنست
|
لیک قسم متقی زین تون صفاست
زانک در گرمابه است و در نقاست
|
اغنیا مانندهٔ سرگینکشان
بهر آتش کردن گرمابهبان
|
اندریشان حرص بنهاده خدا
تا بود گرمابه گرم و با نوا
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
هیچ پنهانخانه آن زن را نبود
سمج و دهلیز و ره بالا نبود
|
نه تنوری که در آن پنهان شود
نه جوالی که حجاب آن شود
|
همچو عرصهٔ پهن روز رستخیز
نه گو و نه پشته نه جای گریز
|
گفت یزدان وصف این جای حرج
بهر محشر لا تری فیها عوج
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
صوفیی آمد به سوی خانه روز
خانه یک در بود و زن با کفشدوز
|
جفت گشته با رهی خویش زن
اندر آن یک حجره از وسواس تن
|
چون بزد صوفی به جد در چاشتگاه
هر دو درماندند نه حیلت نه راه
|
هیچ معهودش نبد کو آن زمان
سوی خانه باز گردد از دکان
|
قاصدا آن روز بیوقت آن مروع
از خیالی کرد تا خانه رجوع
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
بود کوری کو همیگفت الامان
من دو کوری دارم ای اهل زمان
|
پس دوباره رحمتم آرید هان
چون دو کوری دارم و من در میان
|
گفت یک کوریت میبینیم ما
آن دگر کوری چه باشد وا نما
|
گفت زشتآوازم و ناخوش نوا
زشتآوازی و کوری شد دوتا
|
بانگ زشتم مایهٔ غم میشود
مهر خلق از بانگ من کم میشود
|
زشت آوازم بهر جا که رود
مایهٔ خشم و غم و کین میشود
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
آن یکی افتاد بیهوش و خمید
چونک در بازار عطاران رسید
|
بوی عطرش زد ز عطاران راد
تا بگردیدش سر و بر جا فتاد
|
همچو مردار اوفتاد او بیخبر
نیم روز اندر میان رهگذر
|
جمع آمد خلق بر وی آن زمان
جملگان لاحولگو درمان کنان
|
آن یکی کف بر دل او می براند
وز گلاب آن دیگری بر وی فشاند
|
او نمیدانست کاندر مرتعه
از گلاب آمد ورا آن واقعه
|
آن یکی دستش همیمالید و سر
وآن دگر کهگل همی آورد تر
|
آن بخور عود و شکر زد به هم
وآن دگر از پوششش میکرد کم
|
وآن دگر نبضش که تا چون میجهد
وان دگر بوی از دهانش میستد
|
تا که می خوردست و یا بنگ و حشیش
خلق درماندند اندر بیهشیش
|
پس خبر بردند خویشان را شتاب
که فلان افتاده است آنجا خراب
|
کس نمیداند که چون مصروع گشت
یا چه شد کور افتاد از بام طشت
|
یک برادر داشت آن دباغ زفت
گربز و دانا بیامد زود تفت
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
کودکان افسانهها میآورند
درج در افسانهشان بس سر و پند
هزلها گویند در افسانهها
گنج میجو در همه ویرانهها
بود شهری بس عظیم و مه ولی
قدر او قدر سکره بیش نی
بس عظیم و بس فراخ و بس دراز
سخت زفت زفت اندازهٔ پیاز
مردم ده شهر مجموع اندرو
لیک جمله سه تن ناشستهرو
اندرو خلق و خلایق بیشمار
لیک آن جمله سه خام پختهخوار
جان ناکرده به جانان تاختن
گر هزارانست باشد نیم تن
آن یکی بس دور بین و دیدهکور
از سلیمان کور و دیده پای مور
و آن دگر بس تیزگوش و سخت کر
گنج و در وی نیست یک جو سنگ زر
وآن دگر عور و برهنه لاشهباز
لیک دامنهای جامهٔ او دراز
***
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
اژدهایی خرس را در میکشید
شیر مردی رفت و فریادش رسید
شیر مردانند در عالم مدد
آن زمان کافغان مظلومان رسد
بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند
آن طرف چون رحمت حق میدوند
آن ستونهای خللهای جهان
آن طبیبان مرضهای نهان
محض مهر و داوری و رحمتند
همچو حق بی علت و بی رشوتند
این چه یاری میکنی یبکارگیش
گوید از بهر غم و بیچارگیش
مهربانی شد شکار شیرمرد
در جهان دارو نجوید غیر درد
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا پستیست آب آنجا دود
آب رحمت بایدت رو پست شو
وانگهان خور خمر رحمت مست شو
***
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
یک حکایت بشنو اینجا ای پسر
تا نگردی ممتحن اندر هنر
آن جهود و مؤمن و ترسا مگر
همرهی کردند با هم در سفر
با دو گمره همره آمد مؤمنی
چون خرد با نفس و با آهرمنی
مرغزی و رازی افتند از سفر
همره و همسفره پیش همدگر
در قفس افتند زاغ و جغد و باز
جفت شد در حبس پاک و بینماز
کرده منزل شب به یک کاروانسرا
اهل شرق و اهل غرب و ما ورا
مانده در کاروانسرا خرد و شگرف
روزها با هم ز سرما و ز برف
چون گشاده شد ره و بگشاد بند
بسکلند و هر یکی جایی روند
چون قفس را بشکند شاه خرد
جمع مرغان هر یکی سویی پرد
پر گشاید پیش ازین بر شوق و یاد
در هوای جنس خود سوی معاد
و آن شغال رنگرنگ آمد نهفت
*
بر بناگوش ملامتگر بکفت
|
بنگر آخر در من و در رنگ من
*
یک صنم چون من ندارد خود شمن
|
چون گلستان گشتهام صد رنگ و خوش
*
مر مرا سجده کن از من سر مکش
|
کر و فر و آب و تاب و رنگ بین
*
فخر دنیا خوان مرا و رکن دین
|
مظهر لطف خدایی گشتهام
*
لوح شرح کبریایی گشتهام
|
ای شغالان هین مخوانیدم شغال
*
کی شغالی را بود چندین جمال
|
آن شغالان آمدند آنجا بجمع
*
همچو پروانه به گرداگرد شمع
|
پس چه خوانیمت بگو ای جوهری
*
گفت طاوس نر چون مشتری
|
پس بگفتندش که طاوسان جان
*
جلوهها دارند اندر گلستان
|
تو چنان جلوه کنی گفتا که نی
*
بادیه نارفته چون کوبم منی
|
بانگ طاووسان کنی گفتا که لا
*
پس نهای طاووس خواجه بوالعلا
|
خلعت طاووس آید ز آسمان
*
کی رسی از رنگ و دعویها بدان
***
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
آن یکی واعظ چو بر تخت آمدی
*
قاطعان راه را داعی شدی
|
دست برمیداشت یا رب رحم ران
*
بر بدان و مفسدان و طاغیان
|
بر همه تسخرکنان اهل خیر
*
برهمه کافردلان و اهل دیر
|
مینکردی او دعا بر اصفیا
*
مینکردی جز خبیثان را دعا
|
مر ورا گفتند کین معهود نیست
*
دعوت اهل ضلالت جود نیست
|
گفت نیکویی ازینها دیدهام
*
من دعاشان زین سبب بگزیدهام
|
خبث و ظلم و جور چندان ساختند
*
که مرا از شر به خیر انداختند
|
هر گهی که رو به دنیا کردمی
*
من ازیشان زخم و ضربت خوردمی
|
کردمی از زخم آن جانب پناه
*
باز آوردندمی گرگان به راه
|
چون سببساز صلاح من شدند
*
پس دعاشان بر منست ای هوشمند
|
بنده مینالد به حق از درد و نیش
*
صد شکایت میکند از رنج خویش
***
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
پیش عطاری یکی گِلخوار رفت
*
تا خرد ابلوج قند خاص زفت
|
پس بر عطار طرار دودل
*
موضع سنگ ترازو بود گل
|
گفت گل سنگ ترازوی منست
*
گر ترا میل شکر بخریدنست
|
گفت هستم در مهمی قندجو
*
سنگ میزان هر چه خواهی باش گو
|
گفت با خود پیش آنک گلخورست
*
سنگ چه بود گل نکوتر از زرست
|
همچو آن دلاله که گفت ای پسر
*
نو عروسی یافتم بس خوبفر
|
سخت زیبا لیک هم یک چیز هست
*
که آن ستیره دختر حلواگرست
|
گفت بهتر این چنین خود گر بود
*
دختر او چرب و شیرینتر بود
|
گر نداری سنگ و سنگت از گلست
*
این به و به گل مرا میوهٔ دلست
***
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
سپ سنگین گاو سنگین ز ابتلا
*
میشود مسجود از مکر خدا
|
پیش کافر نیست بت را ثانیی
*
نیست بت را فر و نه روحانیی
|
چست آن جاذب نهان اندر نهان
*
در جهان تابیده از دیگر جهان
|
عقل محجوبست و جان هم زین کمین
*
من نمیبینم تو میتوانی ببین
|
چونک خوارمشه ز سیران باز گشت
*
با خواص ملک خود همراز گشت
|
پس به سرهنگان بفرمود آن زمان
*
تا بیارند اسپ را زان خاندان
|
همچو آتش در رسیدند آن گروه
*
همچو پشمی گشت امیر همچو کوه
|
جانش از درد و غبین تا لب رسید
*
جز عمادالملک زنهاری ندید
***
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
ود امیری را یکی اسپی گزین
*
در گلهٔ سلطان نبودش یک قرین
|
او سواره گشت در موکب به گاه
*
ناگهان دید اسپ را خوارزمشاه
|
چشم شه را فر و رنگ او ربود
*
تا به رجعت چشم شه با اسپ بود
|
بر هر آن عضوش که افکندی نظر
*
هر یکش خوشتر نمودی زان دگر
|
غیر چستی و گشی و روحنت
*
حق برو افکنده بد نادر صفت
|
پس تجسس کرد عقل پادشاه
*
کین چه باشد که زند بر عقل راه
|
چشم من پرست و سیرست و غنی
*
از دو صد خورشید دارد روشنی
|
ای رخ شاهان بر من بیذقی
*
نیم اسپم در رباید بی حقی
|
جادوی کردست جادو آفرین
*
جذبه باشد آن نه خاصیات این
|
فاتحه خواند و بسی لا حول کرد
*
فاتحهش در سینه میافزود درد
***
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
آهو در طویلخه خران
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
صیاد و پرنده ی زیرک
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
بود بازرگان و او را طوطیی
در قفس محبوس زیبا طوطیی
|
چونک بازرگان سفر را ساز کرد
سوی هندستان شدن آغاز کرد
|
هر غلام و هر کنیزک را ز جود
گفت بهر تو چه آرم گوی زود
|
هر یکی از وی مرادی خواست کرد
جمله را وعده بداد آن نیک مرد
|
گفت طوطی را چه خواهی ارمغان
کارمت از خطهٔ هندوستان
|
گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان
چون ببینی کن ز حال من بیان
|
کان فلان طوطی که مشتاق شماست
از قضای آسمان در حبس ماست
|
بر شما کرد او سلام و داد خواست
وز شما چاره و ره ارشاد خواست
|
گفت میشاید که من در اشتیاق
جان دهم اینجا بمیرم در فراق
|
این روا باشد که من در بند سخت
گه شما بر سبزه گاهی بر درخت
|
این چنین باشد وفای دوستان
من درین حبس و شما در گلستان
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد🌟
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
En liten tjänst av I'm With Friends. Finns även på engelska.